علی صاحب‌ الحواشی


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


✍علی صاحب‌الحواشی

آن نمایش به خیال خودشان وحشت‌افکن اما در واقع مضحک چندسال پیش به شهرک‌ اکباتان را یادتان هست که برای جمع‌کردن دیش ماهواره‌ها بود؟! این بالایی هم نسخه جدیدِ همان مضحکه است که خودهاشان خیال می‌کنند خیلی رعب‌آور است! صدر و ذیل این مضحکه بهم می‌خورد که این الم‌شنگلِ شنگول‌منگول را برای مقدم آن جوجه‌تیغی بیابان اصفهان، سردار رادان، بپا کرده‌اند! سوای آن کیسه‌زباله‌های آویزان، اون خفاش‌شب فوتوشاپیِ روی پنجره‌شان منو کشته!

وقتی سخن از "فلاکت‌فکر" می‌زنم، اشاره به عقب‌ماندگیِ تاریخیِ یک "ذهنیت" می‌کنم که مقیم قرون نهم و دهم هجری است، اما می‌خواهد با "نمادهای" جهان مدرن "پیغامِ" هول و هراس بدهد!

این "نمادها" تنها تصویرهایی نیست که طراحان این مضحکه‌ها استفاده می‌کنند تا از زنِ نوعاً خاک‌برسرِ سنتی، "کماندو" بسازند، منظورم گفتمان روحانیت هم هست که می‌خواهد "فقه" نمور و کپک‌زده قرون و اعصار پیشین را در کنار فلسفه قرون‌وسطایی سینایی، هماوردِ علوم‌انسانی مدرن عرضه کند یا که لاف‌ در غریبیِ "اقتصاد ما" و "فلسفه‌ ما" را سر بدهد!

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
وه که بس بی‌خبر از غلغل چندین جرسی!


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🎥فیلم جمعه: رویاپردازان

"نهضت‌ضدفرهنگ دهه ۱۹۶۰" که به‌دور از "کلان‌روایت" شدن، مغفول ماند

علی صاحب‌الحواشی

پست‌مدرن‌ها "کلان‌روایت" (Grand Narration) را بدل به فحشی کردند. سخن من آن‌ است که فهمیدن تاریخ جز به تدوین "کلان‌روایت‌ها" میسر نیست، والا در همان "وقایع‌نگاری" می‌مانیم که فلانی در آن تاریخ آمد، بهمانی در این تاریخ رفت!

وقتی سخن از "فهمیدن" می‌زنیم، لاجرم بحثِ "متن و پیش‌زمینه" (context) طرح می‌گردد؛ "فهم" در "پیش‌زمینه" حاصل می‌شود، و "پیش‌زمینه"ها را "نظریه‌ها" به دست می‌دهند. یعنی امرِ "واقع‌شده" آنگاه که در "نظریه" نهاده شد، حیثیت "معرفت" را پیدا می‌کند، تا پیش از آن "واقع‌شده"، تنها یک "داده" خام بود.
مثلاً بدون نظریه فرگشت نمی‌شود شباهتِ ریخت‌شناسی انسان به پریمات‌ها را "فهمید"، فقط می‌شود گفت ریخت آدمی چقدر شبیه ریخت میمون‌ است! بدین معنا که شبیه ریخت تمساح یا درخت نیست.
یا ما بدون "نظریه" مولکولی علم‌شیمی نخواهیم داشت، چنان‌که بدون "نظریه" اتمی نمی‌توانیم علم فیزیک داشته باشیم.

ادامه نوشتار

اگر این مطلب را پسندیده‌اید آن را با دوستان‌تان به اشتراک بگذارید

https://t.me/sahebolhavashi


اما چرا با این ناکارآمدی هنوز جمهوری‌اسلامی سرپاست بلکه شمرخوانی هم می‌کند؟ و حتی از نو به‌جان زن‌ها و دخترها افتاده؟ علتش هرچه هست، "حمایت‌غرب" از او نیست. می‌توان فقدان اپوزیسیون متمرکز و توانا، نقش مخرب برخی اپوزیسیون‌های انحصارطلب، و ضعف جامعه مدنی را از زمره علل شمرد. اما این هم هست که درست مثل پیش‌بینی وضع هوا، پیش‌بینی فرجام بحران‌ها در سپهر انسانی، بسیار معروض خطاهاست، زیرا که با یک "سامان پیچیده" روبروییم که پیوسته اقسام "نوپدیدهای ناخواسته" را ببار می‌آورد. ما علم‌انسانی کافی برای پیش‌بینی‌پذیر کردن تحولات کلان اجتماعی را نداریم. چه کسی می‌توانست پیش‌بینی کند که قتل مهسا امینی به آن انفجار عظیم و گسترده خواهد انجامید؟ فردا هم که این نظام ساقط شود، احدی نخواهد توانست بگوید "من پیش‌بینی کرده بودم!"
بله! همه‌‌مان به جد، و به درستی برآنیم که این بساط ماندنی نیست. اما کی و کجا و چگونه‌اش را نه می‌دانیم و نه می‌توانیم بدانیم، حتی با افراطی‌ترین "تخیل".


