📌علم جدید و هویت انسان
🖊نیما نریمانی
وایتلی کافمن فارغ التحصیل دانشگاه هاروارد و فیلسوف اخلاق در شرح و معرفی فضای کنونی معرفتی نسبت به انسان میگوید:" در حالیکه نگرش دینی به طور کامل از فضای آکادمیک ما کنار رفت، جای آن را علوم انسانیای گرفت که ما را در رابطه با اموری که ارزش والایی برایمان دارند؛ همچون ارزشها، اهداف، معنا، هنر، اخلاق، ادبیات و فلسفه سیاسی راهنماست. اما این علوم انسانی نیز همچنانی که گرایش عمومی دانشجویان به سوی علوم تجربی و مهندسی است در وضعیت خطیری قرار دارند. از این رو اعتبار علوم انسانی در فرهنگ ما(غرب) به طور چشمگیری کاهش یافته است و این حوزه به عنوان بررسیهای غیر علمی در برابر علوم تجربی، مهندسی و ریاضیات که عمده بودجه های پژوهشی را ازآن خود کرده اند شناخته میشود و اینها سبب این انگاره شده است که زمان مرگ علوم انسانی فرا رسیده است. الکس روزنبرگ فیلسوف! پا را فراتر مینهد و میگوید کل علوم انسانی را باید توهم دانست و در نتیجه این علوم را باید به طور کلی از فضای آکادمیک حذف نمود(Kaufman, 2016, pp. 2-3).
هویت اصلی علم جدید معرفت بخشی و شناخت واقعیت جهان است، هرچند عده ای با انگیزههای گوناگون بخواهند جلوی این اصلیترین رکن هویت علم بایستند و علم را تنها ابزاری برای معاش!! معرفی نمایند، اما چنین بیراهههایی نمیتواند مانع تجلی این هویت روشن علم جدید حتی برای دانشجوی ایرانی گردد در حالیکه پیشبرندگان اصلی علم جدید خود به خوبی میدانند که علم اصالتا واقعیت شناس است و بُعد کارکردی آن در درجه بعدی اهمیت قرار دارد.
علم جدید از آغاز شکلگیریاش با دیگر دستگاههای معرفتی و شناختی بشر در ارتباط و چالش بود، اما به تدریج دیگر رقبای خود را از صحنه خارج و خود را یگانه عامل معرفت بخش در رابطه با جهان معرفی نمود. این روند سبب گردیده بود که در نیمه نخست قرن بیستم قوی ترین جریان علم گرای تاریخ بشر، مدعی آن گردد که اساسا سخنان برآمده از دیگر روشهای کسب معرفت که قصد دارند در کنار علم جدید به مقصود شناخت جهان یاری رسانند، حتی ارزش غلط بودن را هم ندارند که مهمل و بیمعنایند.
البته این جریان گستاخ نتوانست به آرزوی خویش که ایجاد دستگاه منطقی سازواری در تایید مدعای خویش است نایل آید و با پذیرش این شکست از سوی سردمداران آن، پوزیتیویسم به لحاظ فلسفی شکست خورد. در این میان، برخی تصور نمودند که شکست فلسفی پوزیتیویسم به معنای پایان علمگرایی است، اما آنچه پس از افول پوزیتیویسم در دنیای آکادمیک جریان دارد، اگرچه مدعیات سرسختانه پوزیتیویسم را به همراه ندارد، اما همچنان علم را یکه تاز بیرقیب عرصه شناخت جهان( از کیهان تا زیست ونهایتا انسان) میداند، و همچنان نسبت به ورود هرگونه دستگاه و روشِ شناختی دیگر سرسختانه مقاومت و مخالفت مینماید. نتیجه این روند آن شده است که در همهی عرصههای شناخت جهان، روش علمی بدون یاری جستن از هرگونه روش و ابزار شناختی دیگر خود را کافی بداند و یافتههای خود را شناخت نزدیک به کامل جهان معرفی نماید.
اما اگرچه در عرصههای دیگر، همچون کیهان و حیات، مدعیات علمگرایانه علم جدید چالشهای بسیار مهم و اساسی با دیگر روشهای شناخت جهان، همچون تفکر فلسفی و الهیاتی، ایجاد نموده و مینماید، این چالشها در وادی هویت انسانی به اوج خود میرسد. استیون پینکر استاد برجسته دانشگاه هاروارد در این رابطه میگوید:" آیا ذهن انسان برای خلق زیبایی ساخته شده؟ یا برای کشف حقیقت؟ یا برای عشق ورزیدن؟ منطق انتخاب طبیعی(یعنی نگاه علمی به انسان) پاسخ درست را به ما میدهد. هدف نهایی که ذهن برای آن ساخته شده است آنست که بیشترین تعداد ممکن رونوشت از ژنهایی که او را ایجاد کرده اند حاصل شود."
[باید] به سراغ "علم جدید و هویت انسان" [رویم] تا علی رغم غفلت نسبتا کامل فضای علمی داخلی از مناسبات علم و امر انسانی، اولا مشاهده نماییم که امروز میان علم جدید و هویت انسانی چه رابطهای برقرار است و آنگاه با برخی تلاشهای موجود در فضای علمی غرب که به دنبال حفظ و احیای هویت انسانی خویش در دنیای علمگرای امروزین هستند آشنا شویم. این آشنایی در شرایطی که منطق پول و بازار در حال سم زدایی از بقایای تعلقات انسانی جامعه علمی ماست، روزنهای است برای تامل در هویت انسانی مان در دنیای جدید.
Kaufman, W. R. P. (2016). Human Nature and the Limits of Darwinism: palgrave macmillan.
#یادداشت
#طبیعت_گرایی_علمی
@scientificnaturalism