اون لحظه كاملا متعلق به تو و من بود. انگار دنيا و زمان و مكان همگی دست به دست هم داده بودن تا متوقف بشن؛ كه همه چيز بطور خالص، فقط مال ما باشه.
هيچ صدايی شنيده نمیشد؛ هيچ موسيقیای در حال پخش نبود؛ اما اگه ازم بخوای برات توصفيش كنم، ميتونم بگم من توی عمق اون سكوت سنگين اين موسيقی رو ميشنيدم.
سكوتِ دنيا، زمان، مكان و من و تو. شايد من دليل اون همه سكوت رو نميدونستم، اما يک چيز رو خوب ميدونستم؛ كه پشت همه ی اون حرف نزدنها به اندازهٔ ماهها و سالها مكالمه بود. مكالمه ای كه مفهوم بيشتری از مكالمه هايی كه با كلمه ها و جمله ها انجام ميشن داشت.
https://t.me/thegrreywolf