کانال تاج بانو پرسش پاسخ


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


کانال تاج بانو پرسش پاسخ
حمد وستایش پروردگار
ایاالله برای بندگانش کافی نیست
@porseshsoaltttt

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
😭😭




ا لِّلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ»(حش 10)
یعنی: (همچنین) کسانی که بعد از آنها آمدند و می‏گویند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حسد و کینه‏ای نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا، تو مهربان و رحیمی!»
و نیز می فرماید:« وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً»(بقره 83) یعنی: و به مردم نیک بگویید؛
پس شایسته مسلمان نیست که در اعمال مسلمانان کنکاش نماید تا موارد خطای وی را کشف و به مردم اعلام دارد زیرا در این امر خیری نیست.
و درنهایت توصیه می کنیم که وقت خود را به اینگونه مباحث نپردازید زیرا آنها هرچه کردند برای خودکردند و من و شما مسئول اعمال آنها نیستیم و از اعمال آنها بازخواست نمی شویم.
الله تعالی می فرماید:« تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُم مَّا کَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ»(بقره 134)
یعنی: آنها امتی بودند که درگذشتند. اعمال آنان، مربوط به خودشان بود و اعمال شما نیز مربوط به خود شماست؛ و شما هیچ‏گاه مسئول اعمال آنها نخواهید بود.
پس بهتر است بجای پرداختن به مباحث بیهوده به فکر آخرت خود باشیم و برای خود توشه ای برا آنجا مهیا سازیم که ما نیز بمانند آنها در حال آزمایش هستیم.

والله اعلم


گناه می شوند.ولی آیا گناه کسی موجب ناسزا گویی به او می شود؟!
وقتی زمام امور را معاویه رضی الله عنه به عهده گرفت خلاف به پادشاهی و ملوکیت تبدیل شد، سفینه ابو عبدالرحمن غلام پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم می‌گوید که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: خلافت به شیوه نبوّت سی سال خواهد بود، سپس خداوند پادشاهی را به هر کس بخواهد می‌دهد، سفینه می‌گوید خلافت ابوبکر دو سال، و خلافت عمر ده سال، و خلافت عثمان دوازده سال، و خلافت علی شش سال بود.( ابو داود با سند صحیح این را روایت کرده است)
و وقتی به کتاب‌های تاریخ مراجعه می‌کنیم می‌بینیم که کتاب‌های تاریخ می‌گویند که ابوبکر دو سال و سه ماه حکومت کرد، و عمر ده سال و دو ماه، و عثمان دوازده سال، و علی چهار سال و نه ماه، و حسن شش ماه حکومت کرد که مجموع آن سی سال می‌شود.

در سال پنجاه و شش هجری معاویه از مردم برای یزید بیعت گرفت که بعد از او زمام حکومت را به دست بگیرد، و معاویه با این کار از روش کسانی که پیش از او بودند فراتر رفت،
و شاید به خاطر آن او از شیوه‌ای که بهتر و افضل بود عدول کرد چون فکر می‌کرد که اگر بعد از خود خلافت را به شورایی محول کند بیم آن می‌رود که فتنه و شرّی به پا شود، و به نظرش چنین می‌آمد که اطاعت و قدرت و امنیت با انتخاب پسرش یزید بهتر تامین می‌شود.( مقدمه بن خلدون فصل فی ولایه العهد 166.)

اهل سنت می‌گویند که بیعت درست است، اما به خاطر دو چیز اهل سنت از این بیعت خرده گرفته‌اند:
اوّل اینکه می‌گویند این بدعتی تازه بود که معاویه پسرش یزید را بعد از خود خلیفه گرداند، پس گویا امر خلافت را بعد از آن که براساس شورا و تعیین فردی غیر از خانواده بود موروثی گرداند، بنابراین اصل کار قطع نظر از فردی که تعیین شده بود پذیرفته نشده است، و اهل سنت موروثی بودن امر خلافت را قبول ندارند.
دوم اینکه افرادی بودند که برای خلافت از یزید شایسته‌تر بودند همانند ابن عمر و ابن الزبیر و ابن عباس و حسین بن علی رضی الله عنهم و افراد زیاد دیگری.
ابن العربی می‌گوید: افضل و بهتر این بود که معاویه خلافت را بعد از خود به شوری واگذار کند و فردی از خویشاوندانش را برای آن تعیین نکند، چه برسد به آن که فرزندش را خلیفه کند، و او برای پسرش بیعت گرفت و مردم با پسرش بیعت کردند و خلافت پسرش شرعاً شروع گردید.( العواصم من القواصم ص 228.)

ابن کثیر ( در البدایة والنهایة 8/236) داستان عبدالله بن مطیع و یارانش را بیان کرده که پیش محمد بن الحنفیه پسر علی بن ابی طالب و برادر پدری الحسن و الحسین ن رفتند و از او خواستند که یزید را خلع کند، اما محمد الحنفیه نپذیرفت، ابن مطیع گفت: یزید بن معاویه شراب می‌نوشد و نماز نمی‌خواند. محمد گفت: من از او آنچه شما می‌گویید ندیده‌ام، و من پیش او رفته و اقامت کرده‌ام و دیدم که او به نماز پایبند است، و خیر و خوبی را در نظر می‌گیرد، و از فقه می‌پرسد، و به سنت پایبند است.
گفتند: او پیش تو تظاهر به چنین کارهایی می‌کرده است.
محمد بن الحنفیه می‌گوید: او چه ترسی از من داشت؟ یا چه امیدی داشت که چنین تصنّع کند؟ آیا آنچه درباره او می‌گویید از او دیده‌اید؟ گفتند: از دیدگاه ما واقعیت است گرچه ما ندیده‌ایم، محمد بن الحنفیه می‌گوید: خداوند کسانی را که گواهی می‌دهند از چنین شهادتی باز داشته است و سپس فرموده الهی را برای آنها خواند که می‌فرماید:« وَلَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ» (الزخرف: 86).
«کسانی را که غیر از او می‏خوانند قادر بر شفاعت نیستند; مگر آنها که شهادت به حق داده‏اند و بخوبی آگاهند».
اما فسقی که به یزید نسبت داده شده که او شراب می‌نوشید یا با میمون بازی می‌کرده است، یا کارهای زشتی که به او نسبت داده‌اند با سند صحیح ثابت نیست، و ما آن را تصدیق نمی‌کنیم، و اصل عدالت است، و ما می‌گوییم خدا آن را می‌داند، اما آنچه از روایت محمد بن الحنفیه بر می‌آید این است که او چنین کارهایی را نمی‌کرده است، و خدا حالت یزید را بهتر می‌داند، و این برای ما مهم نیست، او هر چه می‌کرده حسابش با خداست، و به فرض اینکه او فاسق بوده باشد، فاسق بودن امام شورش علیه او را توجیه نمی‌کند، چنانچه خواهد آمد.

