مرگ در بیداری dan repost
زندگی من چهار دیوار یه سلوله
کوچیک و تاریک و سرد
مثه جغد فقط با تردید نگاه کردن
یه انفرادی پر از شهوت لولیدن تو درد
مثه یه کوچه ی بن بست متروکه ام
که پای دیواراش فقط سگ شاشیده
مثه حماقت محض پدر که من رو
روی بوم نقاشی این زندگی پاشیده
پرم از هیچ و هیچم تو حجم خودم
یه اسب خسته از میدون، مثه نگاه خسته ی پدر بزرگ
که یه تنه کل زندگیشو ریده
بیگناه ترم از اون الاغی که
زیر سنگینی بار گاری آلتشو راست کرده ،خیلی بخودش فشار میده
باید ادامه بدم شاید
نمیشه میدون رو خالی گذاشت
مثه پسر بچه ای که گول میخوره از وعده ها
مثل هشتاد وچند میلیون پخمه در بازداشت...
"توماج"
کوچیک و تاریک و سرد
مثه جغد فقط با تردید نگاه کردن
یه انفرادی پر از شهوت لولیدن تو درد
مثه یه کوچه ی بن بست متروکه ام
که پای دیواراش فقط سگ شاشیده
مثه حماقت محض پدر که من رو
روی بوم نقاشی این زندگی پاشیده
پرم از هیچ و هیچم تو حجم خودم
یه اسب خسته از میدون، مثه نگاه خسته ی پدر بزرگ
که یه تنه کل زندگیشو ریده
بیگناه ترم از اون الاغی که
زیر سنگینی بار گاری آلتشو راست کرده ،خیلی بخودش فشار میده
باید ادامه بدم شاید
نمیشه میدون رو خالی گذاشت
مثه پسر بچه ای که گول میخوره از وعده ها
مثل هشتاد وچند میلیون پخمه در بازداشت...
"توماج"