کادرو گفت: « تو اشتباه می کنی. تنها سر و بدنش سپید خالص است و دمش مشکی درخشان است. بگذار بر روی این موضوع شرط بندی کنیم. اگر تو درست گفته بودی من برده ی تو می شوم و اگر من درست گفته بودم بجایش تو برده ی من می شوی».
ویتانا شرط را پذیرفت. او مطمئن بود که شرط را برنده می شود. کادرو می دانست که اسب سراسر سپید است بنابراین نقشه ای کشید. او پسرانش را صدا زد و به آنها گفت: من با خاله ی شما شرط بسته ام که اوچیاشراواز دارای دمی سیاه می باشد. شما باید سخن مرا درست جلوه دهید. بیرون روید و پیرامون دم او بهم بپیچید و به آن ظاهری سیاه دهید.
@vahumanagah
ویتانا شرط را پذیرفت. او مطمئن بود که شرط را برنده می شود. کادرو می دانست که اسب سراسر سپید است بنابراین نقشه ای کشید. او پسرانش را صدا زد و به آنها گفت: من با خاله ی شما شرط بسته ام که اوچیاشراواز دارای دمی سیاه می باشد. شما باید سخن مرا درست جلوه دهید. بیرون روید و پیرامون دم او بهم بپیچید و به آن ظاهری سیاه دهید.
@vahumanagah