با تاریخ


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


درباره تاریخِ معاصر ایران از برآمدنِ جنبش مشروطه‌خواهی تا انقلاب ۵۷ + و درباره چیزهایی که می‌خوانم و می‌بینم
دست‌نوشته‌هایِ حمیدرضا
Yoosefi.hamidr@gmail.com
@HrezaY

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


کارنامه فرهنگی فرنگی در ایران.pdf
14.6Мб
کارنامه فرهنگی فرنگی در ایران ۱۸۳۷–۱۹۲۱
هما ناطق

انتشارات خاوران ۱۹۹۷

@batarikh


ایران در راه‌یابی فرهنگی.pdf
6.9Мб
ایران در راه‌یابی فرهنگی ۱۸۳۴–۱۸۴۸
هما ناطق

انتشارات خاوران ۱۹۹۰

@batarikh


پروژه تاریخ‌نگاری هما ناطق در ایران پیش از انقلاب ۵۷ بیشتر هم‌سو و تحت تاثیر فریدون آدمیت و مرور و کشف اسناد تاریخی برای مواجهه متفاوت و «نو» با دوره قاجار و مشخصاً برآمدنِ جنبش مشروطه‌خواهی در ایران بود. انتشار «افکار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در آثار منتشر نشده دوران قاجار» با همکاری آدمیت یا مجموعه مقالات تاریخی «از ماست، که برماست» و «روزنامه قانون میرزا ملکم‌خان» که در سال ۱۳۵۴ منتشر شد و مقدمه ناطق درباره ملکم، از مهم‌ترین نوشته‌های تاریخی درباره کار و اندیشه ملکم‌خان است و «بازرگانان در داد و ستد با بانک شاهی و رژی تنباکو» که انتشار آن چند سال بعد از انقلاب اتفاق افتاد، جلد دیگر این کتاب «شورش بر امتیازنامه رژی» بود که قبل‌تر آدمیت در سال ۱۳۶۰ منتشر کرد، نمونه‌هایی از فعالیت تاریخی هما ناطق پیش از انقلاب و در دهه ۵۰ است.

اما ناطق پس از انقلاب دست به تالیف دو کار تاریخی بسیار مهم می‌زند: در سال ۱۹۹۰ «ایران در راه‌یابی فرهنگی ۱۸۳۴–۱۸۴۸» و در سال ۱۹۹۷ «کارنامه فرهنگی فرنگی در ایران، ۱۸۳۷–۱۹۲۱». این دو کار از این جهت مهم هستند که در آن ناطق تلاش می‌کند بیشتر به دگردیسی‌هایِ فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران در سال‌های پیشامشروطیت بپردازد. مثلاً در مقدمه «ایران در راه‌یابی فرهنگی ۱۸۳۴–۱۸۴۸» می‌نویسد: «بر سر آن بودم که درباره انقلاب ایران بنویسم، سر از محمدشاه درآوردم. به جا این بود که بیشتر هم می‌رفتم. زیرا آنچه امروز به ما می‌رود بازتابی است گاه تار و گاه روشن از جمله اندیشه‌ها، کردارها و رویدادهایی که در طی صد سال و اندی میهن ما را در نوردیده‌اند. اما چرا از سال‌های ۱۸۳۴ تا ۱۸۴۸ آغازیده‌ام و دوره محمد شاهی [و صدرات اعظمی حاجی میرزا آقاسی] را دست گرفته‌ام، چراکه چرخه‌ای است ناشناخته و از یاد رفته. به‌رغم اینکه بس مهم است و فراخور بازبینی. دوره‌ای است که به وصله ناجور می‌ماند؛ زیرا که دولت درویشان است و برآمد دگراندیشان. مناسبات اجتماعی همیشگی دوران پیشین و پسین حاکم نیست. تا جایی که روشنگران، از جمله بابیان را در کنار حکومت می‌بینم و مالکان، مجتهدان و شاهزادگان و نیز دولت‌های اروپایی را در پیکار با حکومت». یا کتاب «کارنامه فرهنگی فرنگی در ایران» یکی از منابع متعبر برای شناختن کمک‌های میسیون‌های فرنگی در ایران در بخش آموزش و پرورش و پیشبرد فرهنگ در ایران است. ناطق با این کار پیِ برآمدن نقش مذهب در سیاست ایران را می‌گیرد. او درباره نقش پررنگ مذهب در سیاست دهه‌های اخیر در ایران به نکته‌ای اشاره می‌کند و آن این‌که نفوذ مذهب و به تبع آن، روحانیت در جامعه، برخلاف تصور از دوران مشروطه و پس از آن پی‌ریزی شده بود: «هرچقدر که ما از انقلاب مشروطه به پیش‌تر می‌رویم، مذهب در ایران بیش‌تر تقویت می‌شود و حتی من به شما نمونه‌ای را بگم که پیش از انقلاب مشروطیت، ایران پر بود از مدارس فرنگی.. حتی مدرسه آمریکایی در تبریز. چندین مدرسه آمریکایی، روسی، چندین مدرسه فرانسوی، چندین مدرسه ایرانی که معلم فرانسوی داشتند، ایجاد شده بود. بعد از مشروطیت همه این‌ها برچیده شد به‌خاطر نفوذ بیش از پیش روحانیت».