خلاصه اینکه؛ هر چند که تعین کردن یزید بعنوان خلیفه بدعت بود، ولی آنچه که مهم است اینست که آنها مسلمان بودند و همانند بقیه آمها (بجز انبیا) معصوم نبودند و این عمل معاویه رضی الله عنه موجب بدگویی و بدگمانی نسبت به وی نمی شود.زیرا ما مسلمانان مامور به بدگویی به اعمال نادرست مومنان دیگر نیستیم و بلکه باید در برابر اعمال نادرست آنها برایشان دعای مغفرت نماییم چنانکه قرآن می فرماید:
« وَالَّذِینَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّ


آیا بعد از شهادت حسن رضی الله عنه معاویه رضی الله عنه خلافت را غضب کرد؟




سوالی که داشتم این است که بعد از شهادت حسن مگر بجز معاویه و پسرش اصحاب رسول الله جانم فدایش در قید حیات نبودند که بعد از حضرت حسن مسئله خلافت را به جانب صحیح بکشانند تا در نهایت از اصحاب رسول حتی در صورت کراهت ایشان کسی شایسته به خلافت برسد ؟نه شخصی مثل یزید.


الحمدلله،
اولا باید گفت که خود حسن رضی الله عنه خلافت را به معاویه سپرد و چنین نبود که بعد از شهادت ایشان معاویه خلافت را غصب کرده باشند.
حکومت حسن رضی الله عنه مشروعیت داشت و مردم، پس از شهادت امیر مؤمنان علی رضی الله عنه در رمضان سال 40 هجری، با حسن رضی الله عنه بیعت کردند و به‌انتخاب شورای مسلمانان، حسن رضی الله عنه به عنوان خلیفه‌ی شرعی و قانونی سرزمین حجاز، عراق و یمن تعیین گردید.
ثانیا سپردن خلافت به معاویه و به اصطلاح صلح بین حسن و معاویه رضی الله عنهم برای مصلحت مسلمانان بود چنانکه پیامبر صلی الله علیه وسلم نیز از آن خبر داده بودند و حسن رضی الله عنه را موجب آشتی بین دو گروه از مسلمانان معرفی کرده بودند:
پیامبر صلی الله علیه وسلم در زمان حیات خویش در مورد حسن رضی الله عنه فرموده بود: (إن ابنی هذا سید، و لعل الله أن یصلح به بین فئتین عظیمتین من المسلمین)[ بخاری (7109).] یعنی:‌«این فرزندم، آقا و سرور است و چه بسا خداوند، به وسیله‌ی او، میان دو گروه عظیم از مسلمانان، صلح و سازش برقرار سازد».
و این درحالی بود که حسن رضی الله عنه هرگز در موضع ضعف با معاویه صلح نکرد. عمرو بن عاص و معاویه رضی الله عنهما، به قدرت نظامی و سیاسی حسن بن علی رضی الله عنه اذعان داشتند؛ در روایت بخاری رحمه‌الله آمده است: به‌خدا سوگند، حسن بن علی رضی الله عنه با لشکریانی که همچون کوه (استوار) بودند، رویاروی معاویه رضی الله عنه قرار گرفت. عمرو بن عاص رضی الله عنه با دیدن لشکریان حسن رضی الله عنه خطاب به معاویه رضی الله عنه گفت: این، سپاه سپاهی است که تا طرف مقابلش را از پای در نیاورد، عقب‌نشینی نخواهد کرد. معاویه رضی الله عنه گفت: ای عمرو! اگر اینها و اینها و اینها کشته شوند، تکلیف من در قبال مردم و زنان و فرزندان و ضعفای آنان چه خواهد بود؟[ ابن حجر می‌گوید: مقصود معاویه خیل عظیمی از لشکریان و مردم بود که در سپاه وی و سپاه حسن بن علی برای نبرد آماده شده بودند.] سپس معاویه رضی الله عنه دو نفر قریشی از طایفه‌ی بنی عبد شمس به نامهای عبدالرحمن بن سمره و عبدالله بن عامر بن کریز را نزد حسن بن علی رضی الله عنه فرستاد تا با وی سخن گویند و از وی درخواست صلح نمایند. در ضمن معاویه رضی الله عنه به آن‌دو دستور داد که اموالی را به حسن رضی الله عنه پیشنهاد کنند و هر چه خواست به او بدهند.[ بخاری، شماره: 2704.]

بنابراین خلافت را حسن رضی الله عنه خود به معاویه رضی الله عنه سپرد و بقیه ی اصحاب نقش اصلی را نداشتند. و حال که معاویه خلیفه شده بود بقیه مسلمانان با او بیعت نمودند.
اما در مورد معاویه رضی الله عنه؛ ابتدا باید بدانیم که اهل سنت در ماجرای اختلاف بین علی ابن ابی طالب و معاویه رضی الله عنهما، حق را به علی رضی الله عنه می دهند ولی با این وجود این را بهانه ای برای ناسزا گویی به طرفین نمی کند زیرا هر دو گروه از صحابه پیامبر صلی الله علیه وسلم بودند و آنها معصوم نبودند و از طرفی ما مسئول اعمال آنها نیستیم و در قیامت هم قرار نیست جوابگوی اعمال آنها باشیم.الله تعالی می فرماید:
« وَإِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَی الْأُخْرَی فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلَی أَمْرِ اللَّهِ فَإِن فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»(حجرات 9)
یعنی: و هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتی دهید؛ و اگر یکی از آن دو بر دیگری تجاوز کند، با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردد؛ و هرگاه بازگشت (و زمینه صلح فراهم شد)، در میان آن دو به عدالت صلح برقرار سازید؛ و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست می‏دارد.
در این آیه بدین اشاره دارد که ممکن است بین دو گروه از مومنان جنگ و قتال ایجاد شود.ولی با این وجود هردو گروه را مومن می نامند و امر می کند به اینکه بین آنها صلح و در صورت لزوم به نفع یکی وارد شدن (تا زمان برقراری آشتتی) وارد عمل شد ولی نفرموده که یکی از دو طرف را ناسزا و فحش دهید تا روز قیامت!
بنابراین شایسته نیست که ما بعد از چندین قرن یکی از دو طایفه را ناسزا گوییم.
اما در خصوص جانشین قرار دادن یزید توسط معاویه باید گفت که این امر صحیح نبود بلکه بدعت بود.ولی باز این امر باعث ناسزا گویی نیست.صحابه و هیچیک از انسانها بجز انبیاء معصوم نیستند و مرتکب خطا و


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
روش وضوی پیامبر (ص)


Репост из: کانال حجاب عفاف بانوی بهشتی
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
🌸دوست خوبم
☘من برای تو
🌸برای رفع غمهایت
☘برای قلب زیبایت
🌸برای آرزوهایت
☘به درگاهش دعا کردم
🌸و می دانم خــــــدا
☘از آرزوهایت خبر دارد
🌸یقین دارم دعاهایم اثر دارد
☘سلام عزیزان صبحتون بخیر

💜


ایان می‌دهم. (چگونه قرآن را تفسیر نماییم – علامه البانی)


باید دانست که عبادات توقیفی هستند،یعنی به همانصورت که خدا و رسول تشریع نموده اند باید ادا شوند لذا با توجه به اینکه در زمان نبی تحیات بصورت"السلام علیک" بود لذا ما مسلمانان نیز از روش آنان بهره می بریم ولی بعد از فوت پیامبر صلی الله علیه وسلم برخی از صحابه بجای آن از لفظ "السلام علی النبی" استفاده کردند چنانکه در حدیث تشهد ابن مسعود آمده

تشهد ابن مسعود: ایشان می‌گوید: رسول ‌الله صلی الله علیه و سلم در حالی که کف دستم را در دستانش گرفته بود تشهد را به من، مانند سوره‌ای از قرآن، بدین صورت آموزش داد:

«التّحیات‌لله، و الصّلوات و الطّیبات، السّلام علیک أیّها النّبی! و رحمة الله و برکاته، السّلام علینا و علی عباد الله الصّالحین»، (هنگامی که نمازگزار این جمله را می‌گوید، دعایش شامل حال هر بنده صالح چه در زمین و چه در آسمان، می‌شود) «أشهد أن‌ لاإله‌إلااله، و أشهد أن محمداً عبده و رسوله» (اما پس از وفات رسول‌الله‌ص، می‌گفتیم:
السّلام علی النّبی). بخاری و مسلم «الارواء»، (321).

