توی سرمای خشک آذرماه
گرم سیگار بهمنم بودم
لب حوض حیاط، تنگ غروب
سخت، مشغول مردنم بودم
تا حروف طلائی "بهمن"
آخرین پوکه را فرو دادم
با یهتا زیرپوش و دمپائی
لب حوض حیاط افتادم
شکل جان کندنم تماشا داشت
ضجّه از چشمهام میبارید
داشت فوّاره میزد از من، خون
روی دیوار پیر میپاشید
حوض، مثل دهان بیدندان
داشت در خود مرا فرو میبرد
خانهام سرد و خالی و گشنه
داشت با اشتها مرا میخورد
خانه مشغول خوردن من بود؛
مثل دیوانهها به کوچه زدم
به هراس همیشه، تن دادم
به گریز همیشگی خودم
گریه میکرد شهر بیباران
گریه میکرد خانهی ویران
اشک میریخت کوچه در "راهآب"
زار میزد جهانِ "عولاجان"
پرسه را میزدم، کبود،کبود
گریه میکردمش، زیاد، زیاد
خندهام آنچُنان که باید، بود؛
خندههای تقلّبی گشاد
کوچهها تنگ، غمزده، بن بست؛
شهر، آغوش تنگ مردن بود
پدرم را غروب "طهران" کشت
پدرم، این غروب، با من بود
کوچه در کوچه پرسه میکردم
مثل پروانه در احاطهی مشت
بغلم کرده بود "مادرکم"
داشت طهرانمان مرا میکشت
مادرم توی شهر غربت مرد
پدرم توی شهر آبائی
ژن مغشوش من مقدّر بود
مرگ در شهر خویش، تنهائی
توی چشمان عابران زل زد
چشمهایم که خیس بود و نبود
حفرهی خیس و گود تاریکی
که پر از ابرهای حامله بود
داشت از ضجههام خون میریخت
از تمام صدام خون میریخت
داشت فواره میزد از من، خون
از سر پاچههام خونمیریخت
هرکجا توی شهر بنشینم
خون سرازیر میشود دختر!
شعر میبارم و خودم، تشنهم
نیستی و چقدر بد! دختر!
پسر اینقدر توی این پائیز
توی این شهر هار سرد نچرخ!
توی این شهر گرگ مادریات
توی این کمپلکس درد نچرخ!
هرچه هاشور خون زدم، گم شد
روی آسفالت سرد جمهوری
وای مهدی! چقدر غمگینی!
وای مهدی! چقدر مغروری!
بشر! اینقدر پیچ و تاب نخور!
کارد دارد درست میبُرّد!
عین تکنیکهای سلاخی،
خوب یا بد؛ درست میبرد!
کم تقلّا بکن! دراز بکش!
گوشهی "چارراه استانبول"
مرگ، بسیار هم خوشایندست
با گلوی دریده، اینور پل!
گرگها بو کشیده بودندم
از سر "لالهزار" تا "دولاب"
پشت هر تیر برق سیمانی
پشت هر شیر اضطراری آب
سر "سرچشمه" آب آخر را
داد و وا دادم و تمام شدم
پای اینآخرین حلال شدن
پاک پاچیدم و حرام شدم
با دو چشم سیاه مشرقیاش
کلکم را به طرز خوبی کند!
عین بابا که ترس مردن داشت؛
کلکم را دمِ غروبی، کند
عین یک برّه در احاطهی کارد
از لب تیغ، آب میخوردم
با گلوی دریده میگشتم
با گلوی دریده میمُردم...
عاشقی، عین آب خوردن بود
مُنتَها مثل برّه در "قربان"
با گلوی دریده میگشتم
گریه میکرد پشت من، "طهران".
#مهدی_نوربخش
#بهمن_برهمن
#چهارپاره_ها
#عاشقانه_ها
|
@biparvayee |📃🎋🍁