عروس ڪُرد


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified



Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


Forward from: عروس ڪُرد
#پارت250 #پرستار_شیطنت_هایم 😂😂😂🤣

در اتاق و بست و برگشت سمتم،با
#شیطنت گفت:«خب خانومم،امشب شب وصاله»

جلو اومد،عقب رفتم،لبامو ورچیدم:«میتونه نباشه»
با اون
#لباس_عروس نمیشد عین ادم راه رفت،

چشماشو ریز کرد و با
#خباثت گفت:«من میخوام که باشه،امشب با هم به اوج میرسیم»

سرعتش زیاد شد،سرعتم زیاد شد،نالیدم:«جیش دالم»

وایساد و با قیافه جمع شده گفت:«تر زدی به صحنه احساسیمون»

زبونمو بیرون اوردم،قبل اینکه بهم برسع رفتم سمته سرویس تو اتاقو باخنده گفتم:«میتونی با بالیشت و ملحفه به اوج برسی فقط کمی خلاقیت لازمه»

داخل شدمو درو قفل کردم..نیم ساعت بود تو دستشویی بودم،چک کردم صدایی نمیاد درو باز کردم اتاق تاریک تاریک بود،کورمال کورمال سعی کردم خودمو به کمد برسونم که یهو دستم کشیده شد و به دیوار چسبونده شدم کنار گوشم گفت:«تا تو هستی چرا بالشت؟»


😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
https://t.me/+gOgHjfqxxZBlY2U0
https://t.me/+gOgHjfqxxZBlY2U0


Forward from: Unknown
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
🔮‌بازگشت معشوق یک روزه با ضمانت کتبی

🏚‌ فروش خونه فقط یک روزه
💥 کارگشا بخت گشا جذب‌پول
💥 باطل‌سحر در۲۴ ساعت تضمینی
🚛‌ارسال سه روزه کاملا محرمانه
👥‌جهت مشاوره دعاو سفارش سریع👇‌
@Telesem11
🚀کانال تلگرام👇 r²5
https://t.me/+UT0VMvpxeyHuLhKv

🥰 @seyed_ahmadhashemi
📲 +989057936026


مگه چندبار، آدمی میاد تو زندگیمون که وقتی بدقلق و ناراحتیم، همه این بداخلاقیا رو به جون بخره و فرق بین درک کردن و ترک کردن رو تشخیص بده؟
اگه همچین آدمی رو کنارت داری، از دستش نده....🍃
@Kord_Aros


Forward from: 🦋شــیطنت عآشقانه🦋
🔞 حاملگی ناخواسته ام ...

۲ ماهی میشد که شوهرم کیوان ندیده بودم چون توی عسلویه کار میکرد و بیشتر از دو روز مرخصی نداشت که این مسیر طولانیو بتونه بیاد و برگرده حتی برای عمل آپاندیسمم نتونس خودشو برسونه و خیالش راحت بود که که دوستش دکتر اَتابک که پزشکه این عملو واسم انجام میده... هر دومون خیلی خوشحال بودیم همدیگرو میخوایم ببینیم...اما هیچی خوب پیش نرفت وقتی شوهرم کیوان خونه رسید دل درد عجیبی گرفتم و مجبور شدیم به دکتر بریم و در کمال ناباوری پزشک خبری بارداری یه ماهه من رو بهم داد...درصورتی که از آخرین رابطه ی من و کیوان ۲ ماه گذشته بود هردو شوکه بودیم و شوهرم کیوان فقط فریاد میزد ک نورا تو به من خیانت کردی و من هم فقط گریه میکردم چون بی گناه بودم و هیچ رابطه ای با کسی نداشتم و واسه همین همون شب بعد از دعوای شدید با کیوان برای مشورت فهمیدن ماجرا پیش دکترم رفتم. هنوز تو شوک بودم که چه اتفاقی میتونه افتاده باشه که با حرف دکترم از شدت تعجب و تنفر به خودم اومدم که در حین عمل اپاندیس ...

برای خواندن ادامه داستان 👇

https://t.me/+ZDceBtV0ebNhMTA0


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#ایده

@Kord_Aros ♥️


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#انگیزشی

@Kord_Aros


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#ایده

@Kord_Aros ♥️


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#انگیزشی

@Kord_Aros


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#انگیزشی

@Kord_Aros


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
رقص جدید و زیبای #مهسا با موزیک #جذاب #افشین 🤩😻♥️

@Kord_Aros


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#ایده

@Kord_Aros


#عروس_ڪرد
#پارت122

شهربانو بدون جواب دادن سلام او ،  بار دیگر با دقت او را از نظر گذراند .
سپس  نگاه پرسشگرش را به رامان دوخت .
_معرفی نمی کنی ؟!
رامان نگاهش را به موژان که همچنان در گوشه ی تخت خودش رامچاله کرده بود دوخت .
ترس لانه کرده در  نگاه مخمورش  ، قلبش را فشرده کرد .

   سکوتش که طولانی شد. به سمت موژان رفت . دست دور شانه ی او انداخت .

