اینجا کاملتر نوشتم:
چند نکته درباره کنارهگیری حامد اسماعیلیون از شورای همبستگی- نزدیکی رضا پهلوی به حامد اسماعیلیون، نه از مشی دموکراتیک و میل به تکثرگرایی پهلوی، که بیشتر استفاده از امکانهای اسماعیلیون پس از تجمع برلین بود؛ پهلوی با قدرتزدایی از اسماعیلیون، به قدرت خود افزود و زودتر با او خداحافظی کرد: همان لحظهای که اسماعیلیون رضا پهلوی را «شاهزاده» نامید و بهنوعی خود را در یک موقعیت فرودست نسبت به آن قرار داد.
- اسماعیلیون نه تنها قافیه را به رضا پهلوی باخت، بلکه خیلی هم دیر دوزاریاش افتاد که «بله» حسابی قافیه را باخته است. اسماعیلیون وقتی از شورای همبستگی خارج شد که رضا پهلوی پیشتر خارج شده بود و از مشروعیت اسماعیلیون به نفع پررنگکردن حضور خود در عرصه عمومی استفاده کرد: زاغکی که قالب پنیر را به حیله روبه باخت (اینکه خودِ رضا پهلوی هم در ادامه با موضوع وکالت یا سفر به اسرائیل و.. دست بهخطا زد، مسئله ثانویه است و ربطی به موفقیت در قدرتزدایی از حامد اسماعیلیون ندارد).
- حامد اسماعیلیون در هیئتی سینه زد که نباید میزد؛ و این سینهزدن اسماعیلیون [ناخواسته] به ضرر پیشروی جنبش در داخل به واسطه برآمدنِ شک و تردید و چنددستگی و ریزش در نیروهای بیشتر مترقی شد: که آیا قرار است جنبش پیشرو زن/زندگی/آزادی بار دیگر به یک گفتمان ارتجاعی از نوع «سلطنتطلبی» بازگردد و حرکت و بازیگری آن به مشی نیروهایِ سلطنتطلب گره بخورد، که جامعه ایران یک بار برای همیشه پرونده آن را در تاریخ بست.
- جنبش امروز در ایران با منشور و شورای همبستگی و جانبداری از این یا آن آدم شکل نگرفت که امروز با اختلاف این یا آن آدم و کلاً درگیری این جماعت با برچسب «اپوزیسیون» از بین برود: کسی که درگیر تاریخ و سیاست در این مملکت باشد، از اول میتوانست حدس بزند که این شورای همبستگی فقط یک شوخی مضحک است و نمیتواند نه تنها در استمرار و توانمند کردن جنبش در ایران تاثیرگذار باشد (حداقل تاثیر پررنگی داشته باشد)، بلکه دوام زیادی هم پیدا نخواهد کرد.
- اگر ما امروز نمیتوانیم باهم یک کار جمعی انجام دهیم (با مثال عینی شورای همبستگی)، لزوماً به «خلقیات» ما برای خودزنی بیشتر برنمیگردد، در اینجا مشخصاً به مشی اقتدارگرایی امثال رضا پهلوی و جماعت نزدیک به آن برمیگردد که عملاً شکلگیری هر امر جمعی را ناممکن میکند (انگار همچنان قرار است دموکراسیخواهی به نفع اقتدارگرایی رنگ ببازد)؛ درست مثل اقتدارگرایی حاکم امروز در ایران، که نظر و خواستِ ۸۵ میلیون نفر در برابر نظر و سخن یک فرد، پشیزی ارزش ندارد.
- پیوند «همبستگی» حامد اسماعیلیون با رضا پهلوی که در میدان جنگ سیاسی، جریان راستِ واپسگرا را نمایندگی میکند که حتی به جای دفاع از یک ناسیونالیسم مترقی تکثرگرا، همچنان پایبند به یک شوونیسم [تماماً] ارتجاعی است، یک خطای «جدی» سیاسی برای اسماعیلیون و کارنامه او بود که هم به پیشروی جنبش در داخل لطمه وارد کرد و هم به جریان دادخواهی صدمه زد و پهلوی حتی از جریان دادخواهی نیز برای تقویت موقعیت خود استفاده کرد.
- با این حال حامد اسماعیلیون اگر بتواند جریان دادخواهی را با تمام تکثری که در خود دارد، بار دیگر از نو زنده کند، و این جریان را در پیوند با جنبش اعتراضی و نیروهای حاضر در آن -در تمام لایههای مختلف آن در داخل- قرار دهد، به احتمال زیاد اعتبار او در این میدان بار دیگر ساخته میشود؛ به این معنا که هرچقدر حامد اسماعیلیون بتواند به نفع استمرار و توانمند کردن جنبش/حرکت جمعی در داخل گام بردارد، نه لزوماً در دفاع از این یا آن بخش از جنبش (که بیشتر جریان پهلوی با خودی/ناخودی کردن مشغول به آن هستند)، در تلاش بر استمرار کلیت متکثر جنبش دست به عمل بزند (که حتی از چانهزنی با این یا آن قدرت خارجی نیز در وضعیت امروز مهمتر است)، میتواند تاثیرگذاری و نقش مهم خود را در پیشروی جنبش اعتراضی در ایران بازی کند؛ که بهنظر میرسد پتانسیل این کار را نیز دارد.
@batarikh