ن را یاد گرفته بودم. آوازها و ترانه هایشان را بلد بودم.
*شما در ادامه گویا بیشتر تمرکزتان را روی عکس گرفتن گذاشتید. اولین دوربین را کی خریدید؟
اولین دوربینی که خریدم کُداک بود. ارزان خریدم. 12 یا 13 ساله بودم. بعد دیگر کم کم چندین دوربین عوض کردم. اولین عکس از بچه هایی که با هم بازی می کردیم گرفتم. عکسش اینجا هست. در آلبوم ها عکس ها با تاریخ و تسلسل نوشته شده است. از اولین عکس ها که سیاه و سفید بودند شروع می شود تا می رسد به عکس های رنگی. عکس های سیاه و سفید هم خودم در خانه چاپ می کردم. دستگاه چاپ داشتم. فقط برای خودم چاپ می کردم. سال 1959 دستگاه چاپ را خریدم. من از انگلیسی ها یاد گرفتم. عکس که می گرفتند، پشتش تاریخش می نوشتند. گفتم این چیز خوبیست.
*شما بعد از 52 سال به زادگاه خود جناح برگشتید. به چه کاری مشغول شدید؟
وقتی برگشتم به اینجا، دیدم مدرسه ها تابلویی ندارد. رفتم پیش مسئولین گفتم این مدرسه مال کیست؟ اسمش گفتند. گفتم می خواهم تابلواش بنویسم. این بود که تابلو مدارس و مساجد را نوشتم تا شهر قشنگ شود. بعد تابلوهای راهنمایی رانندگی را درست کردم. من دو تا تقدیر نامه از راهنمایی رانندگی دارم. گفتند وقتی اینجا پلیس نبود شما پلیس بودید. تابلوهای ایست و دیگر علائم راهنمایی رانندگی درست کرده بودم و در معابر نصب کرده بودم. در بحرین یاد گرفته بودم. تابلوها با خرج خودم درست می کردم. کوچه های قدیمی که خراب کردند و خیابان کشیدند، دیدم که بعضی در هنگام عبور از خیابان رعایت قانون نمی کنند. عکس چیزهایی که مردم رعایت نمی کردند و همینطور عکس کسانی که خلاف می آمدند را می گرفتم. وقتی عکسهایشان را می دیدند، دیگر خلاف نمی رفتند. عکاسی را هم ادامه دادم تا زمانی که دستگاه های نو آمد. چندتا کارتون فیلم هنوز دارم. دوربین های دیجیتال که آمد هم من خسته شدم و هم چشمم ضعیف شد. هم به کار من نمی خورد. دوربین های قدیم باید بفهمی جایی که نور کم است چطور عکس بگیری در جایی که نور زیاد است چطور عکس بگیری. دوربین های جدید دیگر این چیزها ندارد. بهترین عکس هم می گیرد. گفتم حالا دیگر بس است هر کسی توی دستش یک دوربین است.
*شما به هنرهای مختلفی رو آوردید. آیا جایی آموزش هم دیدید؟
جایی آموزش ندیدم از کسانی روش کار را می پرسیدم. بعضی راست می گفتند بعضی راست نمی گفتند. خیلی خرج کردم تا چیزی درست یاد گرفتم.
*عکس های شما خیلی تنوع دارد. این همه عکس از چه حکایت می کنند؟
بیشتر عکس ها درباره زندگی است. عکس کارگران، پیرمردان، اتفاقات طبیعی، جشن ها، مراسم ها، ورزش، گیاهانی که بعد از باران از زمین درمی آیند که همه با اسم های محلیشان هست. کدام خوردنی اند.کدام غذای جانورانند. کدام دارویی اند. تعداد آلبومها بیشتر از 300 تاست. تعداد عکس ها نزدیک 50000 تا است.
*از روزگار بگذشته چقدر رضایت دارید؟
از روزگار گذشته احساس رضایت دارم. کارهایی که دلم خواسته انجام داده ام. ممکن است هم چیزهایی بوده که نتوانستم انجام بدهم. شاید پول زیادی می خواسته. ولی بیشتر چیزهایی که دلم می خواسته انجام داده ام. خیلی عکس ها را به دوستانم هدیه می دادم. کتاب هم زیاد داشتم، از جمله کتاب های تاریخی که اکثرا در بحرین جا گذاشتم. من کوچک بودم که نزد انگلیسی ها بودم مثل یک پدر من را نصیحت می کردند که چه خوب است چه خوب نیست. از آنها خیلی یاد گرفتم.