👆👆👆
...جان، شما استاندارد دوگانه به‌کار می‌برید. البته غلط است شاه را "نوکر غرب" دانستن، اما به تلویح این را برای خمینی و این بساط عنوان می‌کنید!

دست کشیدن غرب از حمایت از محمدرضاشاه درپی "مشاهده" بی‌تصمیمی او و غریزه "فرار از بحران" بود که در او بود. محمدرضا در برابر بحران‌های بزرگ جا می‌زند و در شرایط قدرت "شمرخوانی" می‌کرد. در بحران مصدق هم "فرار کرد" چنان‌که در بحران ۵۷ هم "فرار کرد". او به‌هیچ وجه پسرِ پدر جنگجویش نبود. این را به حساب "دمکرات‌بودن" او نمی‌توان گذاشت، این ضعفِ شخصیتی او بود که در بحران‌ها سرگشته می‌شد به فکر فرار می‌افتاد ولی در اوج قدرت هیولابازی درمی‌آورد!

شما اگر به‌جای غرب روی صندلی‌های گوادلوپ نشسته بودی، امیدی به همچو پادشاه ضعیف و بی‌تصمیم و دستخوش وسوسه فرار می‌توانستی ببندی؟!
حس درماندگی محمدرضا بقدری عمیق بود که به رغم آداب دیپلماتیک به سفیر آمریکا که به دیدنش رفته بود گفت: "شما می‌گویید من چه بکنم؟!" انگاری انتظار داشت امریکایی‌ها رهنمود برون‌رفت از بحران را پیش پایش بگذارند! یا شاید مثل ۲۸ مرداد برایش کودتا کنند! سفیر آمریکا در خاطراتش نهایت تعجب خود را از این انتظارِ تلویحی و آن پرسش عاجزانه شاه نوشته است.

این‌ها هم "مورد حمایت غرب" نیستند؛ البته و هزار البته غرب و شرق واقعیت‌ این‌ها در ایران را برای خودشان بدل به "فرصت" می‌کنند، اما این به معنای "حمایت" نیست! غرب به فراستِ تمام، فرصتِ دشمنی این حکومت با اسرائیل و شیوخ منطقه را بدل به جهش بزرگ منطقه‌ای "پیمان ابراهیم" کرد و به شتاب درحال برقرارکردن "اتحاد" بین اعراب و اسرائیل برآمد و بسیار موفق هم پیش،می‌رفت. خامنه‌ای که این را دید فرمان "حمله ۷ اکتبر" را به حماس صادر کرد و حالا می‌بینیم که سیر وقایع متاسفانه دارد به نفع خامنه‌ای پیش می‌رود، از انزجار جهانی از اسراییل تا زمین‌گیری اسراییل در برابر حماس که بعد از شش‌ماه هنوز ارشدترین گرگ‌های حماس زنده‌اند و بجایش بیش از سی‌هزار آدم معمولی کشته‌اند، که تف‌ولعنت جهانیان را به ارمغان آورده است! یک جنگ و این‌همه collateral damage در برابر اندک‌مواردی هدفگیری ارزشمند؟!!!
متاسفم که بگویم قطعا خامنه‌ای برای دادن فرمان ۷ اکتبر، به خودش آفرین می‌گوید!

از آن‌طرف، غرب در نهضت زن‌زندگی‌آزادی چه می‌توانست بکند که نکرد؟ انتظار که ندارید مراکز نظامی انتظامی رژیم را بمباران می‌کرد؟!!
ما باید از این خود‌مظلوم‌انگاری بیرون بیاییم! جهان هیچ یاریِ درشتی به ما و به هیچ ملتی نخواهد کرد، برای رهایی از جباریت‌های درون‌زاد! چرا؟ زیرا:

۱) دلیلی ندارد که چنین بکنند، چون آنان، مثل خود ما و هر موجودیت ژئوپولتیکی دیگری، صرفا درپی جلب منفعت‌ها هستند، دل‌سوختن و اخلاق‌ورزیدن در بازی سیاست نیست، درست به همان معنایی که در بازی شطرنج، "تاس" نداریم!

