#part193
اتریسا:داشتم از درد میمردم
رو ب آریا پامو نشون دادمو گفتم : ببین چه بد بُریده
اِمیلی:بابا بیا خودت بزن نمیزاره من ضد عفونی کنم زخمشو
آریا:پوکر نگاشون میکردم چی فکر میکردم چیشد!
اِمیلی:دستمو جلو صورتش تکون دادمو گفتم:هییی
آریا:ها عاها بده من تو برو پاهاشو نگه دار
اِمیلی:پای آتریسارو نگه داشتم و آریا شروع کرد ب ضد عفونی کردن
آتریسا:تا پنبه رو گذاشت رو پام انگار یکی داشت آتیشم میزد
موهای اِمیلیو گرفتم کشیدمو جیغ میزدمم
اِمیلی:اخخ موهامو ول کن دختره ی امازونیی
اریا:عه اتریسا چرا جیغ میزنی بزار کنار بچه بازیاتو
بیا تموم شد!
و از اتاق زدم بیرون
**
آریا:خواستم برم تو اتاقم ک مامان صدامون کرد گفت بیاید ناهار
همه سره میز نشسته بودیم جز نیلا!
سَمی:دخترع نمیاد؟
آریا:میاد
و عصبی از رو صندلی بلند شدمو رفتم بالا تو اتاقش
درو بی هوا باز کردم ک دیدم لخت با یه حوله دستش وایساده
نیلا:جیغ زدمو گفتم:در زدن بلد نیستی
@iimorfin