*شما دوستان زیادی از ملیت های مختلف داشتید. آیا بعد از بازگشت به ایران با آنان در ارتباط بودید؟
تا مدتی نامه می فرستادند یا من برایشان نامه می نوشتم. دوستان مختلفی از جمله دوستان فلیپینی و سریلانکایی. الان نمی دانم کجا هستند. این ساعت دیواری که اینجا زده مال یک خانواده سریلانکایی هست که وقتی آنجا خانه درست کردم، برایم هدیه آوردند.
*پس از این همه سال کار هنری و خدمت رسانی به دیگران چه خواسته و انتظاری دارید؟
تنها انتظارم این است که به من سر بزنند که ناراحت نشوم. وعدهشان به کار من نمی خورد. مثلا کسی می آید که فردا ساعت 8 کسانی از فلان شهر می خواهند بیایند. من می نشینم بیرون نمی روم. فردا شد نمی آیند. اینها را می نویسم فلانی قول داد، نیامد. من را اینجا زندانی کردند.
*اکنون روزگار را چگونه می گذرانید؟
الان هم چیزی لازم داشته باشم به بازار می روم. به محله ها سری می زنم. پیش دوستان می روم. 10 دقیقه اینجا ده دقیقه آنجا. گاهی هم شب ها دوست و رفیق به اینجا می آیند. البته مهمان از همه جا می آید. از منطقه های دور و نزدیک. دانش آموزان را با مینی بوس برای بازدید می آورند. بچه هایی هم به اینجا می آیند که به آنها بطور رایگان آموزش زبان انگلیسی می دهم. گاهی هم می روم به مدرسه به بچه های دبستانی کاردستی یاد می دهم. در بحرین که بودم هم برای بچه ها نمایشنامه می نوشتم. برای بعد از خودم هم نامه ای نوشته ام در حضور دوستانی اززن و مرد که این مجموعه د
*شما در ادامه گویا بیشتر تمرکزتان را روی عکس گرفتن گذاشتید. اولین دوربین را کی خریدید؟
اولین دوربینی که خریدم کُداک بود. ارزان خریدم. 12 یا 13 ساله بودم. بعد دیگر کم کم چندین دوربین عوض کردم. اولین عکس از بچه هایی که با هم بازی می کردیم گرفتم. عکسش اینجا هست. در آلبوم ها عکس ها با تاریخ و تسلسل نوشته شده است. از اولین عکس ها که سیاه و سفید بودند شروع می شود تا می رسد به عکس های رنگی. عکس های سیاه و سفید هم خودم در خانه چاپ می کردم. دستگاه چاپ داشتم. فقط برای خودم چاپ می کردم. سال 1959 دستگاه چاپ را خریدم. من از انگلیسی ها یاد گرفتم. عکس که می گرفتند، پشتش تاریخش می نوشتند. گفتم این چیز خوبیست.
*شما بعد از 52 سال به زادگاه خود جناح برگشتید. به چه کاری مشغول شدید؟
وقتی برگشتم به اینجا، دیدم مدرسه ها تابلویی ندارد. رفتم پیش مسئولین گفتم این مدرسه مال کیست؟ اسمش گفتند. گفتم می خواهم تابلواش بنویسم. این بود که تابلو مدارس و مساجد را نوشتم تا شهر قشنگ شود. بعد تابلوهای راهنمایی رانندگی را درست کردم. من دو تا تقدیر نامه از راهنمایی رانندگی دارم. گفتند وقتی اینجا پلیس نبود شما پلیس بودید. تابلوهای ایست و دیگر علائم راهنمایی رانندگی درست کرده بودم و در معابر نصب کرده بودم. در بحرین یاد گرفته بودم. تابلوها با خرج خودم درست می کردم. کوچه های قدیمی که خراب کردند و خیابان کشیدند، دیدم که بعضی در هنگام عبور از خیابان رعایت قانون نمی کنند. عکس چیزهایی که مردم رعایت نمی کردند و همینطور عکس کسانی که خلاف می آمدند را می گرفتم. وقتی عکسهایشان را می دیدند، دیگر خلاف نمی رفتند. عکاسی را هم ادامه دادم تا زمانی که دستگاه های نو آمد. چندتا کارتون فیلم هنوز دارم. دوربین های دیجیتال که آمد هم من خسته شدم و هم چشمم ضعیف شد. هم به کار من نمی خورد. دوربین های قدیم باید بفهمی جایی که نور کم است چطور عکس بگیری در جایی که نور زیاد است چطور عکس بگیری. دوربین های جدید دیگر این چیزها ندارد. بهترین عکس هم می گیرد. گفتم حالا دیگر بس است هر کسی توی دستش یک دوربین است.
