داستانک


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


ღداسٺانڪღ
قصہ‌ها براے بیدارکردڹ ما نوشٺہ شدند اما ما یڪ عمر براے خوابیدڹ از آڹ‌ها اسٺفادہ کردیم.
لینڪ:
https://telegram.me/joinchat/BhCRBzur9a9IB6U2A8Re9Q
ادمیݧ:
@khaniabad

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


چشمانم را می بندم...
نفسم در سینه حبس میشود
صدای اذان از گلدسته های زرین رنگ حرم بلند میشود و آرام و دلنواز می نشیند بر تک تک سلول های تنم
بغضم می‌گیرد
دسته ساک کوچکم را بیشتر میفشارم ...
جانم لبریز از عشق به او ....
قلبم بی وقفه در سینه ام می کوبد و بی اراده مرا می کشد به آن سمت
انگار این بار واقعا طلبیده شده بودم
دست مهربانی با تمام گرمی اش برجانم می‌نشست.
غصه هایم قصه شده بودند و بی اهمیت
مانده بودم بخندم یا بگریم
نگاهم می رفت که بارانی شود
از پشت پرده اشک تصویر ضریح را تار میدیدم
انگار که زخم های سر بسته قلبم قصد باز شدن داشتند و می خواستند به هر نحوی شده بیرون بریزند و او را شاهد بگیرند و از پروردگار اسمانها خواسته های وقت و بی وقتشان را طلب کنند.
چشمانم فقط ضریح را می‌دید پرواز قلبم را از پس پرده اشکهایم نظاره میکردم
چادرم را محکم نگه داشتم
امدم که اولین قدم را بردارم که گوشه چادرم به ارامی به سمت پایین کشیده شد
دختر بچه کوچکی بود که با آن چادر سفید گل گلی اش به فرشته زمینی تبدیل شده بود
نگاهم را که روی خودش دید، لبخندی زد و گفت : خانم بفرمایید
و زیارت نامه کوچکی را به سمتم گرفت
دستم را پیش بردم و ان را گرفتم نگاهم روی ان زیارت نامه بود که با خط خوانایش چشمم را به خود خیره میکرد
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
اللهم صل علی علی ابن موسی الرضا المرتضی
الامام التقی النقی وحجتک علی من فوق الارض
نگاهم را برگرداندم
اما ندیدمش
انگار او واقعا فرشته ای بود که امد و رفت....

#صبا_روح_افزا

@daastaanak


باسادگی تمام بی صدا شکستیم
چه زخمهایی که از عزیزان خوردیم
اشکها را پشت لبخندی مخفی میکنیم
که خیلی درد میکند
و هیچ کس نمی فهمد
مارا درد همین نفهمیدن میکشد
نه زخم هااااا
#احمد شاملو

روحش شاد🌹🌹


#یک_دقیقه_مطالعه 📚

دو روز مانده به پايان جهان

دو روز مانده به پايان جهان، تازه فهميده که هيچ زندگي نکرده است، تقويمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقي مانده بود، پريشان شد. آشفته و عصباني نزد فرشته مرگ رفت تا روزهاي بيش‌تري از خدا بگيرد.
داد زد و بد و بيراه گفت!(فرشته سکوت کرد)
آسمان و زمين را به هم ريخت!(فرشته سکوت کرد)
جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت!(فرشته سکوت کرد)
به پرو پاي فرشته پيچيد!(فرشته سکوت کرد)
کفر گفت و سجاده دور انداخت!(باز هم فرشته سکوت کرد)
دلش گرفت و گريست به سجاده افتاد!
اين بار فرشته سکوتش را شکست و گفت: بدان که يک روز ديگر را هم از دست دادي! تنها يک روز ديگر باقي است. بيا و لااقل اين يک روز را زندگي کن!
لابلاي هق هقش گفت: اما با يک روز... با يک روز چه کاري مي‌توان کرد...؟
فرشته گفت: آن کس که لذت يک روز زيستن را تجربه کند، گويي که هزار سال زيسته است و آن که امروزش را درنيابد، هزار سال هم به کارش نمي‌آيد و آنگاه سهم يک روز زندگي را در دستانش ريخت و گفت: حالا برو و زندگي کن!
او مات و مبهوت به زندگي نگاه کرد که در گودي دستانش مي‌درخشيد. اما مي‌ترسيد حرکت کند! مي‌ترسيد راه برود! نکند قطره‌اي از زندگي از لاي انگشتانش بريزد. قدري ايستاد، بعد با خود گفت: وقتي فردايي ندارم، نگاه داشتن اين زندگي جه فايده اي دارد؟ بگذار اين يک مشت زندگي را خرج کنم.
آن وقت شروع به دويدن کرد. زندگي را به سرو رويش پاشيد، زندگي را نوشيد و بوييد و چنان به وجد آمد که ديد مي‌تواند تا ته دنيا بدود، مي‌تواند پا روي خورشيد بگذارد و مي‌تواند...
او در آن روز آسمان خراشي بنا نکرد، زميني را مالک نشد، مقامي ‌را به دست نياورد، اما... اما در همان يک روز روي چمن‌ها خوابيد، کفش دوزکي را تماشا کرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آن‌هايي که نمي‌شناختنش سلام کرد و براي آن‌ها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد.
او همان يک روز آشتي کرد و خنديد و سبک شد و لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور کرد و تمام شد!
او همان يک روز زندگي کرد، اما فرشته‌ها در تقويم خدا نوشتند: او درگذشت، کسي که هزار سال زيسته بود.