موژان چنان غافلگیر شد که نتوانست حرکتی بکند .
نگاه پراخم شهربانو بین دست او وشانه ی دخترک چرخید و قبل از اینکه دهن باز کند
رامان پیشقدم شد وباصدای جدی خود سکوت را شکاند

_موژان عشق من
نگاه بهت زده ی موژان و شهربانو همزمان به سمت او چرخید .
چشم درشت شده ودهن باز موژان ، رامان را به خنده انداخت .
موژان تکانی خورد وخواست حرفی بزند که شانه ش توسط پنجه ی رامان فشرده شد .
نگاه جدیش او را به سکوت دعوت کرد .

هر چند که زبانش بند امده ونمی توانست حرفی بزند .

دقیقه ای به سکوت گذشت ودرنهایت شهربانو سکوت را شکاند.

_عشق  تو ؟!
پناه برخدا رامان
انتظار داری باور کنم !!!

رامان تاک ابرویی بالا انداخت
_چیزی رو که چشمت می بینه باید باور کنی شهر بانو !!
شهربانو عینک خود را از چشم دراورد .
نگاهش چندین  بار بین برادر زاده و ان دختر رنگ پریده چرخید .

سخت بود چیزی را که نگاهش می دید باور کند .
از طرفی برادر زاده ی خود را خوب می شناخت .
محال بود او دختری را به حریم خانه ش بیاورد !!
وقتی شروع به صحبت کر 
صدایش دیگر صلابت چند دقیقه قبل را نداشت
_حرفی به من  در مورد عشقت نزده بودی !!!

رامان دست خود را از شانه ی موژان برداشت .
صدای لرزان موژان را شنید که نامش را زیر لب صدا زد .
جوابی نداد

از تخت فاصله گرفت وبه سمت شهربانو قدم برداشت .
_منتظر اومدنت بودم
ترجیح دادم حضوری در موردش صحبت کنم !!
حالا بهتره اجازه بدیم موژان بخوابه
شما هم استراحت کن فردا در موردش صحبت می کنیم
شهربانو  دسته ی عینک را در دستانش فشرد .
_حتما صحبت می کنیم !

https://t.me/c/1596299373/17
https://t.me/c/1596299373/17
پارت اول رمان ♥️👆


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#ایده

@Kord_Aros


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#ایده

@Kord_Aros


#عروس_ڪرد
#پارت121

موژان با سنگینی نگاهی چشم باز کرد .

نگاهش از پشت عینک  در نگاه  زنی میانسال و لاغر اندام که کنار تختش ایستاده بود وخیره   تماشا یش می کرد قفل شد .
ابتدا گمان برد رویا می بیند .
به همین دلیل ، پلک بست .
اما با احساس سایه ای که روی صورتش افتاد
مجدادا پلک باز کرد وچون همان زن کشیده قامت را دید
ناخواسته فریادی  کشید و روی تخت نشست .
خواب نمی دید و بیدار بود .‌
گیجی خواب باسرعت از سرش پرید .

نفس زنان کمی خود را روی تخت  عقب کشید و  پرسید
_شما کی هسین ؟!
زن با خونسردی عینک خود را در چشم جابه جا کرد ونگاهش را   در اندام او چرخاند .
_این سوال رو من از تو می پرسم دختر جوان

تو کی هستی ودر خونه ی برادرزاده ی من چه می کنی !!!
صدایش زیادی سرد و  جدی بود و چند ثانیه ای طول کشید تا جمله ش در سر موژان
معنا بگیرد .
اگر رامان برادر زاده ی این زن بود
پس او  عمه ی رامان بود .

قبل از اینکه بخواهد واکنشی نشان بدهد
قامت رامان در چهارچوب در قرار گرفت .
نگاه بهت زده ش به سمت رامان چرخید .
در نگاه ترسیده ش یک عالمه سوال نهفته بود .
رامان خیلی زود به خود آمد .
نگاه از صورت  رنگ پریده ی موژان   گرفت وداخل اتاق شد .
مقابل او ایستاد و گفت

_شهربانو
چه سوپرایز غافلگیرانه ای !!
هفته ی بعد منتظر‌ آمدنت  بودم .
شهربانو با تعلل،  نگاه از دختر گرفت و به برادرزاده ش دوخت
_من اما، بیشتر غافلگیر شدم !

اشاره ش به روی تخت بود .
رامان کنایه ی اورا  نشنیده گرفت ودرحین به آغوش کشیدن او پرسید
_چرا بهم  خبر ندادی فرودگاه  دنبالت بیام !!

شهربانو  بوسه ی پرمحبتی روی پیشانی او نشاند
_دیروقت بود ونمی خواستم مزاحم استراحتت بشم
از آغوش رامان خود را بیرون کشید .
نگاهش مجدادا روی تخت چرخید وباهمان صدای زنگدار خود گفت

_سلام بلد نیسی یا هنوز زبونت باز نشده !
موژان  چون نگاه اورا روی خود دید .
متوجه شد مخاطبش خود اوست و با چشمی گرد شده از تعجب  ،  دستپاچه سلامی داد .

https://t.me/c/1596299373/17
https://t.me/c/1596299373/17
پارت اول رمان ♥️👆


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#انگیزشی

@Kord_Aros


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#ایده

@Kord_Aros


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#ایده

@Kord_Aros


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
پوست صاف و شیشه ای میخوای ببین🥰

💄 @aros_Delbar 💄


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
#ایده

@aros_Delbar

20 last posts shown.

6 480

subscribers
Channel statistics