۲) نباید هم بکند! چرا؟ زیرا چالش‌های ملی، بوته‌های بلوغ ملی ملت‌هایند! این روند‌ها را نباید برهم زد!
اگر نظام اسلامی این وحشیت‌ها را نمی‌کرد و این کارنامه خونین و ملوث چهل‌وچندساله را ببار نمی‌آورد، ما به عنوان یک ملت، همچون من به عنوان فردی در آستانه انقلاب، هنوز هم برآن می‌بودیم که "مسلمان‌بودن، منجر به خوب بودن آدمی می‌شود"! اگر امروز به این گزاره "هرگز!" می‌گوییم، اگر به آن می‌خندیم و اگر از شنیدنش در خشم می‌شویم از خنگی و خرفتیِ گوینده، و برآنیم که تدین هیچ رهاورد اخلاقیِ جدیِ کلان و درخوری در مقیاس جمعی ندارد، این‌همه به‌جهت تجربه این چهل‌وپنج‌ساله است. این تجربه ملی بود که اسلام و مسلمانی را از منبرِ لاف‌درغریبی‌ها به صورتی مفتضح، بل مکشوف‌العوره، به پایین کشید و کتک مفصلی هم به او زد تا فردا روزی مسجدها را فروشگاه و محل ورزش، یا بسا که دیسکو و نایت‌کلاب بکنند. این تجربه‌های تاریخی ملت‌ها را نباید برهم زد!
مثلا نمی‌شود ملت افغانستان را به زور "دمکرات" کرد! غرب امید آن داشت که بتواند چنان بکند و توی پوزش خورد، پس رهایشان کرد که در بوته توحش طالبانی "بالغ‌شوند"؛ این درست است، نه آوردن اشرف‌غنی و عبدالله به خیال "متجدد" بودن‌شان و سپس دیدن آن‌که محتویات بنیادینِ کله‌های آن‌ها چندان متمدن‌تر از مال طالبان نیست!


نقد یک دوست درباره "گزاف بودن هزینه آموختن ملت‌ها":

مطمئنا آمریکا و انگلیس و روسیه و... موجد رخداد سال 57 نبودند و مسلما مردم ایران بودند که پیش آوردند آنچه را که پیش آمد.
اما بدون شک خمینی و اعوان و انصارش همراهی قدرت‌های بزرگ را داشتند و به سخن دیگر این قدرت ها دست از حمایت محمدرضا پهلوی برداشتند (که در غیراینصورت خمینی حداقل به این راحتی ها موفق نمیشد)، همچنانکه در حال حاضر نیز با پشتیبانی های پیدا و پنهان از رژیم منفور اسلامی مانع محقق شدن خواسته بحق مردم ایرانند. وگرنه که با این حجم ناکارآمدی و سوءمدیریت و عدم رضایت عمومی کدام حکومتی بر جا می ماند؟؟

توضیح اینکه گاهی این مغلطه فکری پیش می آید که پس حکومت محمد رضا پهلوی حکومتی وابسته به اجانب بود که به محض برداشتن حمایت، سقوط کرد.
ابدا چنین تفکری صحت ندارد. محمد رضا پهلوی هم‌پیمان غرب بود و احتمالا درخواستش حمایت کردن از یک هم‌پیمان... که دریغ شد.
همانطور که رژیم مطرود ولایت فقیه سنخیتی با غرب ندارد، اما همین غرب و به ویژه آمریکای حزب دموکرات بزرگترین پشتیبان او بوده و دست رژیم جبار را در سرکوب اعتراضات مردم باز گذاشته است.

((تمام مطلب بالا ابراز نظر نسبت به "کار آمریکا و انگلیس و... دانستن وقایع سال 57 است، ارتباطی با مردم آن زمان و یا جایگاه مثبت و یا منفی محمد رضا پهلوی ندارد)).


https://t.me/sahebolhavashi/252




Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
گزاف بودن هزینه آموختنِ تاریخی ملت‌ها

علی صاحب‌الحواشی

نسل‌هایی که در آستانه انقلاب ۵۷ نبودند یا آن‌قدر کم‌سن‌ و سال بودند که ادراکی از آن زمانه نمی‌توانستند داشت، طبعاً خبر ندارند که آن عمدتاً ژاژهای مخبط و افسون‌زده‌ دل‌آشوبی که در این کلیپ خانم زهرا‌ رهنورد تحویل می‌دهند، ویژگی ایشان نبود، بلکه "فضای فکری" اینتلیجنسیای ایران آن زمان بود! از علی‌شریعتی و حبیب‌الله پیمان‌ها و دیگر انقلابیون اسلامی گرفته تا چپ‌هایی از احمدشاملوها و رضا براهنی‌ها و بیژن جزنی‌ها.
گفتمان نهضت‌آزادی (بازرگان و سحابی پدر و پسر، طالقانی و این‌قبیل) قدری کمتر مفتضح بود!

