نوشته‌شده‌توسط‌پری‌قصه‌ها..


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


تمام‌آدمها‌میروند‌و‌از‌آنها‌فقط‌ردپایشان‌میماند...
ناشناس‌چنل:
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1031491-Nncvk1J

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


اگه‌یه‌روز‌ازم بپرسی‌چقد‌بهت‌فکر‌میکنم؛
من‌باید‌ساعت‌به‌ساعت،دقیقه‌به‌دقیقه‌و‌ثانیه‌به‌ثانیه‌زندگیم‌و‌که‌چه‌با‌بهونه‌و‌چه‌بی‌بهونه‌یادت‌افتادم‌رو‌بشمارم‌تا‌بتونم‌جواب‌سوالت‌رو‌بدم!




درمن‌اندکی‌من‌و‌فراوانی‌تو‌وجود‌دارد!
2:02

@pari_gheseha


تعریفی‌که‌من‌از‌عشق‌میشناسم...
زیبایی‌آسمان‌مشکی‌چشمانت‌است...
زیبایی‌موهایت...
آرامشبخشی‌صدایت...
اصلا‌تعریف‌من‌از‌عشق‌خلاصه‌میشود‌در‌وجود‌تو!
چه‌بسا‌به‌چشمانت‌مزحک‌بیایید‌ولی‌تو‌هیچگاه‌خودت‌را‌از‌چشم‌های‌من‌ندیدی...!
آیا‌به‌خودت‌با‌چشمان‌من‌نگاهی‌انداختی؟!
اگر‌گردش‌روزگار‌این‌اجازه‌روبهت‌داد‌آن‌زمان‌خواهی‌فهمید‌که‌چیزی‌جز‌حقیقت‌در‌حرف‌ها‌و‌نوشته‌هایم‌نهاده‌‌نشده‌و‌تعریفی‌جز‌این‌برای‌عشق‌خود‌پیدا‌نخواهم‌کرد!!


شهادت‌میدهم‌که‌بودنت‌مر‌گ‌است‌و..
نبودنت‌دومرگ!
#محمود_درویش


یادته‌بهت‌گفتم‌اگه‌بخوای‌بری‌زنده‌نمیمونم؟
خب‌میخواستم‌یه‌چیزیو‌بگم..
تو‌رفتی‌ولی‌من‌زندم،نفس‌میکشم،حرف‌میزنم،میخندم..
ولی..
زندگی‌نمیکنم‌..
انگاری‌یه‌چیزی‌رو‌گم‌کردم..
انگاری‌یه‌تیکه‌از‌وجودمو‌ازم‌گرفتن..
انگاری‌تورو‌از‌من‌حذف‌کردن!


خبرداری‌که‌شهر‌روی‌لبخند‌تو‌شاعر‌شد،
چرا‌این‌گونه،کافرگونه،بی‌رحمانه،میخندی؟!

#فاضل_نظری


آنقد‌ر‌دل‌تنگت‌هستم‌که‌اصلا‌بیا‌و‌کس‌دیگری‌را‌دوست‌داشته‌باش..!
دستان‌مرا‌بگیر‌ولی‌در‌فکر‌دیگری‌باش..
مرا‌درآغوش‌بگیر..
بامن‌هم‌صحبت‌شو..
همسفر‌شو..
بخند..
بگو‌دوستم‌داری..
اما‌اورا‌دوست‌داشته‌باش‌و‌در‌دلت‌به‌من‌بخند!!


با‌چراغی‌همه‌جا‌گشتم‌و‌گشتم‌در‌شهر؛
هیچکس،هیچکس‌اینجا‌به‌تو‌مانند‌نشد!

#فاضل_نظری


فراموشت‌میکنم‌...
روز‌ی‌که‌ادم‌برفی‌دربرابر‌خورشید‌ذوب‌نشه!
روزی‌که‌گلای‌قالیچه‌شکوفه‌بدن!
روزی‌که‌عکسات‌به‌حرف‌بیان‌و‌بامن‌حرف‌بزنن!
دقیقا‌همون‌روز‌فراموشت‌میکنم،
برای‌همیشه...


شاید‌بهم‌باز‌رسیم؛
روزی‌که‌من‌به‌سان‌دریایی‌خشکیدم..
و‌تو‌چون‌قایقی‌فرسوده..
برخاک‌ماندی!


#احمد_شاملو
@pari_gheseha


کاش‌آیینه‌اتاقت‌بودم‌و‌هرروز‌میدیدمت...
کاش‌گلدون‌کوچیک‌توی‌اتاقت‌بودم‌تا‌هرروز‌کنارم‌می‌نشستی‌و‌باهام‌حرف‌میزدی‌وازم‌مراقبت‌میکردی...
کاش‌اون‌کتابی‌میبودم‌که‌تو‌دوستش‌داری‌و‌میخونیش...
کاش‌اون‌آهنگی‌بودم‌که‌زیر‌لب‌زمزمش‌میکنی...
کاش‌منم‌یکی‌از‌آدمایی‌بودم‌که‌دوستشون‌داری...
کاش‌لاقل‌یکی‌ازعابرایی‌میبودم‌که‌اتفاقی‌گذرشون‌به‌گذرت‌میافتاد...
کاش‌اون‌قطره‌بارونی‌بودم‌که‌میباره‌و‌روی‌گونت‌میشینه...
کاش‌دوربین‌عکاسی‌بودم‌تا‌بهم‌لبخند‌میزدی‌و‌هردفعه‌عمدا‌عکستو‌خراب‌میکردم‌و‌به‌دروغ‌مجبورت‌میکردم‌دوباره‌لبخند‌بزنی‌و‌من‌هم‌هیچوقت‌از‌حسم‌بهت‌‌نمیگفتم...