اینکه ابن مسعود می‌گوید: در زمان حیات رسول ‌الله‌ صلی الله علیه و سلم با حرف خطاب «السلام علیک» و بعد از رحلت ایشان بدون حرف خطاب یعنی «السلام علی النبی» می‌گفتیم، یقیناً به دستور و توصیه خود رسول‌الله‌ صلی الله علیه و سلم بوده است. چنانکه عایشه رضی الله عنها نیز بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و سلم، تشهد را به مردم با جمله «السلام علی النبی» آموزش داد «السراج فی مسنده»، 9/1/2) و «الفوائد»، (11/54/1) با دو سند صحیح

حافظ ابن حجر نیز آن را تأیید نموده و می‌گوید: «علام سبکی در «شرح المنهاج» بعد از سوق این روایت از طریق ابی‌عوانه گفته است: اگر واقعاً ثابت شود که اصحاب، بعد از رحلت پیامبر‌ صلی الله علیه و سلم «السلام علی النبی» گفته‌اند، آنگاه برای ما نیز کافی خواهد بود که بدون حرف خطاب به رسول‌الله‌ صلی الله علیه و سلم درود و سلام بفرستیم». بنده (حافظ) می‌گویم: «این عمل از صحابه بدون هیچ‌گونه شبهه‌ای ثابت است (یعنی در صحیح بخاری) و من برای آن متابع قوی نزد عبدالرزاق یافتم».

این کلام حافظ را بسیاری منجمله، قسطلانی، لکهنوی، زرقانی و غیره نقل کرده و آن را پسندیده‌اند .


از طرفی اگر هم بپذیریم که لفظ"السلام علیک" باید استفاده شود به معنای شنیدن آن توسط پیامبر نیست بلکه احادیثی وارد هستند که حاکی از آنست که ملائکه سلام و صلوات مسلمانان را به پیامبر می رسانند:
قالَ رَسُولُ اللَّه صَلّی اللهُ عَلَیْهِ وسَلَّم: « لا تَجْعلُوا قَبْرِی عِیدا، وَصلُّوا عَلَی، فَإنَّ صَلاتَکُمْ تَبْلُغُنی حیْثُ کُنْتُمْ » رواهُ أبو داود بإسناد صحیح.

از ابو هریره رضی الله عنه روایت است که:
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: قبر مرا عید (طوافگاه) نگردانید و برمن درود فرستید، زیرا هر جائی که باشید، درود شما بمن می رسد.

علامه ناصرالدین البانی محدث بزرگ قرن معاصر می گوید:" برخی از نصوص کتاب و سنت بیانگر آن است که مردگان نمی‌توانند بشنوند و این بحثی طولانی است اما در این باره تنها یک حدیث را ذکر می‌کنم و به پاسخ این سؤال خاتمه می‌دهم، و این حدیث فرموده رسول الله صلی الله علیه وسلم است که می‌فرماید : «ان لله ملائکة سیاحین فی الارض یبلغون عن امتی السلام» صحیح الجامع (2147). یعنی : خداوند ملائکه‌هایی در روی زمین دارد که در زمین می‌گردند و سلام امتم را به من می‌رسانند.
«سیاحین» یعنی در اطراف مجالس دور می‌زنند؛ هر گاه مسلمانی بر پیامبر صلی الله علیه وسلم صلوات می‌فرستد، در آنجا ملائکه موکل این سلام را از آن مسلمان به پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌رسانند، پس اگر مرده‌ها می‌شنوند از همه برتر و مستحق‌تر برای شنیدن پیامبر ما است چون خداوند به او ویژگی‌ها و خصایصی بخشیده که بر تمام پیامبران و مرسلین و جهانیان فضیلت و برتری دارد، اگر یکی از مردگان توانایی شنیدن داشت آن یک نفر پیامبر صلی الله علیه وسلم می‌بود، واگر رسول الله صلی الله علیه وسلم چیزی می‌شنید حتماً صلوات امتش را می‌شنید.
و از اینجا خطا – بلکه گمراهی – کسانی را می‌فهمید که تقاضا و طلب فریادرسی را نه تنها از پیامبر صلی الله علیه وسلم بلکه از کسانی پایین‌تر از او می‌کنند، چون اگر از پیامبر تقاضای کمک و مدد و فریادرسی کنند صدایشان را نمی‌شنود چنانچه قرآن به صراحت می‌فرماید :
« إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ»(اعراف / 194)
«همانا کسانی را که می‌خوانید غیر از خدا، بندگانی مثل شما هستند».
و می‌فرماید :
« إِن تَدْعُوهُمْ لَا یَسْمَعُوا دُعَاءکُمْ »(فاطر / 14) یعنی:«اگر شما آنان را فراخوانید آنان فراخواندن شما را نمی‌شنوند».
بنابراین مردگان بعد از مرگ نمی‌شنوند، مگر آنچه در قضیه‌ای خاص چنانچه قبلاً ذکر کردم، در نصوص کتاب و سنت درباره شنیدن صدای پای مردم آمده است، با این توضیح به پاسخ این سؤال پ


فقه و اصول
فقه
عبادات
نماز
روش نماز
صیغه‌های تشهد و درود بر پیامبر صلی الله علیه وسلم
98031


FA
سوال
می‌خواهم روش تشهد در نماز و درود بر پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ را یاد بگیرم.

متن پاسخ

الحمدلله

رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ ما را به یاد گرفتن احکام نماز بر اساس روش خودشان تشویق نموده تا به ایشان اقتدا نماییم و فرموده است: همانگونه که می‌بینید من نماز می‌خوانم، نماز بخوانید به روایت بخاری (۶۳۱).

بنابراین، شایسته است به شناخت روش ایشان اهمیت دهیم.

الفاظ تشهد و درود بر پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ که در سنت وارد شده بسیار و متنوع است. کامل‌ترین روش این است که مسلمان همه‌ی این روش‌ها را انجام دهد، یعنی گاه این روش و گاه روش دیگر تا همه‌ی سنت را انجام داده و تنها به یک مورد اکتفا نکرده باشد. اما اگر برایش سخت بود به هر روشی که می‌تواند اکتفا کند و ان شاءالله کارش اشکالی ندارد.

این‌ها برخی از صیغه‌های تشهد و درود بر پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ است که از ایشان ثابت شده است:

تشهد ابن مسعود رضی الله عنه: التَّحِيَّاتُ لِلَّهِ وَالصَّلَوَاتُ وَالطَّيِّبَاتُ السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ السَّلَامُ عَلَيْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ به روایت بخاری (۶۲۶۵) و مسلم (۴۰۲).

