قَطْرُ المَطَر


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


این قطرۀ بارانْ فراخوانی است به مهمانی ادیبان و متفکران و هنرمندان عرب. مائده گاهی اینجا، از دور، با تصویر و صدا پیش روی شماست؛ گاهی هم آنجا، چهره به چهره، رو به رو، با کاغذ و قلم و تخته سیاه.
بسم الله اگر حریف مایی...
نرگس قندیل‌زاده
@n_ghandilzadeh

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


👆حجاج بن یوسف ثقفی (41-95هجری قمری) از خشن‌ترین و خونریزترین کارگزاران بنی‌امیه بود که نقش مهمی در تحکیم حکومت این خاندان ایفا کرد و دست کم 120هزار نفر را از دم تیغ گذراند، اما همین موجود سفاکْ سخنوری کم‌نظیر هم بود که با بلیغ‌ترین سخنرانی‌های تهدیدآمیز و البته بس موجز، مخالفان را تا سرحد مرگ می‌ترساند و هر که را زهره‌ای برای نفَسی می‌ماند بی‌پروا می‌کشت. در سال 75 هجری، عبدالملک بن مروان برای فرونشاندن اغتشاشات عراق زمام حکومت آن سرزمین را به حجاج سپرد. او هم فقط با 12 مرد جنگی و با چهره‌ای پوشیده وارد کوفه شد و در مسجد شهر خطبۀ معروف «أنا ابن جلا وطلاع الثنايا متى أضع العمامة تعرفوني» را ایراد کرد و بر آنجا مسلط شد و پس از آن، به بصره رفت. در بصره نیز خطبه‌ای خواند که فردا در کلاس بررسی خواهیم کرد.


📍قابل توجه دانشجویان سطح 1 و 2
در جلسۀ فردا، پس از متن اصلی، این بخش از خطبۀ حجاج بن یوسف در بصره را خواهیم خواند.

أيها الناس من أعياه داؤه فعندي دواؤه ومن استطال أجلَه فعليّ أن أعجله. ومن ثقُل عليه رأسُه وضعتُ عنه ثقله ومن استطالَ ماضي عمره قصّرتُ عليه باقيه. إن للشیطان طیفاً وللسطان سیفاً، فمن سقمت سریرتُه صحَّت عقوبتُه! ومن وضعَهُ ذنبُه رفعَه صلبه، ومن لم تسعه العافیة لم تضِق علیه الهلکة، ومن سبقتْه بادرةُ فمه سبق بدنه بسفک دمه، إني أنذر ثم لا أنظر وأحذّر ثم لا أعذر، وأتوعّد ثم لا أعفو، إنما أفسدکم ضعفُ ولاتکم، أما أنا فإن الحزم والعزمَ قد سلباني سَوطي، وأبدلاني به سیفي، فمقبضُهُ في یدي، ونِجاده في عنقي، وحدّه في عنق من عصاني، والله لا آمر أحدکم أن یخرج من باب من أبواب المسجد فیخرج من الباب الذي یلیه إلا ضربتُ عنقه.


علی احمد سعید (ادونیس)


فرهنگ* نه یادآوری، که نوآوری است. باید بنویسیم و بخوانیم و در همین حال از بُن جان بدانیم و آگاه باشیم که فرهنگ* نه در چیزی موجود و مستقر و بنیادنهاده، که در چیزی است که خود می‌پوید و بنیاد می‌نهد. نقطۀ ارجاعِ فرهنگْ* تركيبی از آثار باستانی و ارزش¬ها و معیارها و دستاوردهای محقَّق نیست. فرهنگْ* جنبش و پویشی می¬شود که در مسیرِ بنیانگزاری است؛ آفرینشی می¬شود که رو به آینده در تکاپوست. این است فرهنگِ* غیرمنفعل و پویایی که انسان را در حال آفرینش فرهنگ* می‌آفریند و انسان را در حال پایه‌گزاریِ فرهنگْ* بنیاد می‌نهد.
@Qatreyebaran
ادونیس (علی احمد سعید)، ادیب و اندیشمند سوری، متولد 1930

#ادونیس

*ادونیس با کلمۀ «فرهنگ» به دانش و فکر و فرهیختگی و اثرآفرینیِ جریان‌سازی نظر دارد که بر کلیتِ آداب و رسوم و اخلاق و دین و دانش و هنر و ذائقۀ جامعه (که معمولاً با تعبیری کلی‌تر آن را «فرهنگ» می‌نامیم) اثر می‌گذارد. به اعتقاد وی، انسان و فرهنگ در رابطه‌ای کاملاً دوجانبه یکدیگر را می‌سازند و تعریف می‌کنند.