هما ناطق معتقد بود این مهاجرین و تبعیدی‌ها بودند که گفتار و نوشتار مشروطه را شکل دادند و بر آن دمیدند و در راستای آن فعالیت کردند و نقشی برجسته و انکارناپذیر در جایگیرشدن و در نهایت پیروزی این جنبش داشتند. نیتِ ناطق در نوشتن این دو/۲ کتاب مشخصاً تلاش برای پرداختن به ریشه‌یابی مشکلات امروز ایران است و برای این کار تاریخ فرهنگی ایران را در درون جامعه بازخوانی و مرور می‌کند: «چه بسا آبشخور این واماندگی، عامل فرهنگی باشد که همواره ما را پس می‌راند. چه بسا این فرهنگ زیر بنای اجتماعی ما باشد، زیرا دولت درویشان نشان داد، هرگاه با این جهان‌بینی در افتاده‌ایم، هم‌زمان راه را بردگراندیشی و اندیشه پیشرفت هم گشوده‌ایم. با فرهنگ و دیدگاه مذهبی نمی‌توان روزنی به جهان دانش و معرفت گشود». به زعم ناطق تا نقد فرهنگی در درونِ تحولات اجتماعی در کار نباشد «میان فرهنگ حاکم و محکوم تفاوت نخواهد بود. پیکارشان ره‌ افسانه خواهد بود و جنگ هفتاد و دو ملت را خواهد ماند و یا به قول میرزآقاخان به جنگ خانوادگی میان اعضای یک فرقه هم‌اندیش را».

همه تلاش ناطق در تاریخ‌نگاری پس از انقلاب ۵۷ را شاید بتوان در این جمله خلاصه کرد: «بازنگری گذشته و نقد گذشته تنها راه ما بود درنیازمودنِ آزموده‌ها و جبران کج‌روی‌هایی که راه را بر منش و بینش درست بستند».

@batarikh


که آفتاب
بیاید
نیامد..

رضا براهنی

@batarikh


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
همه مرغان هم‌آواز پراکنده شدند
آه از این باد بلاخیز که زد در چمنم..

هوشنگ ابتهاج
با همراهی ساز محمدرضا لطفی

@batarikh


در برداشت آگامبن هوموساکر یعنی قربانی نامقدسی برای حفظ ارزش‌ها یا همان قانونِ دولت: هوموساکر از همه حقوق خود محروم می‌شود تا در نهایت به قتل دولتی برسد، در وضعیتی که آگامبن از آن با عنوان وضعیت استثنایی نام می‌برد. زندگی یا دقیق‌تر «بودن» در وضعیت استثنایی، بودنِ برهنه‌ای است که در هر لحظه امکان نفی و قطع آن از هستی وجود دارد. حالا این شناور آبی (که اتفاقاً در دریا و رویِ زمین هیچ قانونی هم نیست؛ که حتی چند گام فراتر از وضعیتِ آشویتس است) همان وضعیت استثنایی در اکنونِ ما است؛ همراه با تن‌هایی که هر لحظه با زجرِ مردن دست و پنجه نرم می‌کنند.

@batarikh


چرا تحریم نمایشگاه کتاب در وضعیتِ امروز ما کار «درست»ی نیست:

‏از کارهایِ بی‌مورد شاید همین تحریم نمایشگاه کتاب باشد؛ آن هم در جامعه ایران که به هزار و یک دلیل به کتاب و کتاب خواندن و درگیری با کتاب و.. نیاز دارد. اگر امروز این مثلاً انتشاراتی‌هایِ بزرگ، امسال در نمایشگاه کتاب حاضر نیستند و دست به تحریم نمایشگاه زده‌اند، نه لزوماً به‌خاطر دهن‌کجی و مبارزه با دولت، که بیشتر عدم حضور آن‌ها دلیلِ مشخص اقتصادی دارد.

