لطف سخن و تازگیِ لفظ و ادا هیچ
بیتابی ما، شکوهٔ ما، حیرت ما هیچ
از حال دل خود چه دهم درد سرِ تو؟
جز اینکه مکرّر بنویسم دو سه جا: هیچ
مضمونِ کتابت بوَد آشفتهغبارم
زنهار نپرسی دگر از بادِ صبا، هیچ
گوشی که نباشد، لب گویا چه سراید؟
چون دردِ سخن نیست، دگر زمزمهها هیچ
افسانهٔ بیهوده چه بندد، چه گشاید؟
باشد گرهِ زلفِ پریشانِ هوا هیچ
بیقدریِ هر ذرّه ز سرشاریِ نور است
چون قبله عیان گشت، بوَد قبلهنما هیچ
همصحبتِ دیوانه شدن صرفه ندارد
داریم خبرها که نپرسند ز ما هیچ
از دیو و پری، روی زمین بزمِ شراب است
حرفی نتوان گفت بهجز نام خدا هیچ
حرفی که نفهمند چه گفتن، چه شنیدن
درد دل ما هیچ بوَد، مطلب ما هیچ
دیوانِ #اسیرِ تو بهجز نام تو هیچ است
پیچیدگیِ مصرع و مضمونِ رسا هیچ
#اسیر_شهرستانی
@ghazalshermahdishabani