می‌شود گفت که در آن زمان آدم شاخصی نداشتیم - یا من نمی‌شناختم - که سخن "متین" بگوید! نشناختن من دلیل نبودن نیست اما قطعا دلیل نادر بودن هست، چون من با چشم‌وگوش‌ باز از دروازه جهنم بهمن ۵۷ گذشتم! پس انتظار دارم که جوان‌ترها از من بپذیرند که اکثریت قاطع ما کمابیش برهمین سیاق، نفهم و کج‌اندیش و افسون‌زده و نقدناشده و جاهلانه می‌اندیشیدیم، تا کردیم آنچه را که کردیم و به پایش سوختیم و سوزاندیم. 

ادامه متن

در این کانال عضو شوید

https://t.me/sahebolhavashi


چرخش دورانی و تغییر نگاه‌ها

علی صاحب‌الحواشی

"جور دیگر دیدنِ" مسائل امر سهلی نیست، بلکه لازمه‌اش تغییرِ آن "ذهنیت" است که داده‌های اولیه حسیِ ما را "تعبیر" می‌کند. چشم نیست که می‌بیند، "دیدن" کارِ مغز است. چشم و دیگر حواس پنجگانه ما تنها داده‌های خامی را تحویل مغز می‌دهند، مغز ماست که آن داده‌های بینایی را "تفسیر و تعبیر" می‌کند تا خروجی‌اش "معرفتِ بصری" باشد که این میز است، آن خودروست، او مادر است، این زیباست، آن خطرناک است، این سراب است، واقعی نیست، جلوتر که برویم آبی در آنجا نیست. 
هم "میز" بودن چیزی "تعبیر" است و هم سراب بودن یک چشم‌انداز "تعبیر" است؛ اولی تعبیرِ ساده‌ای است و دومی یک تعبیرِ پیچیده است، اما هر دو بهرحال تعبیرند. 

ادامه‌ مطلب اینجاست

با عضویت در این کانال با آثار بیشتری از قلم نویسنده آشنا شوید


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
جنگ اسراییل با مسلمانان تروریست، نبرد عشق و زندگی با نفرت و مرگ است.

بعد از ۸۰ روز دختری که برای دیدن عشقش که از نیروهای ارتش اسراییل است، تا مرز غزه میرود.


چالش "انسان" بودن

علی صاحب‌الحواشی

اگر مقولات انسانی همین‌قدر سهل و ساده مثل قصه‌های فولکلوریک بود، خیلی خوب می‌بود. اما واقعیت آن است که موضوعات انسانی هرگز سیا‌ه‌وسفید نیست.

این عاشق‌ومعشوق اروپایی‌تبار را نمی‌شود صرفا "رومانتیک" دید، خوب است نگاهی به مسلسل‌شان هم بیندازیم!
از آن طرف، شاید بسیاری از ایرانیان آرزوی پیروزی قاطع اسرائیل بر غزه را داشته باشند که تحت حکومت وحوشِ بدویِ حماس است، چون که حماس را زالویِ مکنده بخشی از دار و ندار به یغما‌ی ولایت‌ رفته‌شان می‌دانند. اما نمی‌توان بر شوربختی مردمی پاک‌باخته‌ی تاریخ چشم بست و همه آنان را در توبره چرکین و خونین حماس ریخت و روی کیسه با ماژیک نوشت: "تروریست!"

کاربست واژه "تروریست"، واردشدن در میدانِ بازیِ "خطابیاتِ" (rhetorics) پروپاگاندای سیاست است، که کمترین بازنمایی از "حقیقت" نمی‌کند.

ادامه مطلب اینجا

با عضویت در این کانال با آثار بیشتری از قلم نویسنده آشنا شوید


تحول ذهنیت‌ها در آینه ادبیات پساتجدد ما

علی صاحب‌الحواشی

کاری که زنده‌یاد شاهرخ مسکوب در این سخنرانی می‌کند همانا تحلیل بن‌مایه‌ای ادبیات خلاق است تا در جریان آن ردِ یک تحولِ اساسی را بگیرد که "تجدد" ایران در "ذهنیت‌ها" ببار آورد.
این کاریست که بسیار کم شده است، و آنگاه هم که شده‌است، چندان ناظر بر تحول ذهنیت نبوده بلکه بیشتر در نظر به تحولِ "صورت‌هایِ بیانِ ادبی" بوده است؛  برجسته‌ترینِ این نمونه‌ها "از صبا تا نیما"ی آرین‌پور و "طلیعه تجدد در شعر فارسیِ" کریمی حکاک است.