تشهد ابن عمر رضی الله عنهما: التَّحِيَّاتُ لِلَّهِ وَالصَّلَوَاتُ وَالطَّيِّبَاتُ السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ السَّلَامُ عَلَيْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ به روایت ابوداود (۹۷۱) آلبانی آن را صحیح می‌داند.

تشهد عمر ـ رضی الله عنه ـ که برای آموزش مردم بر منبر بیان نمودند: التَّحِيَّاتُ لِلَّهِ، الزَّاكِيَاتُ لِلَّهِ، الطَّيِّبَاتُ لِلَّهِ، الصَّلَوَاتُ لِلَّهِ، السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ، السَّلَامُ عَلَيْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِينَ، أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ به روایت امام مالک (۲۰۴) آلبانی آن را صحیح می‌داند.

برخی از صیغه‌های درود بر پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ نیز چنین است:

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ ، اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ بخاری (۳۳۷۰).

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ وَبَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا بَارَكْتَ عَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ فِي الْعَالَمِينَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيدٌ مسلم (۴۰۵).


او را از دایره اسلام خارج نماید، و سوگند خود را برآورده کند هنگامی که گفت: )قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ(82)إِلاَّ عِبَادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ((83) سورة ص.
[گفت به عزت و عظمتت سوگند که (در پرتو عمر جاویدان وتلاش بی امان) همه آنان را گمراه خواهم کرد، مگر بندگان مخلص تو از ایشان را (که بر آنان سلطه وقدرتی نداشته و وسوسه ام در ایشان نمیگیرد‌)].

و مصداق آن ابتلا و امتحانی که برای بشریت است، خداوند میفرماید: )أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ یُفْتَنُونَ(2)وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ(3)( سورة العنکبوت.
[آیا مردمان گمان برده اند همین که بگویند ایمان آورده ایم به حال خود رها میشوند و ایشان (با تکالیف و وظایف و رنجها و سختیهایی که باید در راه آئین آسمانی تحمل کرد) آزمایش نمیگردند؟ ما کسانی را که قبل از ایشان بوده اند (با انوع تکالیف و مشقات و با اقسام نعمتها و محنتها) آزمایش کرده ایم، آخر باید خدا بداند چه کسانی راست میگویند، و چه کسانی دروغ میگویند].
و میفرماید: )أَوَلاَ یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَّرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لاَ یَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ یَذَّکَّرُونَ(126)( سورة التوبة.
[آیا منافقان نمیبینند که در هر سالی، یکبار یا دوبار (و بلکه بیشتر) مورد آزمایش قرار میگیرند، بعد از آن توبه نمیکنند و عبرت نمیگیرند و بیدار و هوشیار نمیشوند].

متأسفانه افرادی که از دیدگاه مردم از جمله علماء بشمار میروند و یا صاحبان مقام و قدرت هستند مانند انسانهای جاهل و نادان نزد قبرها کارهائی انجام میدهند که در واقع از جمله گمراهان بشمار میروند. و ممکن است مردم در این باره از آنها فتوی بخواهند، در جواب میگویند: حکم این چیز جایز و صحیح است، و از شرک بشمار نمیرود! و مردم به آنها اقتداء میکنند، ولی عاقل و دانا این کار را انجام نمیدهد، زیرا میگوید آنچه رسول الله صلی الله علیه و سلم و سلف صالح آنجام نداده اند، من آنرا انجام نمیدهم.

پس وقتی رسول الله صلی الله علیه و سلم در تمامی زندگی خود غیر از خدا را نخواسته، و هیچ کس از او چنین کاری ندیده، نه در صلح و نه در آشتی، نه در وقت جنگ و نه در وقت شادی و مسرت، و نه در خوشی و خرمی و نه در شدت و سختی، بلکه آنچه از او ثابت شده اینکه هرگاه مشکل یا مصیبتی به او رسیده به بلال میگفت: ((یا بلال أرحنا بها)) [بخاری وأحمد].
ای بلال ما را با نماز خواندن آرامش ده.

و ما در هر نماز این آیه را میخوانیم: )إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ(5)( سورة الفاتحة.
[پروردگارا تنها تو را میپرستیم و از تو یاری میخواهیم].
یعنی هیچکس غیر از تو نمیپرستیم، و از او یاری نمیطلبیم، بلکه فقط از تو کمک میخواهیم.
و خداوند در قرآن میفرماید: )لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ(21)( سورة الأحزاب.
[سرمشق و الگوی زیبایی در (شیوه پندار وگفتار و کردار) پیغمبر خدا برای شماست].

و خداوند نفرموده که: برای شما در اهل زمانتان قدوه حسن و خوبی است، (و نفرمود که: چرا به مردم زمانتان اقتداء و تأسی نکردید).

بنابراین هنگام دعاء باید به خداوند متعال پناه برد تا مشکلاتمان را حل کند، و نه به مردگان و یا کسانی که قادر نیستند مطالب ما را برآورده کنند.

وصلی الله وسلم علی محمد و علی آله و اتباعه الی یوم الدین


از خدا را بخواند مشرک و کافر است، اگر هم طلب او از فرشته ای مقرب و یا پیامبری مرسل باشد، و آنـها اینکار را در شدیدترین اوقات و مشکلات هم انجام نمیدادند.

در خلافت عمر رضی الله عنه قحطی رخ داد، از عباس عم رسول الله صلی الله علیه و سلم درخواست شد تا از خدا برایشان طلب باران کند، وقتی در مصلّی بودند عمر رضی الله عنه گفتد: ((اللهم إنا کنّا نتوسل إلیک بنبینا فتسقینا، وإنا نتوسل إلیک بعم نبینا فاسقنا … فیسقون)).
یعنی: "خدایا ما به رسول تو توسل میکردیم، و تو بر ما باران فرود میآوردی، و در حال حاضر به عموی پیامبرت توسل میجوییم، پس خدایا بر ما باران فرود آور … و خدا بر آنها باران فرود میآورد ." پس عباس رضی الله عنه دعا میکرد، و آنها آمین میگفتند.

چرا صحابه مانند اهل زمان ما از مردگان طلب کمک و شفاعت نکردند؟ در حالیکه آنها داناترین و آگاهترین مردم به حلال و حرام بودند، آنها بودند که پشت سر رسول الله صلی الله علیه و سلم به نماز ایستادند، و با او جهاد کردند، و با او به حج رفتند، و با او در مسجد نشسته خطبه گوش میکردند، و آنها بودند که از ادب و اخلاق او آموختند .

همچنین مسافرت بسوی قبور پیامبران یا أولیاء ومانند آن جایز نیست، زیرا اینکار به شرک منتهی میشود. پس به وسیله ها همان حکمی تعلق میگیرد که به اهداف و نیتها و مقاصد تعلق دارد.

به همین سبب میبینیم که رسول اکرم صلی الله علیه و سلم مسافرت بسوی قبرها را حرام نموده است: ((لا تشد الرحال إلاَّ إلی ثلاثة مساجد: المسجد الحرام ومسجدی هذا والمسجد الأقصی)).
سفر (بسوی مساجد) جایز نیست مگر بسوی سه مسجد: مسجد الحرام، و مسجد نبوی، و مسجد الأقصی.