اما این نکته درباره همه انتشاراتی‌ها صادق نیست، چون بعضی از آن‌ها واقعاً و اتفاقاً با ایده مبارزه با دولت و وفاداری به تعهد و مسئولیت اجتماعی دست به تحریم نمایشگاه کتاب زده‌اند. اما چند نکته درباره این تصمیم و رویکرد:

‏بعضی از انتشاراتی‌ها با ایده مسئولیت اجتماعی و در جبههِ مردم بودن، در نمایشگاه کتاب شرکت نمی‌کنند و دست به تحریم آن زده‌اند، اما مسئولیت اجتماعی فقط نه گفتن به دولت و مبارزه با دولت نیست؛ مسئولیت اجتماعی می‌تواند «توانمند» کردن مردم هم باشد. در مبارزه لازم نیست همه باهم مستقیماً یقه دولت را بگیریم. اگر به نیمه دوم دهه ۴۰ و دهه ۵۰ بازگردیم، همه نیروها -از سیاسی تا اجتماعی و حتی دانشگاهی- به دنبال مبارزه به اشکال مختلف با دولت و دم و دستگاه‌های آن بودند. در حالی که مبارزه می‌توانست در خدمت جامعه و توانمند کردن مردم هم باشد؛ هرچقدر مردم توانمندتر شوند -تا سره از ناسره را بهتر تشخیص دهیم-، کیفیتِ مبارزه با دولت و بازوانِ آن نیز تغییر پیدا می‌کند. ‏مسئله فقط نفی قدرت موجود به هر قیمت نیست؛ بلکه مسئله چگونه «نفی» کردن و چگونه «ساختن» در آینده هم است- حداقل اگر بنا داشته باشیم که از تجربه ۵۷ درس بگیریم. فقط با توانمندتر شدن مردم است که نه فقط نظم موجود تغییر پیدا می‌کند، بلکه جامعه نیز تن به استبداد دیگری نمی‌دهد و نظم سیاسی در فردا «احتمالاً» دموکراتیک‌تر خواهد بود.

همه امکانات به غلط در مرکز یعنی تهران جمع شده است، مسئله کتاب هم بیرون از این داستان نیست؛ تنوع کتاب و کتابفروشی‌های خوب و خیلی از انتشاراتی‌ها و.. در تهران هستند. همه مردم در ایران هم هر روز فرصت دسترسی به همه این امکانات را ندارند و نمی‌توانند همیشه یک پا در تهران داشته باشند. ‏نمایشگاه کتاب فرصتی است در یک زمان مشخص، که همه مردم تقریباً به همه کتاب‌ها با هر موضوعی دسترسی داشته باشند. چرا باید این «تنها» فرصت را آن هم فقط یک‌بار در سال از یک غیرمرکزنشین گرفت؟ متاسفانه حتی «تحریم» کردن و نوع مبارزه سیاسی ما هم باز در منطق «مرکزگرایی» خلاصه می‌شود، و ‏حالا بماند که نمایشگاه کتاب تنها فرصت حضور انتشاراتی‌هایِ بیرون از مناسبات مرکز و بازار رقابت در تهران و.. است. در تحریم نمایشگاه کتاب تقریباً هیچ ایده مثبت و شاید «درست»ی وجود ندارد. مبارزه فقط مبارزه سیاسی با دولت نیست، مبارزه می‌تواند در درون جامعه با هدفِ تقویت جامعه و مردمِ درون آن باشد، که این یکی اگر از اولی مهم‌تر نباشد، کم اهمیت‌تر نیست، حداقل با توجه به آنچه که در این صد و اندی سال بر ما گذشت.

@batarikh


سرگذشت مردِ خسیس.pdf
2.4Мб
سرگذشت مرد خسیس
از کتاب تمثیلات میرزا فتحعلی آخوندزاده
سال انتشار: ۱۲۹۱ه.ق (مطبعه طهران)
ترجمه: احمد مهدوی

«سرگذشت مرد خسیس» تصویر گویا و روشنی است از چگونگی اوضاع و روابط انسانی قرن نوزدهم که در آن رسوم اجتماعی، اخلاقی و مدنی و اداری رژیم ارباب‌رعیتی رو به زوالِ آن عصر، به باد انتقاد گرفته شده و در کنار آن، سیستم بورژوازی نوخاسته رو به رشد نیز به تمسخر گرفته شده است.