📕 هایلایت، گزیده مطالب خواندنی


جی کی رولینگ، نویسنده هری پاتر، آنقدر اموالش را به خیریه بخشید که عنوان میلیونر را از دست داد،

او میگوید: اگر خدا بیشتر از نیازتان به شما بخشیده، یک مسئولیت اخلاقی در برابر آن دارید ...
📕


همیشه آخر همه چیز خوب میشه؛
اگه نشد هنوز آخرش نرسیده ...


#چارلی_چاپلین


📗
یک عمر در انتظاری تا بیابی
آن را که درکت کند و تو را همان گونه که هستی بپذیرد، و عاقبت در می یابی که او از همان آغاز
"خودت" بوده ای ...


#ریچارد_باخ


اگر در عالم فقط دو انسان باقی می ماند و هر دو قدیس بودند، بی گمان نمی توانستند به خوبی و خوشی باهم زندگی کنند. چون حتما یکی از آن دو سعی می کرد دیگری را اصلاح کند. این قاعده ی دنیاست.

📗 عقده ادیپ من
✍ فرانک اکانر


Репост из: داستانک
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
خیلی هامون این نجوا رو شنیدیم اما چهره خوانندشو ندیدیم.

آمدم ای شاه پناهم بده استاد کریمخانی


Репост из: داستانک
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
«صلوات خاصه امام رضا(ع)»




امام رضا
🎼🏴🎼🏴🎼🏴🎼
محسن چاوشي

تو دل یه مزرعه یه کلاغی رو سیاه
هوایی شده بره پابوس امام رضا


Репост из: داستانک
بشکن سبوی باده را
مستی تویی هستی تویی
در این سرای نیستی
مستی تویی هستی تویی

تو آفتاب هشتمین
سّرِ چهارده عدد
بیدار کن خواب مرا
از وحشت این دیو و دد

#امام_رضا ◾️
#ولایت_عشق


Репост из: داستانک
آهنگ شاه پناهم بده
دولتمند خلف
تاجیکی

تقدیم به همراهان در داستانک

آن دم زندانیم، بازدم جان شده
از قفس سینه ها، همچون آه آمدم

پیرهن یوسفم! یا کفن یوسفم؟
بوی تن یوسفم، کز دل چاه آمدم

شاه پناهم بده، خسته ی راه آمدم
آه نگاهم مکن، غرق گناه آمدم

راه خراسان چنین، ماه خراسان چنان
شاه خراسان ببین، بهر پناه آمدم

شاه خراسانیم، رستم دستانیم
دست مرا رد مکن، بر درِ شاه آمدم

شاه پناهم بده، خسته ی راه آمدم
آه نگاهم مکن، غرق گناه آمدم

شافی دارالشفا، پنجره فولاد کو؟
در طلب شاخه ای، مهر گیاه آمدم

مشهدِ مشهودِ من، حضرتِ محمودِ من
طالعِ مسعودِ من، نامه سیاه آمدم

شاه خراسانیم…
دست مرا رد مکن..
بر درِ شاه آمدم…
شاه پناهم بده، خسته ی راه آمدم
آه نگاهم مکن، غرق گناه آمدم

بستهء بست تو ام، لولی مست تو ام
ضربهء شصت تو ام، بر دف ماه آمدم

باد موافق وزید، از طرف صحن قدس
نام مرا خواند و رفت، چون پرِ کاه آمدم

ღداسٺانڪღ
@daastaanak


آدمهای بد
شاخ و دم ندارند
گاو پیشانی سفید نیستند
از فضا نیامده اند

آدمهای بد
مثل من و شما
مثل همه آدمهایند

اصلا شاید
من و شما هم آدم بدی باشیم
یا
حداقل
آدمهای خوب
یا
خیلی خوبی نباشیم

آدمهای بد
نه لباسهای مخصوص دارند
نه شکل و شمایل متفاوت
زمانی می توانی آنها را بشناسی
که طعم تلخ بدی را به تو چشانده اند

آدمهای بد
آدمهایی هستند که زخم زبان می زنند
حرفهایشان نیش دار است
اهل متلک و گوشه کنایه اند
به حقوق دیگران احترام نمی گذارند
کارشان آزار خلق خداست