تحلیل "ذهنیت‌ها" در نتیجه "تجدد"، کاری زمین‌مانده است،مگر گهگاه داریوش شایگان که در حاشیه بحث‌هایش اشاراتی ولو نه چندان مختصر به این مطلب نموده است. مسکوب در این سخنرانی،فارغ از تحولات صوری، تحول ذهنیت‌ها را به زیر نور متمرکز می‌کشد، که بسیار شنیدنی و الگو گرفتنی است برای تحقیق جامعی که جایش همچنان خالیست.
تحلیل صوری تحولات ادبی، البته کار ادیبان است،اما تحلیل تحولات ذهنیتی، طبایع اندیشمندی چون مسکوب و شایگان را می‌طلبد که آدم‌هایی سوای "ادیب‌بودن" بوده‌اند؛ شاید صفت "ناظر تمدنی" بودن، بیشتر برازنده ایشان باشد.

ادامه

کانال نویسنده


نقد نوشته با طرح اشکالی از سوی یک خواننده محترم :

اشکال مطلب فوق این است که غلو را به کل شیعه نسبت داده اند که صحت ندارد.
در شیعی طیفی کاملا غلو ستیز داریم از جمله شیخ صدوق
تا تعریف ما از غلو چه باشد
لذا تعریف از غلو متفاوته

علی صاحب‌الحواشی :

من از بیرون به "دین" نگاه می‌کنم، هر دینی؛ مثلاً ذوق وافری به تاریخ تکوین مسیحیت نیز داشته‌ام که از نوشته‌هایم هم پیداست.

بله تا غلو را چه بدانیم؛ با این‌وجود، نمی‌شود انکار نمود که بافتار شیعه، از بدایتِ کیسانیه تا نهایتِ امامیه، متمرکز بر "تعظیمِ" نامتعارف علی و اولادش بوده است. چرا نامتعارف؟ چون شیعه تنها این نیست که برآن است خلافت حق علی بود و غصب شد، بلکه شیعه "حق‌ علی" را عُقلایی طرح نمی‌کند، الاهیاتی/وحیانی مطرح می‌کند، یعنی که "علی [به نحوی] برگزیده خداست".
من این را "غلو" می‌دانم، زیرا نه در نص‌ قرآن و نه در منطوق قرآن چنین داعیه‌ای وجود ندارد. یعنی اگر قرآن "ملاک" باشد، گزاره بالا "غلو" است.
این گزاره، "حداقلِ" تشیع است، که نهایت اکثری‌اش سخنان این منبری و دواعیِ "علی‌اللهی‌ها" می‌شود. بنابراین برخلاف ایستار پاتریشیا کرون که گنوستیکی بودن را به فرقه‌های مهجور غالی شیعه منتسب و منحصر می‌دانست، ادعای من آن‌ است که "غلو" گام اول هر تشیعی است.

طرفه آن‌که این گام اول را "کیسانیه" در اندکی پس از پنجاه هجری به صورت تمام‌وکمال برداشت. نکته شایان توجه آن است که "کیسانیه" در همان بدایتِ اعلان وجودش همه کلان‌ساختارِ شیعه را با خود آورد، از "امامت" تا "وصایت" تا "مهدویت". پرسش اینجاست که چطور می‌شود یک فرقه همه سازه یک "جریان" را واجد باشد، نه این‌که به تدریج اجزائی به این سازه اضافه شود تا سرانجام صورت کامل آن حاصل بیاید.
دو پاسخ می‌توان داد (نه سه‌تا و نه بیشتر):
۱) یا باید حکم کنیم که "وحیانی" بود؛
۲) یا باید به "اقتباس" بیندیشیم؛

اگر گزینه نخست را برگیریم، گریز و گزیری از تصور "تحریف قرآن" برایمان نمی‌ماند، که نه شاهدی برایش داریم و نه حتی قرینه قابل اعتنایی به نفع آن در اختیار هست.
می‌ماند گزینه "اقتباس"، که بی‌درنگ به این پرسش می‌سد که، اقتباس از چه؟
پاسخ قضیه، بدون کوچکترین پیچ‌وتابی در اختیار است! زیرا سازه Gnosis (که در قرن اول هجری در میانرودان از خروش نیفتاده بود، درحالی‌که در یونان و جنوب اروپا از نفس افتاده بود)، هم "امامت" دارد آن هم درست به همان معنایی که شیعه می‌گوید که "مصباح‌الهدایه و سفینه‌النجاه" است، و هم آخرالزمان و "مهدویت" دارد، بازهم دقیقا به همان معنایی که شیعه این دو را دارد. و علاوه براین‌ها اتصاف‌های جزئیه‌ای چون "مَنْ ماتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة؛" هم دارد؛ سوای آن‌که دلالت‌های مصرّحی به "بازخرید گناهان" و دستگیری قیامت و این قبیل هم دارد که هرچند ممکن است در ارتودوکسی‌های شیعه چندان نباشد، ولی انکار نمی‌توان کرد که در حواشی همه فرق شیعه، از جمله امامیه" به قوت حضور داشته و از جانب ارتودوکسی هم تحمل می‌شدند. این "تحمل" معناها دارد... "اأدِرْ ذِكْرَ مَن أهْوى ولو بمَلامِ"...!🌺




Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
"غلو" در شیعه، و "شیعه‌غالی" که ماهاییم!

