🔴مصاحبه روزنامه شریف با بنده درمورد کارآفرینی و استارتاپ
1️⃣چرا برخی افراد در دانشگاه نسبت به ترویج کارآفرینی و ارزشآفرینی حساساند؟
🔹با سلام ابتدا باید تشکر کنم که این موضوع را برای این پرونده انتخاب کردید. واقعیت این است که رسانهها روی همه مسائل دانشگاه از سردر گرفته تا بهداری و اردوهای دانشجویی و..، کار میکنند ولی روی مهمترین موضوع که خود "دانشگاه" و سرنوشت و خط سیر آن است، کاری نمیکنند. البته وزارت علوم یکی دو سال پیش بر ضرورت تأسیس مراکز "دانشگاه پژوهی"، تأکید کرده است؛ ولی هنوز در دانشگاه ما چنین مرکزی راه نیفتاده و امیدواریم روزی این امر محقق شود.
به نظرمن وجه مشترک نگرانیها و حساسیتها، برمیگردد به غفلت دانشگاه از امور دیگری که وظایف ذاتی آن است. تولید علم، حل مسائل اساسی کشور، پرورش نیروی انسانی و تأثیرات فرهنگی- اجتماعی روی جامعه، همه جز وظایف ذاتی دانشگاه است که در پرتو توجه صرف به کارآفرینی ممکن است مغفول بماند.
2️⃣برخی معتقدند شأن دانشگاه شریف این نیست که وارد فضاهای استارتاپی شود. مگر مشکل فضای استارتاپی چیست؟ خیلی از دانشجویان که به اجبار وارد دانشگاه شدند و فرصت شکوفایی ندارند، جذب فعالیتهای استارتاپی میشوند. یکی از مشکلات بزرگ کشور بحث اشتغال است. آیا دانشگاه با پرورش کارآفرینان موفق و یا فراهم کردن شرایطی برای پا گرفتن کسبوکارهای کارآفرینانه نمیتواند به حل بخشی از این مشکل کمک کند؟
🔹البته بنده چنین اعتقادی ندارم و بعید میدانم کسی در شرایط فعلی که با بحران بیکاری مواجه هستیم، بهکلی با اصل کارآفرینی و استارتاپ مخالف باشد. بحث سر این است که اولاً آیا بهترین جا برای توسعه کارآفرینی، دانشگاه و وزارت علوم و معاونت علمی است، یا اینکه اگر هدف صرفاً اشتغالزایی است، وزارت کار یا وزارت اقتصاد بهتر میتوانند این ایده را راهبری کنند؟ و ثانیاً اگر هم وزارت علوم متولی این امر است، آیا دانشگاه شریف که محل تجمع نخبگان کشور است، باید جلودار این حرکت باشد؟
درمورد مسئله نخست، در بحثهای فلسفه و سیاستگذاری علم و فناوری در دهههای اخیر ایدهای مطرح شده با عنوان STS (Science, Technology and Society( طرفداران این نگاه بطور خلاصه میگویند توسعه علم بهگونهای شده که نمیتوان علم را از تکنولوژی و جامعه جدا دید و جداگانه برای آن سیاستگذاری کرد. این سه مقوله در یک طرح یکپارچه و در تعامل دائمی باهم جلو میروند. این تعامل اقتضا میکند علم نسبت به جامعه، متعهد باشد و نیازهای آن را برطرف کند. ایده کارآفرینی از دل چنین تلقی از علم بیرون آمده که البته خیلی هم خوب است. ولی مشکل ازآنجا آغاز میشود که مشکلات جامعه تقلیل پیدا میکند به مسائل اقتصادی و از علم، صرفاً انتظار حل مشکلات اقتصادی میرود. در این شرایط علم هم میشود یک کالا و میرود در بازار سرمایه و سرنوشت آن سپرده میشود به "دست نامرئی" آدام اسمیت! هرطرف که سودهی بیشتری دارد، علم به آن سمت میرود و هرجا که سوددهی و بازگشت سرمایه ندارد (مثل علوم پایه و علوم انسانی) تضعیف میشود.
