رمان پرطرفدار " معذرت "
#part_12🖤
" شهاب "
علی از پشت میز بلند شد :
+تا تو صبحانتو بخوری منم میام
لقممو قورت دادم :
_کجا میری
همونطوری که از اشپزخونه خارج میشد گفت :
+برگردم میفهمی
صبحانمو خوردم و داشتم میز صبحانه رو جمع میکردم که صدای علی توی خونه پیچید :
+شهاب کجایی داداش بیا مهمون داریم
مهمون ؟!!علی که به من چیزی نگفته بود! با کنجکاوی از آشپزخونه خارج شدم که...علی کنار همون دختره ایستاده بود و با لبخند خبیثی نگاهم میکرد . دختره هم سرشو پایین انداخته بود با انگشتاش ور میرفت . علی سکوت و شکست :
+ چرا ساکتید!خب ایشون خانمِ چیترا مستوفی هستن
وبه دختره اشاره کرد .
-سلا..
سرشو بلند کرد که با دیدن من حرف توی دهنش ماسید . پوزخندی زدم و با دقت به حرکاتش خیره شدم دهنش مثل ماهی باز و بسته شد ولی نتونست حرفی بزنه ههه! منم جای اون بودم نمیتونستم حرفی بزنم .
علی متعجب از رفتارای مادونفر ادامه داد :
+ایشونم اقای...
با پوزخندی که از لبم پاک نمیشد حرفشو قطع کردم :
_داداش نیازی به معرفی نیس معرف حضور ایشون هستم
چرخیدم سمت دختره که هنوز تو شوک بود :
_و شما خانم محترم من نیازی به مدیر برنامه ندارم روز خوش
به سمت اتاقم رفتم و اون دوتارو تنها گذاشتم .
@shahab_mozafariii
#part_12🖤
" شهاب "
علی از پشت میز بلند شد :
+تا تو صبحانتو بخوری منم میام
لقممو قورت دادم :
_کجا میری
همونطوری که از اشپزخونه خارج میشد گفت :
+برگردم میفهمی
صبحانمو خوردم و داشتم میز صبحانه رو جمع میکردم که صدای علی توی خونه پیچید :
+شهاب کجایی داداش بیا مهمون داریم
مهمون ؟!!علی که به من چیزی نگفته بود! با کنجکاوی از آشپزخونه خارج شدم که...علی کنار همون دختره ایستاده بود و با لبخند خبیثی نگاهم میکرد . دختره هم سرشو پایین انداخته بود با انگشتاش ور میرفت . علی سکوت و شکست :
+ چرا ساکتید!خب ایشون خانمِ چیترا مستوفی هستن
وبه دختره اشاره کرد .
-سلا..
سرشو بلند کرد که با دیدن من حرف توی دهنش ماسید . پوزخندی زدم و با دقت به حرکاتش خیره شدم دهنش مثل ماهی باز و بسته شد ولی نتونست حرفی بزنه ههه! منم جای اون بودم نمیتونستم حرفی بزنم .
علی متعجب از رفتارای مادونفر ادامه داد :
+ایشونم اقای...
با پوزخندی که از لبم پاک نمیشد حرفشو قطع کردم :
_داداش نیازی به معرفی نیس معرف حضور ایشون هستم
چرخیدم سمت دختره که هنوز تو شوک بود :
_و شما خانم محترم من نیازی به مدیر برنامه ندارم روز خوش
به سمت اتاقم رفتم و اون دوتارو تنها گذاشتم .
@shahab_mozafariii