@Qatreyebaran


ماجده الرومی، خوانندۀ لبنانی (متولد 1956)


طلال حیدر، شاعر و ترانه‌سرای لبنانی (متولد 1937)


Репост из: @attachbot
أسالُ الصُبحَ متى يأتي المساء
وأَحيكُ الوردَ شالاً للقاء
ها قد اشتاقَ لعينيكَ فؤادي
فتعالَ نُشعِلُ الليلَ ضياء
يا حبيبي هاتِ لي العودَ
فقد عاد المساء
@Qatreyebaran
و مضى الليلُ بنا كيفَ
كيفَ نُعيدُ ساعةً منه إلينا أو نزيدُ
لحظةً مَلْءَ إشتياقاً تستعيدُ
موعداً كنّا هواهُ وهو عيدُ
...
ها قد إشتاقَ لعينيكَ فؤادي
فتعالَ نُشعِلُ الليلَ ضِياء
يا حبيبي هاتِ لي العودَ
فقد عادَ المساء
...
أيُّها الليلُ تعالَ يا نديمَ العاشقين
هاتِ لي العودَ و أسمعنا مقاماتِ الحنين
فالهوى كالحُلمِ يزهو في مَرايا الياسمين
وكـ ناي الصيفِ يلهو بـ ِمواويل السنين

ها قد اشتاقَ لعينيكَ فؤادي
فتعالَ نُشعلُ الليلَ ضياء
يا حبيبي هات لي العود
فقد عاد المساء
@Qatreyebaran

صبح را می‌پرسم که شب کی می‌رسد
و از گل سرخ، شالی می‌بافم برای دیدار
اینک این منم که دلم هوای چشمان تو را کرده
بیا در دل شب آتش اندازیم و نورش کنیم
محبوب من! عود* را به من ده
که شب بازگشته است

و شب بر ما گذشت
چگونه، چگونه ساعتی از آن را بازگردانیم
یا ساعتی بر آن بیفزاییم
تا لحظه‌ای پُر از اشتیاق برگردد
همان میعادی که عیدمان بود و آرزویش داشتیم
@Qatreyebaran
ای شب، ای مونس عاشقان بیا
عودم دِه و مقاماتِ دلتنگی را به گوشمان رسان
آخر، عشق نیز چون رؤیا در آینه‌های یاسمین می‌بالد
و مانند نی‌لبکِ تابستان، با مواویلِ** سالیان، خوشی می‌کند

*عود: بربط
**مواویل جمع مَوّال است و آن نوعی از ترانه‌سرایی محبوب و مردمیِ عربی است.

شاعر: #طلال_حیدر
آواز: #ماجده_الرومی


"نشيد على بوابة الخمسين"

بعد عامين أو ثلاثة ...

(إذا أخطأتني الرصاصات

ولم يندلق شريانٌ غبيّ

ضائعٌ بين عظام القحف)

بعد عامين أو ثلاثة ..

(عندما أكون

قد دَفنتُ مزيداً من الملائكة

الذين سمَّيتُهم أحبّتي،

وذرفتُ المزيد من الندامات)
@Qatreyebaran
بعد عامين أو ثلاثة ..

(حين أكونُ قد أدمنتُ

عادةَ تفقّد أضلاعي،

وأفراد أسرتي،

وشوارعَ بلادي

مرّتين في كل يوم)

بعد عامين أو ثلاثة

سأكونُ قد بلغتُ خمسيناً

سأحملها مثلَ خمسين حجرٍ فوق صدري

يومها سأثمل حتى العويل

وأقِرُّ للمرةِ الخمسين

بجريمتي ... رزئي الوحيد

في نزولي الى هذه الأرض

في زمانٍ ومكانٍ ... آهٍ غبيّينِ

غبيينِ جداً

كبثرةٍ بيضاء

في عينِ أفروديت ...

@Qatreyebaran
بعد عامينِ ..