علی‌صاحب‌الحواشی

آن بن‌مایه گنوستیکی که علی‌ابن‌ابی‌طالب را همچون "مسیح" سرشت الاهی بخشید، از زمانه خود او تا بعدها و تا به امروز در کار بازتولیدِ تلویحی و تصریحیِ این هذیان الاهیاتی بوده است.

در کجای قرآن از این پرت‌وپلاها می‌توان یافت؟! بی‌خود نیست که این یاوه‌سرایان به "تحریف قرآن" باور آوردند! بهرحال در چشم ایشان نمی‌شد که قرآن هیچ از این‌ها نگفته باشد! پس لابد گفته بود و تحریف‌اش کرده‌اند! حتی در نهج‌البلاغه هم نمی‌توان ردِ قاطعی از این ژاژها یافت! آن‌هم به رغم تلاش‌هایِ نستوهِ عصبیتِ قبایلی "شریف رضی" که هیچ از بزرگداشت علی‌ابن‌ابی‌طالب فرونگذاشت!

این‌که شیعه، خلاف قرآن و خلاف سخنان منتسب به خودِ علی، اصرار دارد که او "لطیفه‌ربانی"، بل خودِ خداست،بهترین گواه آن‌ است که این وسواس از"جای دیگری" در جان تشیع خلیده بودست.

این "جای‌دیگر"همان گنوزیسِ میانرودان است! که پیش از شیعه نیز اقسام پرشماری از فرقه‌های گنوستیکی مسیحیت (والنتینینی، مارسیونی،...)را علاوه بر فرقه‌هایی چون صابئیه (مندائیان) و الکسائیه و ابن‌دیصان و مانویت را برآورده بود.

ادامه

کانال نویسنده


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
تعارضِ "عشق" در فرهنگِ پر تناقضِ ما

علی صاحب‌الحواشی

از طرفه کلیشه‌های ادبیات کلاسیک ما، یکی هم تصویرگری مازوخیستی مردانه از معشوقِ زن است! معشوقه‌ای که "ترکِ یغماگر" و "قتّال‌وضع" و "بی‌فا" و "شهرآشوب" و "غارتگر و رنگ‌آمیز [حیله‌گر]" است و در عشوه‌گری "فریب‌جنگ" دارد!
شیوه چشمت فریبِ جنگ داست
ما ندانستیم و صلح انگاشتیم!
(حافظ)

ادبیات کلاسیک ما، معشوقِ مرد را در برابر چنین معشوقه خطرخیزی، کبوتری در چنگالِ باز تصویر می‌کند. حتی در قصه "بیژن و منیژه" شاهنامه، منیژه‌ی توران را طراری پر فریب و جنگاور نقش می‌کند که بیژنِ ایرانیِ شیفته‌ و ساده‌لوحِ عنان از کف‌داده را به بازی می‌گیرد، تا رُستمی باید رهاییِ او را...!
معشوق مرد ادبیات ما در تمنای شکارشدن به دست چنین شکارگرِ غداریست:
تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین
همه غمم بُوَد از همین، که خدانکرده خطا کنی!
(هاتف‌اصفهانی)

و در حال، این ادبیات از فرهنگی برمی‌خیزد که "زن" را خوار می‌دارد و به تلویح (و گاهی به تصریح) جانور‌طبیعتی دون‌ِانسان می‌انگارد که شایسته بند و اسارت است!

ادامه مطلب

با عضویت در این کانال با آثار بیشتر نویسنده آشنا شوید


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
اخیرا برای چندمین بار در سال‌های اخیر، کاربران شبکه‌های اجتماعی از تجربه نامطلوب‌‌شان در مراجعه به پزشک زنان در ایران نوشته‌اند. عده‌ای از زنان مجرد گفته‌اند که پزشک، آن‌ها را به خاطر داشتن رابطه جنسی خارج از ازدواج، ملامت یا نصیحت کرده و رفتارش با آن‌ها عوض شده. برخی هم گفته‌اند که حس ناامنی، باعث شده از مراجعه به پزشک متخصص زنان خودداری کنند.

ترانه فتحعلیان

زنان علیه زنان

علی صاحب‌الحواشی

بعید است پزشکی که دانشگاهی باشد، ولو چیزکی از افتضاح رزیدنتی زنان‌وزایمان نشنیده باشد. این تخصص تک‌جنسیتی، شهره به رفتارهای حیرت‌انگیزی از گردن‌کلفتی و زورگویی، فحاشی‌های گاهی چارواداری، دسیسه‌چینی‌ها و برای هم زدن‌ها در میان رزیدنت‌هاست. سوء‌شهرت این فضای آموزشی بخصوص آنقدر تیز و زننده است، که به بیرون از خودهاشان نیز رسیده است.

