بسیج دانشجویی دانشکده سما_مشهد


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


🌐 کانال رسمی بسیج دانشجویی آموزشکده سما مشهد
پایگاه شهید کاوه
نسل جوان درهرجامعه،
#موتورحرکت تحولات اجتماعی
وتحولات سیاسی است؛
بخصوص جوان #دانشجو

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


🌸بسم الله الرحمن الرحیم...🌸

🌷(شهادت هنر مردان خداست)🌷
میگم خوشا به سعادتتون سردار سلیمانی عزیز که خدا واقعا دوستتون داشته و حرف دلتون رو شنیده و پیش خودش برده است.
چه پایان سعادتمندی برای این زندگی بی ارزش دنیوی...
سردار عزیز به تو غبطه خوردم که تو با این عظمت و جایگاه هیچ وقت دنبال مدرک و دانشگاه و مدرک دکترا و...نبودی
هرگز به دنبال نام و عنوان نبودی ،هرگز به فکر استراحت نبودی ،مثل بعضی ها سجاده آبکش هم نبودی،وسط نماز از یتیم شهید گل و گلبرگ گل گرفتی و هرگز به خاطرت رسوخ نکرد که شاید نمازم باطل شده باشد،شاید فکر کردی این نماز نزد حق محبوب تر است و بلافاصله بعد از نماز یتیمی را که به تو گل داده بود را غرق بوسه کردی.
سردار،اینقدر خاکی بودی که به جز در مراسم رسمی درجه هایت را نصب نکردی،لباس سبزت یا تنت نبود یا اگر بود خاکی و گلی بود .
خانه و وسایل خانه ات چقدر معمولی و حیاط منزلت چقدر ساده و خودمانی بود.
از همسرت خواستی که بر سنگ قبرت بنویسند سرباز قاسم سلیمانی بدون نام و عنوان ....به ما بود برایت مزاری درست میکردیم با چندین گنبد و گل دسته در حد یک الگو و قهرمان ،چه کنیم که خودت پیش دستی کردی و جور دیگری وصیت کردی شاید تو مارا بهتر شناخته بودی.....
آری این است سعادت و عاقبت به خیری
الحق که سرباز ولایت و امامت بودی
امیدوارم که در روز قیامت شافعمان باشی.....
از افلاک بودی نه در خط املاک
اهل همت بودی نه اهل صحبت
مرد عمل بودی نه مرد شعار 💪
دارای مقام بودی نه صاحب عنوان و مقام
خوشا به حالت که یار نظام بودی نه مثل ما بار نظام....
تو سرباز ایران بودی نه سربار ایران
تو به انتظار ایستاده بودی نه به انتظار نشسته..
تو سوار بر تانک بودی نه سرمایه دار بانک..
نمیدانم تو چندمین بودی از سیصد و سیزده تن..😔
تو یار مردم بودی و در مشکلات همیشه پشت مردم بودی،هرجا که عازم بودی حتما آنجا لازم بودی ،چه در اهواز،چه حلب ،چه بغداد و چه دمشق و یا اربیل ...و در اخر در سرزمین کوفه به شهادت رسیدی ، بدن مطهرت هم باز به زیارت رفت کاظمین ،کربلا ،نجف ،قم ،مشهد و آن وقت در خاک آرام خواهی گرفت تا در افلاک قدم بگذاری.
سردار کرار همیشه در سفر
سفر به خیر و سلامت....
سردار شهادتت مبارک🥀😔
(زینب عسگری دانشجوی رشته علوم تربیتی)


دل نوشته ای برای سردار آسمانی ...

ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب زمیانه

سردار دلها سلام ، درود بر تو ای فرمانده سپاه ،درود بر تو ای پاسدار خون شهیدان ، سلام به تو که بزرگ مردی بودی که قهرمانانه در برابر ظلم ظالمان ایستادی و پرچم دار دفاع از حقوق مظلومانی.
سردار ، حاج قاسم سلیمانی عزیز شهیدان شفاعت میکنند من هم شفاعتت را میخواهم .
سردار عزیز ،فرزندانم را نذر ظهور مهدی زهرا (س) کرده بودم ولی نمی دانستم که چگونه می توانند سرباز صاحب الزمان باشند.اما اینک میبینم که تو سرباز خالص ودر رکاب صاحب الزمان بودی و تو میدانستی که خالصانه سربازی ؛ که دوست نداشتی به جز عنوان "سرباز "چیز دیگری بر روی سنگ قبرت بنویسند. تو سرباز و سردار آن غایب سفر کرده بودی .
سردار دلها دلم برایت سخت تنگ است .دلتنگ هستم که ما در برابر دشمن تا به دندان مصلح چگونه دلگرم باشیم.
نمیدانم از چه زمانی می شناختمت اما از هر زمانی هست من تورا با صلابت و قدرت می‌شناختم آن زمان که ساکن کرمان بودم و مردم با افتخار از تو یاد می کردند وبه پشتوانه بودنت دلشان از اشرار و تروریست نمی لرزید ، و من حتی تصویرت را ندیده بودم اما به وجودت افتخار میکردم ومی دانستم که تو سبب امنیت و آرامش هستی .
مرد میدانهای سخت و صحراهای سوزناک پر از آتش دشمن ، مرد سیاست و قدرت اما بدون میز و لباس و یقه دیپلمات ، مرد بدون مذاکره ، مرد اخم سنگین بر دشمن ، مرد روزهای شادی و شور مردمان بی دفاع که حتی نامت وسایه ات در کنارشان دلشان را شاد میکرد .مردی که دشمن از نامش می ترسید واز ترس و اضطراب بودنت ، شهیدت کردند .
چون در میدان جنگ رو در رو یارای مقابله با تو را نداشتند ناجوانمردانه تو را ترور کردند ، آنها تحمل شکوه نگاهت را نداشتند.
عظمت نامت لرزه بر اندامشان می نشاند که حتی هنوز هم از تو که به قول رهبری یک مکتبی می ترسند ." حاج قاسم یک شخص نیست بلکه یک مکتب و یک راه است ."
یک روش و یک باور و یک مکتب بی توقف ؛ مکتبت شهادت ، از خود بی خبری و فنا شدن در راه حق است .تو یک قهرمانی که برای صلح جهانی مبارزه کردی و نامت همیشه جاویدان است .
تو رهرو ثارالله و رهرو فرزندان زهرائی.
شفیعمان باش سردار...
بتول آشوری


"بسم الله قاسم جباری"
من به رسم ادب اول سلامت میکنم:سردارم،حاج قاسمم!
حال شماکه خوب است این رامیدانم،مگرمیشودشهیدشدوکنارخداوائمه اطراق کرداماحالت خوب نباشد؟؟...ابدا....ولی حال من؟؟چه بگویم؛چه بگویم ازحالیکه بدون شماخوب نیست،بداست...
حاجی جان روانبودماراتنهابگذارید...ماهیچی!رهبرچه؟اوکه جزشماکسی رانداشت...
سردارمن...دلدارمن...فرمانده بیدارمن...ازدل بگو،ازدلت که چه درونش گذشت ک بی خبرهمۂ کسانی راکه تورامأمن خودوکشورشان میدانستندرهاکردی وآسمانی شدی؟؟
ازجان بگو...ازجانت که چطورآن موشک،جانت راجسم پاکت رابه صدهاتیکه پودرشده تبدیل کردوجان پرپرت راپهن زمین غیرکشورت...!؟جزهمان دستی ک انشگترهدیه رهبرمزین شده بود،سالم ماند...بگوکه بودی ک خداقسمتت راهمچون عباس(ع)بی دست کرد؟؟؟
حاج قاسمم ...کافی است لب ترکنی ای طوفان،تاهمان خدایی که طاقت دوری ات رانداشت وتوراپیش خودفراخواند،مستجاب کندخواسته ات را...
دعاکن سردارجانها..که بادعایت زندگیمان مقدس وپاک میشود!
آهای کوه غیرت...صدایم راداری؟؟
میدانی چیست؟..هربارکه عکسی جدیدازتومیبینم،داغ دلم تازه میشودوحسرتی عمیق دروجودم!
آهای جان دلها..؟هوامون خرابه،هوامونوداری؟؟بیا،بازگرد؛مانمیدانستیم معنی هرگزرا،توراچه شدکه بازنگشتی دیگر؟..
بیادانه دانه ،به حرمت اشک هایی که برای دیدنت خودشان راازقفس چشم آزادمیکنند،قسم؛گره هایمان راواکن..خودت که نشان دلهایمان راداری ..
حاج قاسم گرچه این شهرشلوغ است ولی باورکن آنچنان جایت خالی است که صدایت میپیچد،صدای ماملت امام حسینیم گفتنت...
ذوالفقارسیدعلی!هنوزکه هنوزاست بعدازیک سال رفتنت،آوازه این شهرهستی...
تورفتی،اماخاطره هایت رانگه داشتیم!مابه همان هازنده ایم!
درست سیصدشست واندی پیش حضورداشتی،وماازهمان هوایی که بازدمش میکردی،نفس میکشیدیم وجان میگرفتیم!!اما...حالاچه؟؟..
متأسفم سردارجانم!که درهوای بی هوایت هنوززنده ام ودارم نفس میکشم..اماباورکن این نفس کشیدن ازسراجباری است که مراواداربه انتقام ساخته؛،انتقام ازکسانیکه نامردانه شهیدت کردند...
نمیتوانم همچون تومردمیدان باشم امادرقامت خودم میجنگم!باچنگ ودندان چادرم راسفت میگیرم ودستم بندبه انتفام سخت توکه قراره عالم رابهم بریزم است...
فرمانده سرلشکرحاج قاسم سلیمانی تورابه برف نشسته برسرت سوگند،بادعایت امنیت راهمچنان برایمان حفظ کن،یادمان نمیرود امنیتی راکه داریم مدیون توهستیم...
سردارقلبم..شمشیررهبرم...دلمان تنگ شماست...نگاهت راازمابرنگردان ای رفیق شهید...
💐یاعلی💐
🌹مریم چناری🌹