باز‌هم‌درنگاه‌خاموشم..
قصه‌های‌نگفته‌ای‌دارم!


#فروغ_فرخزاد


کجا‌از‌تو‌فرار‌کنم؟
شاید‌دیگر‌به‌کوچه‌و‌خیابان‌ها‌نروم..
شاید‌دیگر‌نامت‌را‌زیر‌لب‌زمزمه‌نکنم..
شاید‌دیگر‌صدایت‌را‌نشنوم‌..
شاید‌دیگر‌برایت‌ننویسم..
اما‌خودت‌بگو،
با‌دلم‌چیکار‌کنم؟!
تنها‌میراثی‌که‌از‌تو‌برای‌من‌باقی‌مانده‌خاطراتت‌هست..
آیا‌میتوانم‌آنهاراهم‌مثل‌تو‌از‌دست‌بدم؟..


نیستی‌اما‌جای‌خالی‌ات‌بجای‌تو‌بامن‌است..
11:11

@pari_gheseha


چیزی‌را‌که‌عاشقش‌هستی،پیدا کن‌و‌بگذارتاتورا بکشد؛وازاین‌مرگ‌لذت‌ببر!

#چارلز_بوکوفسکی


یقین‌دارم‌در‌اولین‌دیدار‌تفاوتت‌با‌تمام‌کسانی‌که‌دیده‌ام‌رو‌احساس‌کردم!
و‌همون‌لحظه‌فرق‌چشمانت‌منو‌مجذوب‌خودش‌کرد..
در‌یک‌چشم‌بهم‌زدن‌به‌خودم‌آمدم،‌
خودشه‌یا‌بهتره‌بگم‌خودشی!
کسی‌که‌میتونم‌منطقه‌امن‌خودم‌رو‌درش‌پیدا‌کنم..
فردی‌که‌در‌لحظه‌های‌غمگینم‌شونه‌هاش‌رو‌برای‌سرم‌جای‌خواب‌کنم!
همونی‌که‌در‌کنارش‌ترسی‌از‌خود‌واقعیم‌ندارم!
دقیقا‌آدمی‌که‌زندگی‌کردن‌رو‌باهاش‌تجربه‌کنم!
وجودت‌غیرقابل‌باور‌بود..
من‌در‌خلوت‌خودم‌دنبالت‌نگشتم‌و‌در‌خلوت‌من‌جوانه‌زدی!..
و‌درنهایت‌تمام‌من‌در‌تو‌خلاصه‌شد؛درتویی‌که‌فکرت‌همانند‌خودت‌نبود‌و‌در‌ذهن‌ماندگار‌شد..


آه،که‌فقط‌اگر‌این‌دوری‌اجباری‌از‌تو‌نبود..
اگر‌فقط‌تورا‌در‌کنار‌خود‌داشتم،میتوانستم‌بگویم‌که‌آرام‌ترین‌،شادترین‌و‌امیدوارترین‌روزهای‌عمرم‌را‌میگذرانم!

#مثل‌_خون‌_در‌_رگهای‌_من
#احمد_شاملو


به‌زمان‌مورد‌علاقه‌اش‌رسیده‌بود...
از‌نیمه‌شب‌گذشته‌بود‌و‌کنار‌پنجره‌داشت‌ماهو‌نگاه‌میکرد!
کار‌هرشبش‌بود،
بشینه‌کنار‌پنجره‌و‌ماه‌و‌تماشا‌کنه!
جوری‌غرق‌ماه‌میشد‌که‌گذر‌زمان‌از‌دستش‌در میرفت‌و‌نمیفهمید‌کی‌صبح‌شده‌و‌خورشید‌طلوع‌کرده...
دفتری‌روی‌پایش‌بود‌و‌صفحه‌ای‌خالی‌به‌رویش‌باز‌بود‌قلمش‌را‌برداشت‌و‌شروع‌به‌نوشتن‌کرد.
"هرشب‌که‌ماه‌را‌میبینم‌گویی‌دارم‌به‌چشمانت‌خیره‌میشوم!
هرشب‌که‌باماه‌حرف‌میزنم‌گویی‌دارم‌باتو‌حرف‌میزنم!
اما‌هنوز‌دلتنگت‌هستم...
دلتنگ‌چشمانت!..."
اینگونه‌نوشته‌بود،
گویی‌ماه‌هم‌نمیتوانست‌دلتنگی‌اش‌را‌کم‌کند!


Start

20 last posts shown.

22

subscribers
Channel statistics