و مقصود این است که سفر بسوی قبر شخص صالح و مانند آن صحیح نیست.

بطور خلاصه توسل مشروع و جایز عبارتند از:

1- تـوسل به ذات خدای تعالی جایز است، مانند اینکه بگوئی: یا الله.
2- توسل به یکی از اسماء الله: یا رحمن، یا رحیم، یا حی، یا قیوم .
3- توسل به صفات باریتعالی: اللهم برحمتک أستغیث خدایا به رحمت تو دادرسی و استغاثه میکنم (فریاد رسی میکنم) و مانند اینها.
4- توسل به دعای مرد صالحی که زنده است و وجود دارد، مثلاً میگوئیم: ای شیخ برایم دعا کن، و ماننـد این، چنانکه صحابـه رضی الله عنهم از رسول الله صلی الله علیه و سلم طلب باران میکردند .
5- توسل به عمل نیک و صالح: مانند قصة اصحاب غاری که صخره ای درِ غار را بر روی آنها بست، و خدا را با اعمال صالحی که انجام داده بودند دعا کردند، خداوند مشکل آنها را بر طرف کرد و از غار بیرون آمدند.
و ممکن است بگوئی: خدایا به دوستی و محبت من به پیامبرت، و توحیدم به تو، و طاعتم، به تو و رسولت، این چیز را به من بده.
اما سؤال کردن و طلب تو به مقام پیامبر، و ولی، یا سوگندت به یکی از اینها، بدعتی است که تو را بسوی شرک میکشاند، و اگر هم تو را به شرک نکشاند، این نوع طلب حرام است، زیرا در اینجا سؤال کننده (طلب کننده) فقط از خداوند کمک خواسته است.

اما سؤال و طلب از مردگان و یا شخص غیر حاضر بطور مباشر، شرک اکبر بشمار میرود.
و خداوند بندگان را ارشاد و راهنمائی کرده تا فقط او را بخوانند، و غیر از او را نخوانند، و وعده به اجابت داده است، فرمودند: )وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ((186) سورة البقرة.
[وهنگامیکه بندگانم از تو درباره من بپرسند من نزدیکم و دعای دعا کننده را هنگامیکه مرا بخواند پاسخ میگویم پس آنان هم دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا آنان راه یابند].
و فرمودند: )وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ((60) سورة غافر.
[پروردگار شما میگوید: مرا بفریاد خوانید تا بپذیرم].
و ما را راهنمائی کرده تا تنها از او کمک بخواهیم، و ما در هر رکعت نماز چنین میگوییم: )إِیَّاکَ نَعْبُدُ وإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ((5) سورة الفاتحة.
[پروردگارا تنها تو را میپرستیم، و از تو یاری میجوییم].

با اینحال بسیاری از مردم اگر اجابت دعایشان به تأخیر افتاد، بسوی قبرها و ضریح رو میآورند و به آنها توسل میجویند، در حالیکه خداوند تواناست که فوراً دعای آنها را اجابت کند، ولی این یک نوع ابتلاء و امتحان برای بندگانش میباشد، چون حکمت الهی موجب شده تا بندگان خود را امتحان کند، و ممکن است اجابت بنده را بتأخیر انداخته تا صدق و راستی او را بداند، چون اگر صادق باشد بر شدائد و مصیبتها صبر کرده استوار میشود، و بجز خدا کس دیگری را نخواهد خواند، اگر هم کوهها بر سرش پایین آید، و یا زمین شکافته شده او را ببلعد، و این گونه اشخاص اعتماد و توکلشان بر خدا قوی و محکم است.

پس مطمئاً خدا درخواست او را بدون جواب نمیگذارد و فرد دیگر در این امتحان به فتنه افتاده و فریفته میشود، ایمان او ضعیف شده، و شیطان اینکار را برایش زینت داده تا


توسل و واسطه به پیامبر و یا اولیاء




آیا توسل به پیامبر یا فرزندانش جائز است؟ اهل تشیع میگویند ما آنها را فقط واسطه قرار میدهیم ولی خواسته هایمان را از خدا میطلبیم، و میگویند از آنجاییکه ما در برابر خداوند شرمساریم ما امامان را واسطه قرار میدهیم تا خدا ما را کمک کند.


الحمدلله،

شفاعت بر دو نوع تقسیم میشود:

اول شفاعت مشروع (جایز):

آنهم مخصـوص اهل اخلاص است و فقط از خداوند طلب میشود، و از هیچ کس خواسته نمیشود مگر خداوند، زیرا هیچ کس شفاعت نمیکند مگر با اجازه خدا، و رضا و خشنودی او تبارک وتعالی، و اینکه از کسی که در باره او شفاعت میشود راضی باشد، پس اگر برای کسی که در باره او شفاعت میشود، موحد و یکتاپرست باشد، شفاعت، شفاعت کنان بإذن الله برایش نفع میرساند، حال چه آن شفاعت کننده از پیامبران و یا انبیاء و یا صدیقین و یا اولیاء و یا از صالحین باشد.

دوم شفاعت منفی (غیر جایز):

آنهم شفاعتی است که از غیر خدا خواسته میشود، مانند کسی که از مردگان، یا غایب، یا جن شفاعت بخواهد، زیرا از کسی که قدرت و استطاعت آنرا ندارد خواسته میشود، و در قرآن آمده که مرده نمیشنود، و غایب از غیب خبر ندارد، و همچنین اولیاء الله و صالحین مردگان نمیدانند آیا کسی نزد قبرشان آمده و از آنها مدد خواسته یا از آنها طلب شفاعت کرده، و مانند اینها یا خیر.

پس از اینجا معلوم میشود که برای کافر و مشرک شفاعت نمیشود، و از جمله آنها کسانی هستند که غیر از خدا را میطلبند، ویا ذبح و نذر را برای غیر از خدا انجام میدهند.

خداوند میفرماید: )وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ لاَ یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ(20) أَمْواتٌ غَیْرُ أَحْیَاء وَمَا یَشْعُرُونَ أَیَّانَ یُبْعَثُونَ( (21) سورة النحل.
[و بدانید آنچه را غیر از خدا یاد میکنند انها چیزی را خلق نمیکنند و خود نیز مخلوق هستند، اینها مرده و از زندگی بی بهره اند، و هیچ حس و شعور ندارند که در چه هنگام مبعوث میشوند].
یعنی آن اولیاء و صالحین مرده اند و زنده نیستند، و آنها از مردگان چیزی خواستند که در مقدور آنها نیست، بخلاف اینکه مرد صالح و نیکوکار زنده باشد، در اینحال جایز است که از او چیزی که میتواند خواست، مانند اینکه بگوئی: ای شیخ از خدا این و این را برای من بخواه، یا بگوید: ای فلانی به من کمک کن تا بدهیم را بپردازم، یا به من کمک کن تا این بار را بر سواریم حمل کنم، و مانند آنچه در استطاعت یاری اوست.