باز همین سیاستگذاران علم یک مثلثی دارند که میگویند توسعه علم باید این سه ضلع را پوشش دهد:
1- علم برای حل نیازهای بنیادین کشور: مثل بحثهای موشکی، هستهای و بحران آب
2- علم برای پیشبرد مرزهای دانش: مثل تولید شتابدهندهها، تحقیقات روی امواج گرانشی، و..
3- علم برای تولید ثروت و اشتغالزایی: مثل اکثر قریب بهاتفاق استارتاپهای فعلی
البته به نظر من و در کانتکست فرهنگی و تمدنی ما، میتوان بُعد چهارمی هم به آن اضافه کرد که همان علم برای اخلاق، انسانیت و زندگی است. این موضوع البته این روزها در دنیا هم در پرتو بحرانهای محیطزیست و..، طرفداران زیادی دارد. حتی برخی مثل نیکلاس ماکسول ایده دانشگاه حکمت محور، را بهعنوان نسل چهارم دانشگاهها پیشنهاد کردهاند.
لذا به نظر من ایده کارآفرینی غلط نیست، ناقص و بسیار محدود است و همه ابعاد و انتظارات از توسعه علم را پوشش نمیدهد.
اما درمورد مسئله دوم که مربوط به نخبگان است، من به شوخی عرض میکنم که کار ما مثل کسی است که یک پورشه را فقط برای این خریده که از ضبط آن برای شنیدن آهنگ استفاده کند! این مسئله مهمی است که چرا ما از استعدادهای برتر خود که تواناییهایی بیش از شرکتداری و بورسبازی دارند، میتوانند مرزهای علم را جلو ببرند و به حل مشکلات بشریت کمک کنند، اینقدر کم بهره میبریم. به نظر من این کار مصداق کفران نعمت است، هم برای خود نخبگان و هم برای سیاستگذاران. همین الآن رئیس و مؤسس استارتاپ "مامان پز" یکی از هم ورودیهای ما البته در دانشکده برق بود که بعد رفت MBA و الآن هم "مامان پز" را اداره میکند. خب این کار را که البته خوب است و اشتغالزاست، کسی دیگر غیر از یک رتبه زیر صد کنکور نمیتواند انجام دهد؟!
1️⃣چرا برخی افراد در دانشگاه نسبت به ترویج کارآفرینی و ارزشآفرینی حساساند؟
🔹با سلام ابتدا باید تشکر کنم که این موضوع را برای این پرونده انتخاب کردید. واقعیت این است که رسانهها روی همه مسائل دانشگاه از سردر گرفته تا بهداری و اردوهای دانشجویی و..، کار میکنند ولی روی مهمترین موضوع که خود "دانشگاه" و سرنوشت و خط سیر آن است، کاری نمیکنند. البته وزارت علوم یکی دو سال پیش بر ضرورت تأسیس مراکز "دانشگاه پژوهی"، تأکید کرده است؛ ولی هنوز در دانشگاه ما چنین مرکزی راه نیفتاده و امیدواریم روزی این امر محقق شود.
به نظرمن وجه مشترک نگرانیها و حساسیتها، برمیگردد به غفلت دانشگاه از امور دیگری که وظایف ذاتی آن است. تولید علم، حل مسائل اساسی کشور، پرورش نیروی انسانی و تأثیرات فرهنگی- اجتماعی روی جامعه، همه جز وظایف ذاتی دانشگاه است که در پرتو توجه صرف به کارآفرینی ممکن است مغفول بماند.