*شما به هنرهای مختلفی رو آوردید. آیا جایی آموزش هم دیدید؟
جایی آموزش ندیدم از کسانی روش کار را می پرسیدم. بعضی راست می گفتند بعضی راست نمی گفتند. خیلی خرج کردم تا چیزی درست یاد گرفتم.
*عکس های شما خیلی تنوع دارد. این همه عکس از چه حکایت می کنند؟
بیشتر عکس ها درباره زندگی است. عکس کارگران، پیرمردان، اتفاقات طبیعی، جشن ها، مراسم ها، ورزش، گیاهانی که بعد از باران از زمین درمی آیند که همه با اسم های محلیشان هست. کدام خوردنی اند.کدام غذای جانورانند. کدام دارویی اند. تعداد آلبومها بیشتر از 300 تاست. تعداد عکس ها نزدیک 50000 تا است.
*از روزگار بگذشته چقدر رضایت دارید؟
از روزگار گذشته احساس رضایت دارم. کارهایی که دلم خواسته انجام داده ام. ممکن است هم چیزهایی بوده که نتوانستم انجام بدهم. شاید پول زیادی می خواسته. ولی بیشتر چیزهایی که دلم می خواسته انجام داده ام. خیلی عکس ها را به دوستانم هدیه می دادم. کتاب هم زیاد داشتم، از جمله کتاب های تاریخی که اکثرا در بحرین جا گذاشتم. من کوچک بودم که نزد انگلیسی ها بودم مثل یک پدر من را نصیحت می کردند که چه خوب است چه خوب نیست. از آنها خیلی یاد گرفتم.
*شما دوستان زیادی از ملیت های مختلف داشتید. آیا بعد از بازگشت به ایران با آنان در ارتباط بودید؟
تا مدتی نامه می فرستادند یا من برایشان نامه می نوشتم. دوستان مختلفی از جمله دوستان فلیپینی و سریلانکایی. الان نمی دانم کجا هستند. این ساعت دیواری که اینجا زده مال یک خانواده سریلانکایی هست که وقتی آنجا خانه درست کردم، برایم هدیه آوردند.
*پس از این همه سال کار هنری و خدمت رسانی به دیگران چه خواسته و انتظاری دارید؟
تنها انتظارم این است که به من سر بزنند که ناراحت نشوم. وعدهشان به کار من نمی خورد. مثلا کسی می آید که فردا ساعت 8 کسانی از فلان شهر می خواهند بیایند. من می نشینم بیرون نمی روم. فردا شد نمی آیند. اینها را می نویسم فلانی قول داد، نیامد. من را اینجا زندانی کردند.
*اکنون روزگار را چگونه می گذرانید؟
الان هم چیزی لازم داشته باشم به بازار می روم. به محله ها سری می زنم. پیش دوستان می روم. 10 دقیقه اینجا ده دقیقه آنجا. گاهی هم شب ها دوست و رفیق به اینجا می آیند. البته مهمان از همه جا می آید. از منطقه های دور و نزدیک. دانش آموزان را با مینی بوس برای بازدید می آورند. بچه هایی هم به اینجا می آیند که به آنها بطور رایگان آموزش زبان انگلیسی می دهم. گاهی هم می روم به مدرسه به بچه های دبستانی کاردستی یاد می دهم. در بحرین که بودم هم برای بچه ها نمایشنامه می نوشتم. برای بعد از خودم هم نامه ای نوشته ام در حضور دوستانی اززن و مرد که این مجموعه د