رقابت در همه جا هست و لزوماً چیز بدی نیست، اما وقاحت همه‌جا نیست و قطعا چیز بدی است.همه ما آدم‌ها کمابیش رانه‌های شرارت داریم، الا آن‌که خودمان را در جامعه بزرگتر کنترل می‌کنیم تا "زشت‌ و زننده" دیده نشویم.

ادامه مطلب اینجاست

با عضویت در کانال با آثار بیشتر نویسنده آشنا شوید


Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
زیستن در آفاقِ استعاره‌های معنایی

✍علی صاحب‌الحواشی


قرن بیستم در هر دو سنت بزرگ فلسفه اروپایی - یعنی "فلسفه‌تحلیلی" و "فلسفه‌قاره‌ای" - عرصه توجه به پدیده "زبان" در فرایند اندیشیدن گردید. این بی‌تردید چرخشگاهی بزرگ در فلسفه‌اندیشی بود که دامنه‌های آن معرفت‌شناسی را هم متاثر نمود. در سنت فلسفه تحلیلی، "چرخش‌زبانی" یا همان linguistic turn را داشتیم و در "فلسفه‌قاره‌ای" ساختارگرایی یا structuralism به وجود آمد. این دومی هرچند عمدتا در عرصه فرانسه‌زبان بود ولی تاحدی توجه سپهر آلمانی‌زبان را نیز جلب نمود. بانیِ چرخش‌زبانی در فلسفه تحلیلی ویتگنشتاین با عقبه راسل/فرگه بود، و ساختارگرایی را فردیناند دو سوسورِ فیلسوف و زبان‌‌شناس بنا نهاد.

ما‌حصل هردوی این توجه‌ها به نقش زبان در فرایند اندیشه، ژرفکاوی‌ای بود که هرچند می‌توان تبارشناسی‌اش را تا ارسطو در عصر باستان رساند، اما بصیرت‌هایی بکلی بدیعی را ببار آورد که مقوله "معنا" را به کانون تمرکزها کشید و نورِ تیزی را بر نقش "استعاره" در فرایند هم اندیشه و هم بیان افکند.

ادامه مطلب اینجاست

اگر این مطلب را پسندیده‌اید در نشر آن ما را یاری کنید


ازخودبیگانگیِ ناشی از تورمِ "هویت‌مداری"

علی صاحب‌الحواشی

"هویتمداریِ" متورم آقای قنبری را می‌شود شکافت تا یک‌سویه‌نگریِ سطحی‌ِ آن را "فهمید". این نگاه بسیط، از کهکشان مقولات و دغدغه‌های انسانی، تنها‌وتنها روی مقوله "هویت‌ملی" قفل‌شده است، و برای ارزیابی‌ِ هر سخن یا کنشی صرفاً یک "سنجه" منفرد دارد: آیا آن سخن یا کنش، به کارِ بادکردنِ "هویت" من می‌آید یا نه؟!

آیا این "ناسیونالیسم" است؟! بیایید مثل‌ِ اعلای این هویتمداریِ متورم را بیازماییم تا ببینیم که آیا می‌توان بر چنین هویتمداری فروبسته‌ و تنگ‌دامنه‌ای، عنوان "ناسیونالیسم" نهاد:
آیا می‌توان آدولف هیتلر و یارانِ او را ناسیونالیست‌های آلمانی نامید؟ می‌توان پرسید که اگر نخواهیم هیتلر را یک ناسیونالیست تمام‌وکمالِ آلمانی بدانیم، پس اصلا ناسیونالیسم به چه معناست؟ هيتلری که معتقد بود که "آلمان، برتر از همه است"! مگر این سخن گوهر و چکیده هر ناسیونالیسمی نیست؟!

ادامه نوشتار

با عضویت در کانال با آثار بیشتر نویسنده آشنا شوید


آیا "اخلاق" الاهی است؟

علی صاحب‌الحواشی

آیا اگر خدا نباشد همه‌چیز مجاز است؟! من بشدت تردید دارم!
رویکرد داستایفسکی در ادعای بالا، آشکارا "مسیحی" است. او "هنجار" را در اصل و بنیاد، "الاهی" فرض می‌گیرد و آنگاه این حکم را صادر می‌کند. اما آیا "هنجار" نمی‌تواند بن‌مایه "انسانی" داشته باشد؟! آیا "همدلی‌انسانی" را نمی‌توان اساس "هنجار" دانست؟ قطعاً داستایفسکی پاسخ منفی می‌دهد. اما چرا؟!

