شاهنامه تاریخ مدون نیاکان ماست!
سخن سی و یکم : شهرناز و ارنواز در آغوش ضحاک
به نام خداوند جان و خرد
دو پاکیزه، از خانۀ جمشید،
برون آوریدند، لرزان چو بید.
که جمشید را هر دو خواهر بدند؛
سر بانوان را چو افسر بدند.
ز پوشیدهرویان یکی شهرناز،
دگر، پاکدامن، به نام ارنواز
به ایوان ضحاک بردندشان
بدان اژدهافشن سپردندشان
از کلیدهای گشایش رازهای شاهنامه ، یکی درنگ بر این نکته است که در زبانهای ایران باستان و نیز پاره ای زبانهای آریایی (و نیز سامی)، نامها دارای سرشت مردگونه(مذکر) یا زَنگونه(مؤنث) بوده و هستند! گروه مردمان و همبود(جامعه)ها با نامهای مردگونه(گیومرت و سیامک و هوشنگ و جمشید و فریدون و کاووس و توس و گودرز و زنگه و رستم و سهراب و فریبرز و......) و زمین و سرزمیها با نامهای زنگونه (ایران و توران و همای و سیندخت و سوداوه و تهمینه و ...... و شهرناز و ارنواز) نامیده و باز شناخته می شدند!!! بر همین بنیاد است که در همه زبانهای آریایی، زمین، مادر (Mother Earth) و شهرهای هم پیوند خواهر خوانده (Sister Cities) شده اند!
زمینه سخن روشن شد! شهرناز و ارنواز دو پهنه از مام میهن، بوده اند که به چنگ بابلیان (ضحاک) افتادند!
در اوستا از زبان فَریدون می خوانیم:
«ای درواسپ! ای نیک! ای تواناترین! مرا این کامیابی ارزانی دار که بر اژی دَهاک سه پوزه سه کله سه چشم، آن دارندۀ هزارگونه چالاکی، آن دیو بسیار زورمند دُروج، آن دُروَندِ آسیب رسان جهان، آن زورمندترین دُروجی که اهریمن برای تباه کردن جهان اَشَه، به پتیارگی در جهان استومند بیافرید، پیروز شوم و هر دو همسرش سَنگهَوَک(سَنگهَ واچی) و اَرِنوَک(اَرِنَ واچی) را که برازندۀ نگاهداری خاندان و شایستۀ زایش و افزایش دودمانند؛ از وی بربایم. »
می بینیم که نام شهرناز در اوستا به گونۀ (سَنگهَ واچی) و نام ارنواز به گونه(اَرِنَ واچی) آمده که بخش پایانی هر دو نام واژه «واچی» است که در شاهنامه به «واز» دگریده است! از این ریشه تا به امروز در فارسی واژه هایی جون «واچ» ، «آواز» ، «واژه» ، «واکه» ..... و درزبان لاتین Vox و در انگلیسی Voice و در فرانسوی Voix و در ایتالیایی Voceو در اسپانیایی Vozو ..... مانده و گویای این نکته است که نامهای «شهرناز» و «ارنواز» نشان از زبان یا بهتر بگوییم سرزمینی که مردم آن به یک زبان سخن می گویند دارد! ولی چه یا چگونه زبانی!؟ پرسشی که پاسخ در بخش نخست نامها(به زبان اوستا) نهفته است:
واژه اوستایی «سَنگهَ» برابر است با «آیین و داد و سامان و قاعده»! که از این ریشه در زبانهای اروپایی Sing و Song و و «اَرِنَ» در زبان اوستایی برابر است با «زیبا و رسا و باشکوه» که در زبانهای اروپایی به ریخت ARENA بازمانده!. از این رو نام«شهرناز» را می توان «سرزمینی که مردمانش به زبانی با داد و بسامان سخن می گویند» دانست و «ارنواز» را «سرزمینی که مردمانش به زبانی رسا و زیبا سخن می گویند»!
این دو نام از آن دو پاره از سرزمینهای آریاییان (خواهران جمشید – جایگاه زیستن جمشید) بوده که در پی کوچهای آریایان به سوی گرما، این دوپارگی رخ داد و هرچند زبانهایشان از یک ریشه بود، ولی نرم نرم گفتارشان دیگر شد! با تباهی روزگار جمشید، این دو سرزمین آریایی به دست تازیان افتاد و هزارسال کژی و جادویی بر ایشان فرمان راند!!
که با خواهران جهاندار جم،
نشیند، زند رای بر بیش و کم.
به یک دست گیرد رخ شهرناز،
به دیگر عقیقین لب ارنواز!
تا فریدون آنها را از چنگال ضحاک (بابلیان) رهانید و به پیوند خویش (بازگشت به مام میهن) درآورد!! از شهرناز سلم و تور و از ارنواز فرزندی چون ایرج می آید که نماد ایران خواهد بود! «شهرناز» و «ارنواز» دو پاره از سرزمین ایران(خاستگاه آریاییان) پس از هزاران سال همچنان زیبا و باشکوه و بآیین، بارورند و بَرومند!!
یاری نامه ها:
1. داستان ایران بر بنیاد گفتارهای ایرانی- استاد فریدون جنیدی
2. اوستا – گزارش و پژوهش استاد جلیل دوستخواه – جلد یکم – رویه 347
3. فرهنگ واژه های اوستایی – شادروان استاد احسان بهرامی