@batarikh


ترکمن
حسین علیزاده

این قطعه یک برداشت ذهنی از موسیقی سرزمین و مردم ترکمن است.

حسین علیزاده درباره نقش الگوهای کهن در ذهن خود می‌گوید که ترکمن را بدون اینکه به ترکمن صحرا رفته باشد، ساخته است. از نگاه او ترکمن نتیجه تصویری تخیلی بود که در ناخودآگاه او از موسیقی ترکمنی وجود داشت، و علیزاده بر این باور است که این نشان‌دهنده این است که در ناخودآگاه افراد چه فرهنگ‌های دیگری نیز وجود دارد.

@batarikh


قائد درباره آدمیت.pdf
315.8Кб
سینیور ف. اومانیته

نوشته محمد قائد
درباره فریدون آدمیت (۱۳۸۷)

*خیلی جالب و خواندنی است؛ چند دقیقه هم بیشتر طول نمی‌کشد، از دست ندهید.

@batarikh


همه باید زندگی کنیم

روز جهانی کارگر
@batarikh


درباره «ایام محبس»
به قلم علی دشتی

پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ که منجر به تشکیل حکومت سه‌ماهه سیدضیاءالدین طباطبایی شد، گروهی از آزادی‌خواهان، مبارزان، روزنامه‌نگاران و افراد صاحب نفوذی که بیم مخالفت آن‌ها می‌رفت، دستگیر و بازداشت شدند. علی دشتی که اندکی بعد امتیاز روزنامه «شفق سرخ» را گرفت و از طریق نوشتن مقالات انتقادی به مبارزه با استبداد و عوامل کودتا دست زد نیز جزو دستگیرشدگان بود. او در طول سه ماه حبس، یادداشت‌هایی را نگاشت که پس از آزادی به‌صورت پاورقی در روزنامه شفق سرخ به چاپ رسید. پس از آن نیز چندین بار به شکل کتاب چاپ و منتشر شد. دشتی در این یادداشت‌ها علاوه بر شرح خاطرات زندان و اتفاقاتی که طی آن مدت برای او و زندانیان دیگر روی داد، از اوضاع و احوال زمان و اقدامات کودتاگران انتقاد می‌کند.

در بخش دوم کتاب نیز یادداشت‌های علی دشتی در ایام تبعید به کرمانشاه چاپ شده است. این تبعید به دنبال دستگیری او به‌خاطر مخالفتش با قرارداد ۱۹۱۹ وثوق‌الدوله به‌صورت شب‌نامه‌های تند و آتشین و همکاری با آزادی‌خواهان صورت گرفت. بخش سوم کتاب نیز حاوی یادداشت‌های علی دشتی در مرحله دیگری از بازداشت و تحت نظر است؛ در فروردین ۱۳۱۴ که دوره نهم مجلس شورای ملی به پایان رسید، علی دشتی به همراه عده‌ای دیگر از نمایندگان دستگیر شدند و پس از چند روز روزنامه شفق سرخ نیز در محاق توقیف افتاد. دشتی در زندان قصر زندانی شد و به علت کسالت شدید به بیمارستان نجمیه منتقل شد و به‌شدت تحت مراقبت پلیس قرار گرفت. او مدت پنج‌ماه در این وضعیت به‌سر برد و پس از آن در منزل خود سخت تحت نظر قرار گرفت و از هر گونه مراوده و رابطه حتی تماس تلفنی منع شده بود، بخش سوم کتاب حاوی یادداشت‌های علی دشتی در این دوران است.

@batarikh


ایام محبس.pdf
43.4Мб
ایام محبس
نوشته علی دشتی

@batarikh


تصنیف «ای آمان»
محمدرضا شجریان

با تنظیم: فرامرز پایور
شاعر: عارف قزوینی
آلبوم خلوت گزیده (۱۳۷۰)

به‌نوشته عارف، این تصنیف پس از مرگ علی‌اکبر شیدا و به‌هنگام «ورود آزادی‌خواهان و فاتحین ملت به طهران» در دوره مشروطیت ساخته شده است.

@batarikh


‏هر وقت کسی می‌پرسد حال شما چه‌طور است؟ جواب می‌دهم: «بهتر از فرداست.»

حسن تقی‌زاده، دفتری برای ایران؛ نامه‌های فارسی به ولادیمیر مینورسکی، ص۲۱۵.