داستایفسکی بدون شرورانگاریِ انسان، نمی‌تواند چنین حکمی بدهد. اما آیا انسان واقعا صرفاً شرور است؟! من چنین نمی‌اندیشم. تردیدی نیست که انسان خودخواه است؛ اما آیا در انسان سوای خودخواهی هیچ نیست؟! اگر چنین باشد، "همدلی" را چگونه می‌توان تبیین نمود؟ آیا می‌شود "همدلی" را به خودخواهی انسان تحویل کرد؟! شاید تا حدی بتوان این تحویل را صورت داد ولی نه تمام‌وکمال.

ما در مشاهده رنج دیگری، آن رنج را ضمن ارجاعِ به خودمان است که "رنج" می‌فهمیم. یعنی ما "خود را جای دیگری می‌نهیم" تا رنج او را "بفهمیم".اما دست آخر رنج دیگری را "می‌فهمیم" تا دستخوش حس شفقت می‌شویم.

ادامه نوشتار

با عضویت در این کانال با آثار بیشتری از قلم نویسنده آشنا شوید


قدرت، بحران و خِرَد، در چرخشگاهی پرمهالک

علی صاحب‌الحواشی

این پاسخ کاملاً زیبنده بصیرت، هوش، و بیانِ ممتاز محمدعلی فروغی (ذکاء‌الملک) است.

هیچ صورت از "قدرتِ‌سیاسی"، تحت هیچ شرایطی، و با هیچ توجیه لاهوتی یا ناسوتی، و برای هیچ‌کسی فارغ از ویژگی‌های شخصیِ اخلاقی/فکری/ایمانی، نباید که اولاً "مطلق" و ثانیاً "مادام‌العمر" باشد.
این پیش‌فرض که "قدرت، قطعاً فاسد می‌کند" بصیرتِ تاریخیِ برآمده از تجربه هزاران‌بار آزموده بشر در جوامع مختلف و متکثر است و باید چون یک "اصل قطعی" و تخطی‌ناپذیر، نصب‌العین هر سیاستِ عملی باشد.

یک ملاحظه ویژه در نظر به این سخن فروغی هست: آنگاه که رضاشاه، فروغی بیمار را برای احراز پست نخست‌وزیری به سعدآباد فراخواند، او در موقعیتِ "کیش‌ومات" سیاسی قرار داشت تا هیچ راهی بجز از کناره‌گیری از سلطنت نداشته باشد که به ناچار برگزیده بود. همین هم بود که جای "مشورت" نبود، تنها نگرانی آن بود که فروغی نپذیرد، که خوشبختانه پذیرفت. فروغی نیز در این پذیرفتن، برای خاطر "ایران"، پای بر دلچرکینی خودش از رضاشاه نهاد ...

ادامه نوشتار

با عضویت در این کانال با آثار بیشتر نویسنده آشنا شوید


@ForwardsCoverBot dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
✍علی صاحب‌الحواشی

ذهنیتِ توطئه‌اندیش ما ایرانیان چنین گمان می‌کند که محمدعلیشاه قاجار نوکر تزار بود! چنین اندیشیدنی "ساده" است، همین هم هست تراوش اذهان ساده‌لوح و خوراک آنهاست.

هم‌سنخیِ استبدادِ سنت‌گرا و دشمنِ اصلاحاتِ دمکراتیک بودن، محمدعلیشاه و تزار نیکلای دوم را هم‌سو و "متحد" نمود. نیکلای دوم می‌دانست که پیروزی مشروطه‌خواهان در ایران برای حکومت او خطر دارد؛ محمدعلیشاه هم خبر از این دلواپسی دربار سن‌پیترزبورگ داشت. تشریک منافع این دو دربار در فروکوفتنِ مشروطه‌خواهان، آنان را متحد ساخت.

امروز هم چنین است. رابطه پوتین و خامنه‌ای، ارباب و نوکری نیست، تشریک منافع در فروکوفتن آزادیخواهیِ ایرانیان است.
همه محافظه‌کاران سنت‌گرا و پدرسالار و اقتدارگرای ایرانی پوتین را به غرب ترجیح می‌دهند چون پوتین نیز یک محافظه‌کار سنت‌گرا و پدرسالار و اقتدارگرای روس است.

در جغرافیای‌سیاسی دوقرن اخیر ایران، حمایت از جباریت و استبداد همواره از روسیه می‌آمد و آرمان‌های مدرن همواره از غرب می‌وزید. چراییِ این، عقب‌ماندگیِ ملت روس بر بُردار مدرنیته است؛ ایرانیان جلوترند. پوتین را این عقب‌ماندگی تمدنی روس‌ها به قدرت رساند.

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

1 310

obunachilar
Kanal statistikasi