- قرص اورژانسی داری؟
سرم رو بلند کردم و با تعجب به صاحب کارم نگاه کردم.
- برای چی؟
نیشخندی زد که با دیدن خشتک بادکردش ترسیدم.
- برای این که حامله نشی.
- من این کاره نیس...
بهم حمله کرد و تنمو محکم به تخت کوبید که اخی گفتم ولی اون مشغول مالیدن خودش بهم شد.
- پس کی توی اتاق داداشم اه و ناله می کرد.
- من نبودم...من باکر...
با فشار چیزی درونم چشمام باز موند و...
https://t.me/+yGfbw6myNYE1ODQ8❌سیروان رادفر مردی که با دیدن آرامش، مستخدم جدید خونش دلش هوای تنشو میکنه و تهدیدش میکنه که....
من سیروانم؛ سیروان رادفر...
مالک بزرگ ترین واردات ماشین های خارجی و یه پسر خوشگذرون که دخترا فقط برام یه سرگرمی یه شبه برای رفع نیازم هستن؛ ولی با اومدن اون دختر؛ اون دختر به شدت سکسی که حتی با شنیدن صداش هم می تونستم به اوج برسم همه چی عوض شد...
اون دختر قرار بود خدمتکار خونمون باشه؛ ولی مگه امکان داره سیروان خان نظرش به یه دختر جلب شه و اونو به تختش نکشونه؟!
اون دختر چموش و سر سختیه؛ ولی منم سیروان خانم؛ کسی که امکان نداره چیزی رو بخواد و به دستش نیاره؛ درست مثل اون دختر خدمتکار آرامش؛ اون بالاخره مال من می شه؛ حتی اگه لازم باشه با اجبار این کارو انجام بده...🔞🔥
https://t.me/+yGfbw6myNYE1ODQ8https://t.me/+yGfbw6myNYE1ODQ8#بزرگسال🤤💦
#محــــدودیت_ســــنی🔞🔥