@batarikh


قتلِ کسروی.pdf
2.1Мб
قتلِ کسروی
نوشته ناصر پاکدامن

چاپ سوم با اضافات
انتشارات فروغ (۱۳۸۳)

ناصر پاکدامن در این کتاب با تکیه بر مدارک و اسناد موجود به چگونگی قتل کسروی و شرایط اجتماعی و تاریخی آن دوره می‌پردازد. پاکدامن کتاب را با این جمله آغاز می‌کند: «پرونده قتل کسروی هم‌چنان گشوده است. همه کسانی که استقرار جامعه‌ای بر پایه عدل و داد و آزادی و برابری را در ایران خواهانند، می‌باید رسیدگی مجدد به پرونده قتل کسروی را خواستار شوند. تا این ظلم بزرگ برجاست، کجا می‌توان از داد و دادگستری سخن گفت؟»

@batarikh


‏ناصر پاکدامن امروز (۳ اردیبهشت ۱۴۰۲) در سن ۹۱ سالگی در پاریس درگذشت. پاکدامن استاد اقتصاد و پژوهشگر علوم‌اجتماعی بود که گرایش چپِ نزدیک به جبهه ملی داشت و در کانون نویسندگان ایران نیز نقش پررنگی داشت. او پس از انقلاب ۵۷، در وقایعِ انقلاب فرهنگی از دانشگاه اخراج شد و به فرانسه مهاجرت کرد و در دانشگاه پاریس مشغول به تدریس شد. پاکدامن و هما ناطق کمک‌یارِ ساعدی در انتشار «الفبا» بودند. «قتلِ کسروی» یکی از مهم‌ترین کارهای پاکدامن است. کتاب «۸۲ نامه صادق هدایت به شهید نورایی» نیز با مقدمه و توضیحاتِ پاکدامن منتشر شده است.

@batarikh


اینجا کامل‌تر نوشتم:

چند نکته درباره کناره‌گیری حامد اسماعیلیون از شورای هم‌بستگی

- ‏نزدیکی رضا پهلوی به حامد اسماعیلیون، نه از مشی دموکراتیک و میل به تکثرگرایی پهلوی، که بیشتر استفاده از امکان‌های اسماعیلیون پس از تجمع برلین بود؛ پهلوی با قدرت‌زدایی از اسماعیلیون، به قدرت خود افزود و زودتر با او خداحافظی کرد: همان لحظه‌ای که اسماعیلیون رضا پهلوی را «شاهزاده» نامید و به‌نوعی خود را در یک موقعیت فرودست نسبت به آن قرار داد‌.

- اسماعیلیون نه تنها قافیه را به رضا پهلوی باخت، بلکه خیلی هم دیر دوزاری‌اش افتاد که «بله» حسابی قافیه را باخته است. اسماعیلیون وقتی از شورای همبستگی خارج شد که رضا پهلوی پیشتر خارج شده بود و از مشروعیت اسماعیلیون به نفع پررنگ‌کردن حضور خود در عرصه عمومی استفاده کرد: زاغکی که قالب پنیر را به حیله روبه باخت (اینکه خودِ رضا پهلوی هم در ادامه با موضوع وکالت یا سفر به اسرائیل و.. دست به‌خطا زد، مسئله ثانویه‌ است و ربطی به موفقیت در قدرت‌زدایی از حامد اسماعیلیون ندارد).

- حامد اسماعیلیون در هیئتی سینه زد که نباید می‌زد؛ و این سینه‌زدن اسماعیلیون [ناخواسته] به ضرر پیشروی جنبش در داخل به واسطه برآمدنِ شک و تردید و چنددستگی و ریزش در نیروهای بیشتر مترقی شد: که آیا قرار است جنبش پیشرو زن/زندگی/آزادی بار دیگر به یک گفتمان ارتجاعی از نوع «سلطنت‌طلبی» بازگردد و حرکت و بازیگری آن به مشی نیروهایِ سلطنت‌طلب گره بخورد، که جامعه ایران یک بار برای همیشه پرونده آن را در تاریخ بست.

- ‏جنبش امروز در ایران با منشور و شورای هم‌بستگی و جانب‌داری از این یا آن آدم شکل نگرفت که امروز با اختلاف این یا آن آدم و کلاً درگیری این جماعت با برچسب «اپوزیسیون» از بین برود: کسی که درگیر تاریخ و سیاست در این مملکت باشد، از اول می‌توانست حدس بزند که این شورای هم‌بستگی فقط یک شوخی مضحک است و نمی‌تواند نه تنها در استمرار و توانمند کردن جنبش در ایران تاثیرگذار باشد (حداقل تاثیر پررنگی داشته باشد)، بلکه دوام زیادی هم پیدا نخواهد کرد.