بعد از اینکه بطور خلاصه موجزی از حال اهل جاهلیت را بیان کردیم، اگر واقع مردم مسلمان را نگاه کنیم در خود این سؤال مطرح میشود که: چه فرقی بین آن نادانان و جاهلان، و بین کسانیکه اولیاء و صالحین مردگان یا غایبها را نداء میکنند و در این زمان است وجود دارد؟

و در جواب میگوییم: هیچ فرقی بین این دو گروه وجود ندارد، آنهم از چند نکته:

1 ـ آنها اعتقاد دارند که از ملک خدا هیچ چیز ندارند، و همچنین اهل این عصر به نزد قبرهای اولیاء و صالحین رفته همین اعتقاد را دارند، در حسین بن علی رضی الله عنهما، و عبدالقادر الجیلانی، و السید البدوی رحمهم الله و غیر از اینها که از ملک خدا هیچ چیز ندارند .

2 ـ اهل جاهلیت این اعتقاد داشتند که صالحین مرده نزد خدا جاه و منزلت دارند، پس نیازهای آنـها را بسوی خدا میرساندند، و معتقدند که آنان را بخدا نزدیک میکنند، با این حال خداوند آنان را کافر دانسته است، چنانکه آنـها میگفتند: )هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ((18) سورة یونس [اینها میانجی های ما در نزد خدایند].
وگفتند: )مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی((3) سورة الزمر.
[ما این (بتها) را نمیپرستیم مگر برای اینکه ما را بدرگاه خدا مقرب گردانند].

واینچنین است حال کسانیکه امروزه به قبرستانها میروند آنها نیز همین اعتقادات را در مورد اولیاء دارند.

در واقع دعا عبادت است، چنانکه خداوند تبارک و تعالی دعا را عبادت نامیده فرمودند: )وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتـَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ((60) سورة غافر.
[پروردگار شما میگوید: مرا بخوانید تا بپذیرم. کسانی که خود را بزرگتر از آن میدانند که مرا بخوانند، خوار و پست داخل دوزخ خواهند گشت].

خداوند دعا را به عبادت تفسیر نمودند، بلکه بطور صریح و واضح در حدیثی که امام احمد وأبوداود وترمذی ونسائی وابن ماجه وابن أبی حاتم وابن جریر وابن حبان وحاکم از رسول الله صلی الله علیه و سلم روایت کرده اند که فرمودند: ((إنَّ الدعاء هو العبادة)). دعا همان عبادت است.

و امام أحمد از حدیث ابو هریره رضی الله عنه روایت میکند که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: ((من لم یدع الله عز وجل یغضب علیه)).
کسیکه خدا را نخواند، خدا بر او خشم و غضب میگیرد.

صحابه رضی الله عنهم از این حدیث چنان فهمیدند که هر کس غیر


هنگام رکوع این حالت دستها درسته؟؟


هنگام نشستن بین دو سجده و همینطور هنگام نشستن در تشهد اینطور نشستن درسته؟؟( منظورم برای خانوم هاست)


هنگام ایستادن در نماز فاصله بین پا ها در این تصویر درسته؟


(الحج/18 ) .
7- ( یا أیها الذین آمنوا ارکعوا واسجدوا واعبدوا ربکم وافعلوا الخیر لعلکم تفلحون)(الحج/77 )
8- (وإذا قیل لهم اسجدوا للرحمن قالوا وما الرحمن أنسجد لما تأمرنا وزداهم نفوراً).(الفرقان/60) .
9- (ألا یسجدوا لله الذی یخرج الخبء فی السماوات والأرض ویعلم ما تخفون وما تعلنون) (النمل/25) .
10- ( إنما یؤمن بآیاتنا الذین إذا ذکروا بها خروا سجداً وسبحوا بحمد ربهم وهم لا یستکبرون ) (السجدة/15 ) .
11- ( وظن داود أنما فتناه فاستغفر ربه وخر راکعاً وأناب ) (ص/24) .
12- (ومن آیاته اللیل والنهار والشمس والقمر لا تسجدوا للشمس ولا للقمر واسجدوا لله الذی خلقهن إن کنتم إیاه تعبدون )(فصلت/37) .
13- ( فاسجدوا لله واعبدوا ) (النجم/63) .
14- ( وإذا قرء علیهم القرآن لا یسجدون ) (الانشقاق/21 ) .
15- ( کلا لا تطعه واسجد واقترب ) (العلق/19 ) .

ولی کسی که رهگذر است یا اینکه صدای تلاوت را می شنود، سجده تلاوت بر او مستحب نیست زیرا او به تلاوت قاری توجه و دقت نکرده است و به اصطلاح شنونده نیست.
دلیل بر اینکه سجده تلاوت واجب نیست:
عَنْ زَیْدِ بْنِ ثَابِتٍ رضی الله عنه قَالَ: قَرَأْتُ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه وسلم «وَالنَّجْمِ»، فَلَمْ یَسْجُدْ فِیهَا. (بخاری: 1073)
زید بن ثابت رضی الله عنه می گوید: سورة نجم را نزد رسول الله صلی الله علیه وسلم تلاوت کردم (ولی) ایشان صلی الله علیه وسلم سجده نکردند.
خلاصه اینکه؛ سجده تلاوت مستحب است و یکبار است نه دوبار! و نیازی به طهارت یا تکبیر یا سلام دادن پس از سجده ندارد ولی اگر کسی داخل نماز بود هنگام رفتن به سجده و برخواستن از آن می بایست تکبیر گوید، و اذکار آن همان اذکار سجده نماز است.
و علما سجده تلاوت را برای حائض نیز جایز می دانند، زیرا همانطور که گفته شد سجده تلاوت ( و همچنین سجده شکر) نیاز به طهارت ندارد و احکام مربوط به نماز را ندارند. والله اعلم


