#بموالاتکم_ائتلفت_الفرقه
#سفرنامه 5
شیخ علی عکس های تمام صفحات یک دفتر خاطرات را توی گوشی اش ذخیره کرده بود.
می گفت بعد از آزادسازی تدمر توی خرابه ها این دفتر را پیدا کرده، از صفحه هایش عکس گرفته و دفتر را گذاشته سر جایش.
صاحب دفتر دختری بود به نام عایشه.
پیدا بود که این دفتر را از کودکی با خود همراه داشته. صفحات اول آن دست خطی کودکانه داشت و به مرور دست خط پخته تر شده بود و متن ها عاشقانه تر.
در همه ی دفتر می شد عشقی را دید که با بزرگ تر شدن عایشه بزرگ تر و ریشه دار تر شده...
توی صفحه ی آخر نوشته بود این دفتر عشق عایشه است به حسین...
عایشه حالا شاید آواره شده بود اما هنوز تنها آرزویش رسیدن به حسین بود...
#سفرنامه
@telkalayyam
#سفرنامه 5
شیخ علی عکس های تمام صفحات یک دفتر خاطرات را توی گوشی اش ذخیره کرده بود.
می گفت بعد از آزادسازی تدمر توی خرابه ها این دفتر را پیدا کرده، از صفحه هایش عکس گرفته و دفتر را گذاشته سر جایش.
صاحب دفتر دختری بود به نام عایشه.
پیدا بود که این دفتر را از کودکی با خود همراه داشته. صفحات اول آن دست خطی کودکانه داشت و به مرور دست خط پخته تر شده بود و متن ها عاشقانه تر.
در همه ی دفتر می شد عشقی را دید که با بزرگ تر شدن عایشه بزرگ تر و ریشه دار تر شده...
توی صفحه ی آخر نوشته بود این دفتر عشق عایشه است به حسین...
عایشه حالا شاید آواره شده بود اما هنوز تنها آرزویش رسیدن به حسین بود...
#سفرنامه
@telkalayyam