@rahetoseeکار من اینست: انسان ها را به هم نزدیک کردن
گفتگو با احمد مدان جناحی، صاحبِ خانه عکس(چاپ شده در شماره ۲۴ دو هفته نامه ماراک)
سالم توکلی (انجمن راه توسعه)
درآمد: کوچه احمد مدان در شهر جناح ما را به خانه ی احمد مدان می رساند. نشانه ای از قدردانی مردم و مسئولین شهر جناح به یکی از مفاخر شهرشان. کوچه ای که خانه ی او در آن واقع است را به نام خودش نامگذاری کرده اند. اما احمد مدان کیست که جناحی ها به وجودش در میان خود مفتخرند. خانه ی او به نام خانه عکس معروف است. او اگر چه عکاس حرفه ای نبوده است اما گرفتن و نگه داشتن حدود 50000 عکس در بیش از 300 آلبوم نشان از عشق سرشار او به عکاسی و از همه بیشتر عشق به ثبت فرهنگ، آداب، رسوم، معماری و طبیعت منطقه اش دارد. او از همه چیز و همه کس عکس گرفته است و با حوصله ای فراوان آنها را موضوع بندی و طبقه بندی کرده است. دورنما، پیشه، شگفت آور، ورزش و ... نام هایی است که او برای عنوان مجموعه عکس هایش انتخاب کرده است. سفر او در کودکی به همراه مادر و سه خواهرش به بحرین با کشتی بادبانی تراژدی غم انگیزی را به همراه داشت. خواهر کوچک در کشتی فوت می کند و جسدش را به دریا می سپارند و مادر ضجه و ناله سر می دهد و این حادثه غم انگیز روح احمد مدان را بسیار می آزارد. شاید این تالم شدید روحی بود که او را همواره عاشق کار با کودکان ساخت، چه سال های اقامت در بحرین و چه اینک که دهه هشتاد زندگیش را در زادگاه خود شهر جناح می گذراند. او بعد از 53 سال اقامت در بحرین به زادگاه خود بازگشت. در سفری که در تیرماه 98 به شهر جناح داشتیم برای اینکه با این مرد بزرگ بیشتر آشنا شویم به دیدارش رفتیم. روز آدینه ای بود که از صبح تا پسین چهار بار درب خانه اش را کوبیدیم تا در گشوده شد و موفق به دیدنش شدیم. وقتی حکایت را باز گفتیم. گفت شما صبر نکرده اید. من باید فرصت کنم لباسم را بپوشم. این هم تقصیر موبایل است که همه را عجول کرده است. در ورودی خانه اش پله ای ساخته شده از میله های آهنی است که وسطش را ورقی گذاشته و به انگلیسی نوشته برای کفش های پاشنه بلند. نشان از نگاه دقیق، ظریف و روح شوخ طبعانه اش. راهرو کوچکی بین دو اتاق خانه اش قرار دارد.که دیوارهایش پر از عکس است. به عکس های برکه و رستنی های بعد از باران اشاره می کند و می گوید اینها را سوغات رحمت نام نهاده ام. وارد اتاق عکس می شویم. جملات نوشته شده به فارسی و انگلیسی که روی دیوار چسبانده، جلب توجه می کند: «کودکان زیر ده سال بدون همراه نیایند»، «کتاب ها را با خیس کردن انگشت ورق نزنید»، «با هر زبانی دلت می خواهد حرف بزن». اینها قانون های بازدید از خانه عکس است. دیدنی های خانه عکس فراوان است. گوشه ای نُتی از یکی از ترانه های فیروز خواننده معروف عرب گذاشته شده و به انگلیسی جمله ای از آنچه می خواند: «هر سال به دیدن من بیایید خوب نیست من را فراموش کنید». عکسش در میان مهمانان خارجی و حتی عکسی به همراه بزرگان فرهنگ و ادب ایران همچون دکتر ایرج افشار و دکتر منوچهر ستوده که به دیدنش آمده اند. احمد مدان مردی بی ادعا است که همه عمر را در تجرد زیسته است و با سادگی، صداقت و عشق تنها در فکر خدمت به همنوعانش بوده است.
در میان حجم عظیمی از آلبوم ها و عکس های در قاب نشسته و تقدیرنامه ها با او به گفتگو می نشینیم.
*ابتدا خودتان را برای خوانندگان ما بیشتر معرفی کنید.
احمد پذیرا هستم معروف به احمد مدان متولد 5 دی ماه 1315. شجرنامه ما اینجا زده شده که نشان می دهد اجداد ما چه کسانی بودند.
*شما چند سالتان بود که به بحرین رفتید؟
5 سالم بود. به همراه مادر و سه خواهرم از راه بندر چارک راه خور با لنج شراعی به بحرین رفتیم. 16روز در راه بودیم. پدرم قبلا رفته بود. پدرم باغبان بود، پیش یوسف حکان علیرضا که اصلشان بستکی لنگه ای بودند، کار می کرد. مردمان خیلی خوب و با نامی بودند. وقتی که ما آنجا رسیدیم در کشتی مال همه جا بودند. او نامه ای فرستاده بود برای اداره آنجا که اینها بچه های مناند، اجازه بدهید پایین بیایند. اسم های ما را خواندند. کنار اسکله ماشین آورده بود. سوار شدیم و رفتیم. آن زمان پاسپورت نبود ما فقط سجل داشتیم. زمانی که به بحرین رفتیم، بحرین هنوز استقلال نیافته بود و دست انگلیسی ها اداره می شد. ولی بحرین همیشه خوب بوده. مردم بحرین با مردم سایر کشورهای عربی خلیج فارس فرق داشتند.
*سال های کودکیتان چگونه گذشت؟
**اول آنجا به مکتبخانه رفتم. نزد ملا فاطمه قرآن را ختم کردم. شوهر ملا فاطمه فردی بود به نام ملا عبدالله که نابینا بود که او هم در این مکتبخانه درس می داد. کتاب فقه و کتاب مبدا را در مکتبخانه ملا اُمهانی و مادرش ملا خدیجه محمد رفیع آموختم. سپس با حمایت عمویم حسن احمد مدان نجار به مدرسه خصوصی محمد صالح التاجر فرستاده شدم و در آنجا کمی عربی و انگلیسی یاد گرفتم. دیگر نیاز داشتم ک