(إذا لم ينقذني

جنونٌ سعيدٌ بنكهةِ الليمون

أو خَرَفٌ يُنسيني من أكون)

سأنحني للمبجلِ "زفس"

عله يمسح بيده البضّة البيضاء

سطراً فسطراً فسطراً

كلّ ما خُطَّ في الرُقُم

قبل أن يلقيها –رحمةً وحباً-

الى نارٍ مقدسةٍ

لا تسهو أو تحيد

22/11/2006
#ماجد_الحیدر


دكتر ماجد الحيدر، شاعر، نويسنده، مترجم و پزشک کُرد عراقی (متولد ۱۹۶۰)


"وطن"
@Qatreyebaran
عندي وطن
هذا حق
هذا مؤكد مثل الموت
لكنني، وهنا المشكلة
لا أعرف ما أفعل به
...
أحيانا أفكر بأن أهبه
الى أول متسول يطرق بابي
أو أن أودعه في مصرف وأنساه
أحيانا أفكر في إعارته الى الأبد
الى صديق ضجر
وأفكر أحيانا أخرى
بوضعه في كيس
أشد اليه حجرا ثقيلا
وألقيه في النهر
...
@Qatreyebaran
لكنني في كل مرة
أنظر اليه
وهو يرفع لي عينه الزجاجية الصغيرة
ويهز ذيله الأبيض
فافتح له الباب
ليقفز في سريري
ويلعق وجهي
فأغص أنا بالضحك
وأنهره
أبتعد عني
أيها الشيطان الصغير!
26/8/2011
سروده‌ی #ماجد_الحیدر
صدای #مجید_پورعزیزی




🥀 نفس‌هامان تنگ است و مهلت دیدارها هم اندک، ولی همچنان با همیم و به هم لطف و مهر هدیه می‌دهیم.
همراه همیشگی‌مان، #محسن‌باهر، هر بار به بهره‌ای از هنرش میهمانمان می‌کند. این بار هم طرح زیبای او برای کتاب جبران را ببینید:


علی کل، جسورنا الهشة مخطوفة...
سنجمع شملنا ونستدفئ بالأدب والفن والفكر والثقافة.

عجالتاً تأخيرها و وقفه‌ها را ندیده بگیرید، که چراغ‌های رابطه تاریک‌اند و دریچه‌ها مسدود.

امکثوا إني آنست ناراً...
🥀


خیلی چیزا رو نگفتن معرفت می‌خواد نه طاقت. طاقت یه روزی تموم می‌شه اما معرفت نه...

(جسدهای شیشه‌ای، مسعود کیمیایی)

@BeingInTheWorld

أن لا نقول كثيراً من الأشياء يحتاج إلى الوفاء ولا الاحتمال. الاحتمال سينفد يوماً ما، أما الوفاء فلا...
@Qatreyebaran
(كتاب الجثث الزجاجية، لمسعود كيميائي)


دوستانم به سرعت آمده‌اند و از کنه ماجرا می‌پرسند و بعضی هم از صاحبان این قلم‌ها👆.
بگذارید با تعبیر امام علی بگویم که هذه شقشقة هدرت...
اما #عین‌القضات‌همدانیِ نازنین بود که به یاری‌ام آمد در ابراز هزار تردید و اضطراب، و
#نزار‌قبانیِ عزیز بود که از قول‌های گزاف می‌گفت خطاب به محبوبه‌ای که:

«أدرکتُ أنکِ لا تُقتلین بهذي السهولة
فأنت البلاد وأنت القبیلة
وأنت القصیدة قبل التکوّن...»

دانستم که تو به این آسانی کشته نمی‌شوی. آخر، تو کشوری، تو قبیله‌ای، و تو شعری، از پیش از آفرینش...


با مهر و ارادت...