،
"سجده تلاوت در داخل یا خارج نماز ( یکبار) سنت است و لذا واجب نیست؛ و این حکم از پیامبر صلی الله علیه وسلم و از حدیث زید ابن ثابت ثابت شده است.
همچنین برای انجام سجده تلاوت بنا بر اصح قول علما نیازی به طهارت نیست، و سلام دادن بعد از انجام سجده و یا تکبیر گفتن برای رفتن به سجده نیز در آن تشریع نشده است که البته برای رفتن به سجده تلاوت می توان تکبیر هم گفت( از حدیث ابن عمر رضی الله عنهما) ولی سلام دادن در سنت نبوی وارد نشده است.
اما اذکار سجده تلاوت؛ تمامی اذکار و دعاهای وارده در سجده نماز را می توان در سجده تلاوت خواند مانند: « اللهم لک سجدت وبک آمنت ولک أسلمت، سجد وجهی للذی خلقه وصوره وشق سمعه وبصره بحوله وقوته تبارک الله أحسن الخالقین». مسلم ( 1290 )
و علاوه بر جایز بودن اذکار و سایر ادعیه در سجده تلاوت، ثابت شده است که پیامبر صلی الله علیه وسلم در سجده تلاوت ذکر زیر را می خواندند:
" اللهم اکتب لی بها عندک أجرا وامح عنی بها وزرا واجعلها لی عندک ذخرا وتقبلها منی کما تقبلتها من عبدک داود علیه السلام" الترمذی ( 528)
اما آنچه که بعنوان ذکر سجده تلاوت واجب است که حتما خوانده شود، ذکر تسبیح مشابه ذکر سجده نماز است یعنی ذکر :" سبحان ربی الأعلی " و البته علاوه بر این ذکر هر دعا یا ذکر دیگری نیز اگر اضافه خوانده شود مشروع است."(مجموع فتاوی ومقالات سماحة الشیخ ابن باز 11 / 406 ) .
اگر امام در داخل نماز حین رسیدن به آیه سجده، سجده برد بر مامومها نیز واجب است که به سجده روند بدلیل عموم فرموده پیامبر صلی الله علیه وسلم که می فرمایند:
« إنَّمَا جُعِلَ الإِمَامُ لِیُؤْتَمَّ بِهِ , فَلا تَخْتَلِفُوا عَلَیْهِ , فَإِذَا کَبَّرَ فَکَبِّرُوا , وَإِذَا رَکَعَ فَارْکَعُوا , وَإِذَا قَالَ : سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ , فَقُولُوا : رَبَّنَا وَلَکَ الْحَمْدُ , وَإِذَا سَجَدَ فَاسْجُدُوا , وَإِذَا صَلَّی جَالِساً فَصَلُّوا جُلُوساً أَجْمَعُونَ .»متفق علیه
مفهوم حدیث: امام برای این است که به او اقتدا شود , بنابر این با او ( در اعمال نماز ) مخالفت نکنید , پس هر گاه تکبیر گفت شما نیز تکبیر بگویید , وهر گاه رکوع رفت شما نیز به رکوع بروید , و هرگاه با گفتن سمع الله لمن حمده از رکوع برخاست شما نیز بگویید ربنا و لک الحمد , و هر گاه به سجده رفت شما نیز به سجده بروید , و هرگاه نشسته نماز خواند شما نیز همگی نشسته نماز بخوانید .
و نیز بدلیل حدیث ابن مسعود رضی الله عنه :
عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ مَسْعُوْدٍ رضی الله عنه قَالَ: قَرَأَ النَّبِیُّ صلی الله علیه وسلم النَّجْمَ بِمَکَّةَ، فَسَجَدَ فِیهَا وَسَجَدَ مَنْ مَعَهُ غَیْرَ شَیْخٍ، أَخَذَ کَفًّا مِنْ حَصًی أَوْ تُرَابٍ، فَرَفَعَهُ إِلَی جَبْهَتِهِ وَقَالَ: یَکْفِینِی هَذَا، فَرَأَیْتُهُ بَعْدَ ذَلِکَ قُتِلَ کَافِرًا. (بخاری:1067)
از عبدالله بن مسعود رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم در مکه، سوره نجم را تلاوت کرد و سجده نمود. کلیه کسانی که همراه پیامبر صلی الله علیه وسلم بودند، نیز سجده کردند. به جز یک پیرمرد که بجای سجده، مشتی خاک یا سنگریزه برداشت و بر پیشانی خود مالید و گفت: همین برایم کافی ‌است. راوی می‏گوید: بعدها، او را دیدم که در حالت کفر، کشته شد.
اما چنانکه در داخل نماز، امام به آیه سجده رسید ولی او سجده تلاوت نکرد، در اینصورت مامومها نیز به تبعیت از امام نبایستی خود سجده تلاوت نمایند زیرا باعث ابطال نماز می شود، شیخ ابن عثیمین در خصوص سوالی در این مورد می گوید:" (اگر امام سجده نبرد،ماموم)نباید سجده کند، زیرا متابعت امام در جماعت واجب است درحالیکه سجده تلاوت سنت است و برای شخصی که ماموم است جایز نیست که خود سجده تلاوت نماید، و اگر عمدی سجده کند و به این مسئله آگاه باشد ، نماز وی باطل می شود." "فتاوی إسلامیة" (1/290)
همچنین در خارج نماز مستحب است که قاری قرآن و کسی که به او گوش می دهد و به اصطلاح شنونده تلاوت قاری است، حین رسیدن به آیات زیر سجده تلاوت ببرد، بدون اینکه تکبیر گوید یا در انتهای سجده سلام دهد و اگر طهارت هم نداشت ایرادی بر وی نیست:
1 - ( إن الذین عند ربک لا یستکبرون عن عبادته ویسبحونه وله یسجدون ) (الأعراف/206 ) .
2- (ولله یسجد من فی السماوات والأرض طوعاً وکرهاً وظلالهم بالغدو والآصال).( الرعد/15).
3- (ولله یسجد ما فی السماوات وما فی الأرض من دابة والملائکة وهم لا یستکبرون)(النحل/49) .
4- (قل آمنوا به أو لا تؤمنوا إن الذین أوتوا العلم من قبله إذا یتلی علیهم یخرون للأذقان سجدا ) (الإسراء/107 ) .
5- ( إذ تتلی علیهم آیات الرحمن خروا سجداً وبکیاً ) ( مریم/58 ) .
6- (ألم تر أن الله یسجد له من فی السماوات ومن فی الأرض والشمس والقمر والنجوم والجبال والشجر والدواب وکثیر من الناس وکثیر حق علیه العذاب ومن یهن الله فما له من مکرم إن الله یفعل ما یشاء )


حکم سجده خارج نماز جهت دعا کردن




آیا سجده کردن که بر طبق حدیث نزدیکترین حالت بنده با پروردگارش می باشد که دعا هم قبول میشود منظور سجده فقط در هنگام نماز خواندن است یا خارج از نماز را هم شامل میشود؟


