ویلیام گیبسون: ماشین زمان کوبا
«...توی یکی از این اتاقها به چمدانی آبدیده و کهنه برخوردم که با دیدنش بسامد ضربان قلبم بالا گرفت. شجاعت به خرج دادم و بازش کردم و تویش چند لیتوگراف کهنه پیدا کردم که دیگر محو شده بودند و حالا که این خاطره را توی ذهنم باززایی میکنم میگویم که تصویر هواپیما بودند ولی نه شبیه هواپیماهایی که میشناختم. قدیمی بودند برای دورهی دیگری بودند تماشایشان مرا مجذوب میکرد و در عین حال از نگاه کردن بهشان وحشتزده میشدم. همینطور که نشسته بودم و لیتوگرافها را نگاه میکردم، حس کردم انگار اطلاعات مثل تیغهی برندهی شمشیر دارند توی مغزم فرو میروند. خردهتصویرها، ریزههای اطلاعات، به هم چنگ میزدند توی ذهن من تا لاجرم تصویری بزرگتر بسازند از کلیتی غیر مترقبه.»
http://3feed.ir/william-gibson-time-machine-cuba
«...توی یکی از این اتاقها به چمدانی آبدیده و کهنه برخوردم که با دیدنش بسامد ضربان قلبم بالا گرفت. شجاعت به خرج دادم و بازش کردم و تویش چند لیتوگراف کهنه پیدا کردم که دیگر محو شده بودند و حالا که این خاطره را توی ذهنم باززایی میکنم میگویم که تصویر هواپیما بودند ولی نه شبیه هواپیماهایی که میشناختم. قدیمی بودند برای دورهی دیگری بودند تماشایشان مرا مجذوب میکرد و در عین حال از نگاه کردن بهشان وحشتزده میشدم. همینطور که نشسته بودم و لیتوگرافها را نگاه میکردم، حس کردم انگار اطلاعات مثل تیغهی برندهی شمشیر دارند توی مغزم فرو میروند. خردهتصویرها، ریزههای اطلاعات، به هم چنگ میزدند توی ذهن من تا لاجرم تصویری بزرگتر بسازند از کلیتی غیر مترقبه.»
http://3feed.ir/william-gibson-time-machine-cuba