هر چه می نویسم پنداری دلم خوش نیست و بیشتر آنچه این روزها نوشتم همه آن است که یقین ندانم که نبشتنش بهتر است از نانبشتن. ای دوست، نه هر چه درست و صواب بود، روا بود که بگویند… و نباید که در بحری افکنم خود را که ساحلش بدید نبود، و چیزها نویسم بی خود که چون وا خود آیم بر آن پشیمان باشم و رنجور. ای دوست، می‌ترسم و جای ترس است از مکر سرنوشت… حقا و به حرمت دوستی که نمی‌دانم که این که می‌نویسم راه سعادت است که می‌روم یا راه شقاوت؟ و حقا که نمیدانم که این که نبشتم طاعت است یا معصیت؟ کاشکی یکبارگی نادانی شدمی تا از خود خلاصی یافتمی. چون در حرکت و سکون چیزی نویسم، رنجور شوم از آن بغایت. و چون در معاملت راه خدا چیزی نویسم، هم رنجور شوم. چون احوال عاشقان نویسم نشاید، چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید، و هر چه نویسم هم نشاید، اگر هیچ ننویسم هم نشاید، اگر گویم نشاید، و اگر خاموش گردم هم نشاید، و اگر این واگویم نشاید، و اگر وانگویم هم نشاید، و اگر خاموش شوم هم نشاید!

ولکن إلى أین أذهب؟
إن الشوارع مغسولة بالمطر
إلی أین أدخل؟
إن مقاهي المدینة مسکونة بالضجر

ولى آخر کجا بروم؟ خیابان‌ها را باران شسته و کافه‌ها را دلتنگی وبی‌قراری گرفته...

وعدتک أن لا أفکر فیک إذا تمرضین
وأن لا أخاف علیک
وأن لا أقدم ورداً
وأن لا أبوس یدیک

قول داده بودم وقتی مریض می‌شوی نگرانت نشوم و برایت گل نفرستم و بر دستانت بوسه نزنم

وعدتک أن لا أحبک
یا للحماقة
ماذا بنفسي فعلت؟
لقد کنت أکذب من شدة الصدق
والحمد لله أني کذبت

قول داده بودم که دوستت نداشته باشم! چه بلاهتی! با خودم چه کردم؟ از شدت صداقت بود که دروغ گفتم و خدا را شکر که دروغ گفتم...

مصیبت اینجاست که حالا تو مریض شده ای، بیشتر از پیش...


Репост из: قَطْرُ المَطَر
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram


"اگر مخیر کنندم که با ناز و نعمت نزد یزید بمانم و نغمه سر دهم
یا گرسنه پشت حسین نماز گزارم
گرسنه پشت حسین نماز خواهم گزارد!..."




Репост из: قَطْرُ المَطَر
«انتخاب» احمد مطر
@Qatreyebaran
من از حزبی یا گروهی نیستم
نه شعار جریانی و نه کالای دکانی
من آن موجم که آزادانه در میانه خیز برمی دارد
و همواره می میرد
تا شن های هر دو ساحل را آبیاری کند.
من زمین را، سراسر، ابرم
و مردم را، همگان، آوایم
و من بادِ مُشاعم...
ولی هنگام تعیین صف
جانب رستگاری را می گیرم
اگر مخیر کنندم که با ناز و نعمت نزد یزید بمانم و نغمه سر دهم
یا گرسنه پشت حسین نماز گزارم
گرسنه پشت حسین نماز خواهم گزارد!
***
من عاشق آنم که عاشق باشم
که مثل وزیدنِ باد بدون مرز دل بندم:
قلبی که شراب می تراود
لبی که عطر می سراید
دستی که دستکشی از شعر می پوشد
...
@Qatreyebaran
دوست دارم زندگی کنم
و مرا سرایی باشد
و همسری
و خانواده ای مسرور
که نشانی از ترس در جانشان نباشد
و نشانی از بیماری در تنشان
و دریایی از اشک در چشمشان.
ولی هنگام تعیین صف
سپاهم را عرضه می کنم:
قلمم
پس دهانم
سپس خونم
پس آنگاه کبریا و اقتدار.
و بر اسب شعر می نشینم
و به صف فقیران شریف می پیوندم
و در پیکارجویی زیاده می روم.
گامم در زمین ثابت است، مثل زمین
سرم هم بر فراز آسمان افراشته!
مرا کاری نیست که چه کس با من است و
چه کس بر من
مرا با آنان که پس از خود وامی گذارم کاری نیست.
مرا کاری نیست که چه کس اشک می ریزد
یا کدامین کس از دیده خون می بارد.
جز یک تشویش ندارم:
این که مرگ را پشت سر نهم و سوی زندگی شتابم
تا از قربانیان کربلا شوم!
@Qatreyebaran
👇

Показано 20 последних публикаций.

612

подписчиков
Статистика канала