2️⃣برخی معتقدند شأن دانشگاه شریف این نیست که وارد فضاهای استارتاپی شود. مگر مشکل فضای استارتاپی چیست؟ خیلی از دانشجویان که به اجبار وارد دانشگاه شدند و فرصت شکوفایی ندارند، جذب فعالیتهای استارتاپی میشوند. یکی از مشکلات بزرگ کشور بحث اشتغال است. آیا دانشگاه با پرورش کارآفرینان موفق و یا فراهم کردن شرایطی برای پا گرفتن کسبوکارهای کارآفرینانه نمیتواند به حل بخشی از این مشکل کمک کند؟
🔹البته بنده چنین اعتقادی ندارم و بعید میدانم کسی در شرایط فعلی که با بحران بیکاری مواجه هستیم، بهکلی با اصل کارآفرینی و استارتاپ مخالف باشد. بحث سر این است که اولاً آیا بهترین جا برای توسعه کارآفرینی، دانشگاه و وزارت علوم و معاونت علمی است، یا اینکه اگر هدف صرفاً اشتغالزایی است، وزارت کار یا وزارت اقتصاد بهتر میتوانند این ایده را راهبری کنند؟ و ثانیاً اگر هم وزارت علوم متولی این امر است، آیا دانشگاه شریف که محل تجمع نخبگان کشور است، باید جلودار این حرکت باشد؟
درمورد مسئله نخست، در بحثهای فلسفه و سیاستگذاری علم و فناوری در دهههای اخیر ایدهای مطرح شده با عنوان STS (Science, Technology and Society( طرفداران این نگاه بطور خلاصه میگویند توسعه علم بهگونهای شده که نمیتوان علم را از تکنولوژی و جامعه جدا دید و جداگانه برای آن سیاستگذاری کرد. این سه مقوله در یک طرح یکپارچه و در تعامل دائمی باهم جلو میروند. این تعامل اقتضا میکند علم نسبت به جامعه، متعهد باشد و نیازهای آن را برطرف کند. ایده کارآفرینی از دل چنین تلقی از علم بیرون آمده که البته خیلی هم خوب است. ولی مشکل ازآنجا آغاز میشود که مشکلات جامعه تقلیل پیدا میکند به مسائل اقتصادی و از علم، صرفاً انتظار حل مشکلات اقتصادی میرود. در این شرایط علم هم میشود یک کالا و میرود در بازار سرمایه و سرنوشت آن سپرده میشود به "دست نامرئی" آدام اسمیت! هرطرف که سودهی بیشتری دارد، علم به آن سمت میرود و هرجا که سوددهی و بازگشت سرمایه ندارد (مثل علوم پایه و علوم انسانی) تضعیف میشود.
باز همین سیاستگذاران علم یک مثلثی دارند که میگویند توسعه علم باید این سه ضلع را پوشش دهد:
1- علم برای حل نیازهای بنیادین کشور: مثل بحثهای موشکی، هستهای و بحران آب
2- علم برای پیشبرد مرزهای دانش: مثل تولید شتابدهندهها، تحقیقات روی امواج گرانشی، و..
3- علم برای تولید ثروت و اشتغالزایی: مثل اکثر قریب بهاتفاق استارتاپهای فعلی
البته به نظر من و در کانتکست فرهنگی و تمدنی ما، میتوان بُعد چهارمی هم به آن اضافه کرد که همان علم برای اخلاق، انسانیت و زندگی است. این موضوع البته این روزها در دنیا هم در پرتو بحرانهای محیطزیست و..، طرفداران زیادی دارد. حتی برخی مثل نیکلاس ماکسول ایده دانشگاه حکمت محور، را بهعنوان نسل چهارم دانشگاهها پیشنهاد کردهاند.
لذا به نظر من ایده کارآفرینی غلط نیست، ناقص و بسیار محدود است و همه ابعاد و انتظارات از توسعه علم را پوشش نمیدهد.
اما درمورد مسئله دوم که مربوط به نخبگان است، من به شوخی عرض میکنم که کار ما مثل کسی است که یک پورشه را فقط برای این خریده که از ضبط آن برای شنیدن آهنگ استفاده کند! این مسئله مهمی است که چرا ما از استعدادهای برتر خود که تواناییهایی بیش از شرکتداری و بورسبازی دارند، میتوانند مرزهای علم را جلو ببرند و به حل مشکلات بشریت کمک کنند، اینقدر کم بهره میبریم. به نظر من این کار مصداق کفران نعمت است، هم برای خود نخبگان و هم برای سیاستگذاران. همین الآن رئیس و مؤسس استارتاپ "مامان پز" یکی از هم ورودیهای ما البته در دانشکده برق بود که بعد رفت MBA و الآن هم "مامان پز" را اداره میکند. خب این کار را که البته خوب است و اشتغالزاست، کسی دیگر غیر از یک رتبه زیر صد کنکور نمیتواند انجام دهد؟!