کتاب « زیباشناسی و نقاشی »، نوشتهی جیسون گیگر به سال ۲۰۰۸، در فصلهای ششگانهی خود هم یک نگاه جامع نظری به نقاشی و ابعاد مختلف این هنر میاندازد و هم در لابلای مطالب نظری، تاریخ تحول آن را نشان میدهد. بدین ترتیب شالودهی یک فهم عمیقتر و علمیتر از این هنر را فراهم کرده و چارچوبی مناسب برای نقد و تحسین نقاشی صورتبندی میکند.
در فصل اول، «نقاشی و فلسفه»، از موضوعیت فلسفه برای نقاشی میگوید و این پرسش را مطرح میکند که اصلاً چرا باید نقاشی موضوعِ تفکر فلسفی قرار بگیرد.
در فصل دوم، «پنجرهای به جهان»، به مسئلهی تقلید (محاکات) میپردازد و به ترتیب، کتاب «وازاری» یعنی زندگی هنرمندان و کتاب «آلبرتی» یعنی دربارهی نقاشی را بحث میکند و سپس نظریهی تقلید را در اندیشهی افلاطون به میان میآورد تا از این طریق پیشینهی نظریِ نقاشیِ بازنمودی یا همان تقلیدی را به شرح داده باشد.
در فصل سوم، «سطح و سوژه»، به تنشی که میان دو نوع آگاهی در مواجهه با نقاشی پدید میآیند میپردازد. آگاهی به سطح بوم و نشانها و علامتهای روی آن و آگاهی به خودِ سوژهی نقاشی یعنی محتوای بازنمودیِ آن. این مسئله پای نظریهی توهمِ «ارنست گومبریچ» را به میان میآورد و موضوع ابهام در بازنمایی تصویری را که در کتاب اصلی گومبریچ یعنی هنر و توهم آمده است.
در فصل چهارم، «شباهت و دلالت»، به نشانهشناسی در نقاشی میپردازد. در اینجا با معرفی مختصری از مبانی نشانهشناسی که اندیشهی سوسور و اندیشهی پیرس باشد، به نظریهی نمادین هنر که توسط نلسون گودمن در کتاب زبانهای هنر تدوین شده میپردازد.
در فصل پنجم با عنوان «سبک تصویری» نوبت به چگونگیِ بازنمایی میرسد و پای مسئلهی سبک به میان میآید. هینریش وُلفلین پنج جفت مفهوم را در این باره تشخیص داده و نقاشیها را بر اساس آنها طبقهبندی میکند. خطبنیاد/ رنگبنیاد، مساحتنما / عمقنما، فرم بسته / فرم باز، وحدت مرکب / وحدت آمیخته، وضوح مطلق / وضوح نسبی. بدین ترتیب، نوعی منطق تصویرگری تدوین میشود که در نقد هنری جایگاه ویژهای مییابد.
در فصل ششم، «مدرنیسم و آوانگارد»، با جنبشهای فرمالیستی مدرن آشنا میشویم که خود را در قید بازنمایی طبیعت نمیدیدند و بر ساختار درونی اثر تمرکز میکردند
@Ketabenali 📚