- اگر ما امروز نمی‌توانیم باهم یک کار جمعی انجام دهیم (با مثال عینی شورای هم‌بستگی)، لزوماً به «خلقیات» ما برای خودزنی بیشتر برنمی‌گردد، در اینجا مشخصاً به مشی اقتدارگرایی امثال رضا پهلوی و جماعت نزدیک به آن برمی‌گردد که عملاً شکل‌گیری هر امر جمعی را ناممکن می‌کند (انگار هم‌چنان قرار است دموکراسی‌خواهی به نفع اقتدارگرایی رنگ ببازد)؛ درست مثل اقتدارگرایی حاکم امروز در ایران، که نظر و خواستِ ۸۵ میلیون نفر در برابر نظر و سخن یک فرد، پشیزی ارزش ندارد.

- پیوند «هم‌بستگی» حامد اسماعیلیون با رضا پهلوی که در میدان جنگ سیاسی، جریان راستِ واپس‌گرا را نمایندگی می‌کند که حتی به جای دفاع از یک ناسیونالیسم مترقی تکثرگرا، هم‌چنان پایبند به یک شوونیسم [تماماً] ارتجاعی است، یک خطای «جدی» سیاسی برای اسماعیلیون و کارنامه او بود که هم به پیشروی جنبش در داخل لطمه وارد کرد و هم به جریان دادخواهی صدمه زد و پهلوی حتی از جریان دادخواهی نیز برای تقویت موقعیت خود استفاده کرد.

- با این حال حامد اسماعیلیون اگر بتواند جریان دادخواهی را با تمام تکثری که در خود دارد، بار دیگر از نو زنده کند، و این جریان را در پیوند با جنبش اعتراضی و نیروهای حاضر در آن -در تمام لایه‌های مختلف آن در داخل- قرار دهد، به احتمال زیاد اعتبار او در این میدان بار دیگر ساخته می‌شود؛ به این معنا که هرچقدر حامد اسماعیلیون بتواند به نفع استمرار و توانمند کردن جنبش/حرکت جمعی در داخل گام بردارد، نه لزوماً در دفاع از این یا آن بخش از جنبش (که بیشتر جریان پهلوی با خودی/ناخودی کردن مشغول به آن هستند)، در تلاش بر استمرار کلیت متکثر جنبش دست به عمل بزند (که حتی از چانه‌زنی با این یا آن قدرت خارجی نیز در وضعیت امروز مهم‌تر است)، می‌تواند تاثیرگذاری و نقش مهم خود را در پیشروی جنبش اعتراضی در ایران بازی کند؛ که به‌نظر می‌رسد پتانسیل این کار را نیز دارد.

@batarikh


‏نزدیکی رضا پهلوی به حامد اسماعیلیون، نه از مشی دموکراتیک و میل به تکثرگرایی پهلوی، که بیشتر استفاده از امکان‌های اسماعیلیون پس از تجمع برلین بود؛ پهلوی با قدرت‌زدایی از اسماعیلیون، به قدرت خود افزود و خیلی زودتر با او خداحافظی کرد: همان لحظه‌ای که اسماعیلیون رضا پهلوی را «شاهزاده» نامید. ‏اسماعیلیون نه تنها قافیه را به رضا پهلوی باخت، بلکه خیلی هم دیر دوزاری‌اش افتاد که «بله» حسابی قافیه را باخته است. اسماعیلیون وقتی از شورای همبستگی خارج شد که رضا پهلوی پیشتر خارج شده بود و از مشروعیت اسماعیلیون به نفع پررنگ‌کردن حضور خود در عرصه عمومی استفاده کرد: زاغکی که قالب پنیر را به حیله روبه باخت. اسماعیلیون در هیئتی سینه زد که نباید می‌زد؛ و این سینه‌زدن اسماعیلیون [ناخواسته] به ضرر پیشروی جنبش در داخل به‌واسطه ایجاد شک و تردید و چنددستگی و ریزش در نیروهای بیشتر مترقی شد.

*اینکه خودِ رضا پهلوی هم در ادامه بد بازی کرد، مسئله ثانویه‌ است و ربطی به موفقیت در قدرت‌زدایی از اسماعیلیون ندارد.

@batarikh


از صندوقی در سرداب خانه قدیمی ما.pdf
596.0Кб
از صندوقی در سرداب قدیمی خانه ما
ابراهیم گلستان

@batarikh

Показано 20 последних публикаций.

1 319

подписчиков
Статистика канала