الحمدلله،
پیامبر صلی الله علیه وسلم از قرائت قرآن در رکوع و سجود نهی می‌فرمود و به زیاد خواندن دعا در این رکن سفارش می‌کرد و می‌گفت: «أَقْرَبُ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ مِنْ رَبِّهِ وَهُوَ سَاجِدٌ، فَأَکْثِرُوا الدُّعَاءَ (فیه)». مسلم، ابوعوانه و بیهقی. در «إرواء» نیز تخریج شده است (456).
یعنی: «نزدیک‌ترین حالت بنده به پروردگارش سجده است؛ پس در آن زیاد دعا کنید».
بنابراین دعا خواندن در وقت سجده نماز بهتر و افضلتر است و برای همین پیامبر صلی الله علیه وسلم سجده های خود را طولانی می کرد.
اما سجده خارج از نماز دو حالت دارد:
اول: یا سجده دارای سببی است مانند سجده تلاوت یا سجده شکر.
دوم: یاهیچ سببی برای انجام سجده وجود ندارد، بلکه شخص دوست دارد یک سجده برده و در آن اذکار یا دعاهایی را بخواند.
خواندن دعا در سجده هایی که دارای اسباب هستند مانند سجده نماز یا سجده سهو یا سجده تلاوت یا شکر جایز است، ولی خواندن دعا در سجده های بدون سبب (سجده مفرده) جایز نیست، چون اصلا خود این سجده (یعنی سجده مفرده) بدعت است، و لذا انجام خود آن سجده هم جایز نیست چه رسد به اینکه کسی بدون علتی (و فقط به قصد دعا کردن) سجده ببرد!
چرا که اصل در عبادات بر توقیف است، یعنی انجام هر عملی که به قصد عبادت صورت می گیرد ممنوع است مگر آنکه برای انجام آن جواز شرعی وجود داشته باشد. و بدون شک سجده کردن و دعا کردن خود عبادت است و پیامبر صلی الله علیه وسلم در مورد آن می فرماید: «الدعاء هو العبادة». یعنی: دعا عین عبادت است. ترمذی (2895).
بنابراین سجده بردن به قصد دعا بدعت است و جایز نیست که کسی به قصد دعا کردن سجده ببرد، و چنین چیزی در شریعت وارد نشده، بلکه در احادیث زیادی ثابت شده که هرگاه رسول خدا صلی الله علیه وسلم قصد دعا کردن داشتند دستهایشان را بالا می بردند و دعا می کردند، ولی هرگز از ایشان ثابت نشده که به قصد دعا کردن به سجده روند.
علمای اسلام نیز این سجده (مفرده) را انکار کرده و از انجام آن نهی کرده اند، چنانکه ابوشامه رحمه الله در کتابش "الباعث علی إنکار البدع والحوادث" می گوید: «مولف کتاب "التتمة" گفته: در میان بعضی از مردم عادتی رایج شده که بعد از فراغ از نماز سجده می برند و در آن دعا می خوانند، و می گوید: این سجده اصلی ندارد، و از رسول الله صلی الله علیه وسلم و از اصحابش نقل نشده است، و بهتر است که در (سجده) نماز دعا کند زیرا اخبار و احادیث در مورد آن روایت شده است. والله أعلم
و من (ابوشامه) می گویم: لازمه ی اینکه سجده در نماز قربت و نزدیکی (به خدا) است این نیست که در خارج نماز هم قربت باشد، همانند رکوع. فقیه ابو محمد گفته: در شریعت وارد نشده که جهت تقرب الی الله سجده مفرده بدون سبب (انجام شود)».
که سجده مفرده که بدون سبب است موجب تقرب الی الله باشد». "الباعث علی إنکار البدع والحوادث" (ص62، 63).
همچنین شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله می گوید: «انکار کن از آنچه که بعضی از مردم بعد از سلام (نماز) سجده مفرده می برند، زیرا این بدعت است، و از هیچیک از ائمه استحباب آن نقل نشده است. و مبنای عبادات بر شرع و اتباع است، نه بر هوی و ابتداع؛ زیرا اسلام بر دو اصل مبنا شده: "أن لا نعبد إلا الله وحده، وأن نعبده بما شرعه علی لسان رسوله صلی الله علیه وسلم، لا نعبده بالأهواء والبدع ". یعنی: "جز خدای یگانه را عبادت نمی کنیم، و (تنها) وی را آنگونه که بر زبان رسولش صلی الله علیه وسلم بیان و تشریع کرده عبادت می کنیم، و با هوی و هوس و بدعت او را عبادت نمی کنیم"». "الفتاوی الکبری" (2/242).
خلاصه اینکه: سجده بردن به قصد دعا در خارج نماز مشروع نیست، زیرا:
اولا: بدعت است، و پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: «من أحدث فی أمرنا ما لیس منه فهو ردّ». متفق علیه
یعنی: «هر کس چیزی را در دین ما ایجاد کند که جزو آن نیست ، مردود است واز او پذیرفته نمی شود.
دوما: همانگونه که در خارج از نماز رکوع بردن جهت تقرب الی الله جایز نیست، سجده بردن (بدون سبب) نیز جایز نیست، زیرا سجده هم از جنس رکوع است و هر دو جزوی از اعمال نماز هستند


خاستم بدونم ک کسی ک توی گروه چت میکنه ک هم دختر هس هم پسر اشکال داره البته بگم فقط گاهی اوقات چت میکنم اونم فقط با یکی دو تا از دخترا

علیکم سلام استفاده از اینترنت و چت حرام نیست به شرطیکه از آن استفاده غیرشرعی نشود مثلا آنرا به اسبابی برای گناه تبدیل ننمود، وگرنه نه تنها اینترنت و چت، بلکه هر امر مباح دیگری که سبب فتنه و فساد شود از حالت مباحیت به حرام تبدیل می شود.
بنابراین چت و اینترنت بطور مطلق حرام نیست و بلکه گاهی اوقات مباح و گاهی حرام می شود. مثلا اگر کسی از آن برای کارهای خود نیاز داشته باشد، در اینصورت مباح است ولی اگر آنرا سببی برای نزدیک شدن به گناه نماید حرام خواهد بود.
پس کسی که از چت کردن برای ارتباط با نامحرمان استفاده می کند (بدون اینکه نیاز و ضرورتی باشد) که باعث نفوذ شیطان در قلب دوطرف می گردد و نوعی محبت بین دوطرف ایجاد می نماید یا اینکه از گفتارهای زشتی نسبت به هم استفاده می کنند، در اینصورت حرام است.

هیچ ایرادی ندارد که زن و یا مرد مسلمانی از اینترنت استفاده کند و در اثنای آن وارد شبکه چت مانند پالتاک و یا شبیه آن (برای استفاده از اینترنت) شود. به شرطیکه در آن امری مخالف شرع وجود نداشته باشد، مانند گفتگوی ویژه زنان با مردان، که معمولا در این گفتگوها گاها در سخن گفتن تساهلی از طرفین روی می دهد که به نوعی، دعوت به فتنه بینشان می نماید، و بنابراین واجب است که در این مواقع گفتگو را ببندند و از آن دوری کنند، تا دچار فتنه نشوند.
و در بیشتر مواقع در این گفتگوها بر طرفین شر و بلایی واقع می شود، و آنها را در عشق و شیفتگی می اندازد، و بعضی از آنها را طوری دچار هیجان می کند که از آن هم ( عشق) بالاتر می برد، و شیطان طرفین را به بازگو نمودن اوصاف دیگری که منجر به فساد است می کشاند.
از جناب شیخ ابن جبرین رحمه الله سوال می شود: حکم مبادله پیام بین پسران و دختران جوان چیست؟ با توجه به اینکه این ارتباط خالی از فسق و عشق است.
ایشان پاسخ دادند:
بر هیچ انسانی جایز نیست که به زنی بیگانه پیام بفرستد، با توجه به اینکه فتنه است، و با وجود اینکه پیام دهنده فکر می کند که در آنجا فتنه ای نیست، اما شیطان دست از سر او برنمی دارد تا اینکه مرد را بوسیله زن و زن را بوسیله مرد می فریبد و دچار وسوسه مینماید. و پیامبر صلی الله علیه وسلم امر فرموده اند که از گوش دادن به شخص زبان باز دوری نماید، و خبر داده اند که مردی خواهد آمد درحالیکه مومن است، اما سخن باز دست از سر او بر نمی دارد تا اینکه او را دچار فتنه می کند.
و در رد و بدل نمودن پیام بین پسران و دختران جوان فتنه ی عظیم و خطر بزرگی وجود دارد که واجب است از آن دوری شود هر چند که سوال کننده بگوید: در این امر عشق و هیجانی وجود ندارد.(نقل از : فتاوی المرأة ، جمع محمد المسند ، ص 96).
لذا شایسته است که جوانان مسلمان از چت کردن با دختران و پسران بیگانه و یا نامحرم خودداری نمایند.و فرق نمی کند که این ارتباط به چه منظوری صورت بگیرد.

Показано 20 последних публикаций.

155

подписчиков
Статистика канала