آدمهای بد
که همه قاتل و آدمکش نیستند
همین که از تحقیر آدم دیگری لذت ببری
می شوی یک آدم بد
همین که حق کسی را پایمال کنی
همین که از خوشحالی دیگران
غمگین شوی
می شوی یک آدم بد

حسادت غیبت چشم و هم چشمی
بد زبانی بی رحمی دروغ دزدی
دو رویی
می تواند آدم بدی از تو بسازد

گاهی وقتها بد بودن
آدم بد شدن
خیلی سخت و پیچیده نیست
مثل سرماخوردگی و زکام
ما همه
هر لحظه ممکن است
مبتلا شویم به بدی

شنیده اید ؟! می گویند
با پنبه سر می برد

آدمهای بد
یا بهتر بگویم
بدترین آدمها
آنهایی هستند که با پنبه سر می برند
گرگهایی در لباس میش
آن هم در جامعه ای که
هوا همیشه گرگ و میش است


لطیفه صمدوند

@daastaanak


دلهای ما که بهم نزدیک باشند
دیگر چه فرقی میکند
که کجای این جهان باشیم

دور باش
اما نزدیک
من از نزدیک بودن های دور می ترسم...


احمد_شاملو

روحش شاد🌹


زندگی خیلی کوتاه است، چیزی به من ببخش که دوستش داشته‌باشم و من چیزی جز حقیقت را دوست ندارم ... همان چیزی را به من ببخش که خودت هستی ...


📙 همه گرفتاریم
✍🏻 #کریستین_بوبن


لابلای همین قطعی هایِ برق ، به این پی بردم که من آدمِ ساکت نشستن هایِ طولانی و شنیدنِ تیک تاکِ گیجِ ساعت نیستم ...
میانِ همین سکوت هایِ تحمیلی ، یک فنجان چای برای خودم ریختم ، نشستم و تا جایی که می شد فکر کردم ، آنقدر فکر کردم که سرم داغ شد و افکارم از فرط خستگی تویِ سرم تلوتلو خوردند ...
به خیلی چیزها فکر کردم ، به این که شاید وقتش رسیده نسبت به همه چیز ، بی اهمیت باشم ...
بهتر است برایِ دلِ خودم زندگی کنم ...
نتیجه گرفتم حالا که غصه برایِ خوردن زیاد است ، بد نیست دردهایم را گوشه ای رها کنم ، خودم را به بیخیالی بزنم و شاد باشم ...
لابلایِ همین سکوتِ زوار در رفته بود که سری به قفسه ی خاک گرفته ی کتابهایم زدم و از هر کدامشان چند خطی خواندم ...
حتی به مطالبِ مهمی پی بردم و در مواردی هم تغییر عقیده دادم ...
من حتی میانِ همین سکوتِ بی سر و پای لجباز ، کنارِ پنجره رفتم و تا جایی که می شد هوا خوردم و نفس کشیدم ...
کم کم به این شرایط ، عادت کردم ، جوری که گویی تمامِ جهانم سالها در سکوتِ مطلق بوده ،
داشتم از دنیایِ ساکتم به بهترین شکلِ ممکن لذت می بردم !

راستش دارم به این فکر می کنم که نسلِ پوست کلفتی هستیم ،
هرچه محدودمان می کنند ، بیشتر شکوفا می شویم !
استعدادِ عجیبی در سازگارشدن با تمامِ شرایط داریم ،
قادریم از ته مانده هایِ عمیق ترین دردهایمان ، انرژیِ مثبت تولید کنیم و شاد باشیم ،
دممان گرم که نه از رو می رویم ،
نه اعتراضی می کنیم !

#نرگس_صرافیان_طوفان‌

@daastaanak


قاعده سی و چهارم شمس :

تسلیم شدن در برابر حق نه ضعف است نه انفعال . بر عکس ، چنین تسلیم شدنی قوی شدن است به حدّ اعلی. انسان تسلیم شده سرگردانی در میان موج ها و گرداب ها را رها می کند و در سرزمین امن زندگی می کند .

📙 ملت عشق
✍🏻 #الیف_شافاک


بدون تقلید هیچ کسی قادر به یادگیری هیچ چیزی نخواهد بود،
فقط چیزی که این وسط خیلی مهم است ادا درنیاوردن است ...



📗 کتاب سیاه
✍🏻 #اورهان_پاموک


آن روز بعد از دفن کردن پدر به خيلى چيزها فکر کردم.
به دردهايى که انسان ها در زندگى به هر مناسبتى مجبور به تحمل آن هستند.
خواه درد عشق، خواه درد از دست دادن عزيزى، به هر حال دردى که نمى شد از آن اجتناب کرد.
حس تنهايى عجيبى داشتم. از دست دادن هر آنچه که در زندگى مهم و عزيز به شمار مى رفت، مى توانست انسان را نابود کند.

📕 موزه معصوميت
✍🏻 #اورهان_پاموک

Показано 20 последних публикаций.

2 375

подписчиков
Статистика канала