دیگه اون منِ چند سال پیش از بین رفته. اون قسمتی از من که سعی میکرد آدما رو همیشه راضی نگه داره از بین رفته و دیگه وجود نداره. اون قسمتی از من که قهر کردن رو بلد بود، از بین رفته. اون منِ قبل که خیلی زود از آدمای دور و برش میرنجید، دیگه از بین رفته. اون منِ چند وقتِ پیش که تا اتفاقی میافتاد که یکم به نظرش سخت بود و اذیت کننده، مینشست گریه میکرد و میرفت تو لاکِ خودش، از بین رفته. این منِ الان، با اون آدمی که سالها پیش وجود داشت، خیلی فرق داره. منِ الان، فهمیده باید به یکی همونقدری اهمیت بده که بهش اهمیت میده. منِ الان، فهمیده که قهر اصلا معنیی نداره، یا با کسی دوست میمونه یا کلا قطع رابطه میکنه. منِ الان، میدونه وقتی توی یه مشکلی گیر کرد، به جای اینکه بشینه ساعتها و یا حتی روزها بخاطر اون مشکل اشک بریزه و یا زانوی غم بغل بگیره، بگرده دنبالِ راه حلش. منِ الان خیلی بیشتر از اون منِ سالها پیش پختهتر و با تجربهتره. این منِ الان، خیلی خوب میدونه کجا و چطوری گلیمش رو از آب بکشه بیرون. منِ الان، حاصلِ سختیهاییِ که من توی این مدت کشیدم. این منِ الان، حاصلِ یه سری شکستها و نشدنها و نتونستنهاست که خیلی قابل افتخارتر و موفقتر از اون منِ قبلِ این اتفاقاتِ.