به نام خدا
سلام می کنم به روح پر فتوح سردار سلیمانی عزیز سردار دل های مان.
ای سردار عزیز تا تو بودی برای دلهای مظلومان عالم دلبری میکردی،تا تو بودی با نور چشمانت تمام سیاهی های چشمانمان را تبدیل به گلستانی پر نور میکردی و ترس و وحشت به تن دشمنانمان می افتاد که جرات نزدیک شدن به مرزهایمان را نداشتند.
ای سردار دل ها عجیب دلهایمان را با خودت بردی اما ما هیچ گاه مبارزه های جهاد گرایان ات را از یاد نخواهیم برد.
ای مرد مبارز همیشه در میدان نبرد حق علیه باطل تو پیش راه ملت بودی برای همیشه یادت در دلهایمان جاودانه خواهد ماند.
ما هیچ گاه باورمان نمی شود که چگونه شیشه صاف و شفافمان را با بی رحمی سنگ زدند و شکستند.
ای کاش آن جمعه سیاه و کذایی نیامده بود و صدای آن انفجار مهیب که گل های خوشبویمان را پر پر کرده بود نشنیده بودیم ای کاش هیچ جنگی وجود نداشت و هیچ گلوله ای برای کشتار انسان‌ها ساخته نشده بود.
سردار عزیزم ؛تو با تمام رشادت هایت تیری به عمق فکر های پلید و شیطانی دشمن نهادی که قلب سیاهش بفهمد انگ زدن از روی جهالت و نادانی به مظلومان یعنی چه ؛ولی آنان هیچ گاه قلب هایشان به نور سفیدی نرسیده و تو را با بی رحمی تمام از ما گرفتند.
فرمانده عزیز ما؛ پر از داغ پریشانی شده ایم که هیچ گاه سرد نخواهد شد که سردرگم در پیچ و خمهای نگاه خطر آمیز دشمن هایم, در فراق نبودنت مهر جنون خورده بر پیشانی ما که در این دنیا دیگر بعد از پر کشیدنت به آسمانها این دنیا دیگردنیای سابق نخواهد شد.
سلیمانی عزیزمان؛ دوست داشتنت در دل مردم ایران دیگر ملت‌ها به پایان نخواهد رسید و تمام نخواهد شد و برای دلتنگی ما هیچ مرهمی نخواهد بود.
سردار عزیز آنگاه که در بی کرانه های آسمان در حال پروازی نیم نگاهی به ما بینداز و برای مان واسطه شو در محضر خانم فاطمه زهرا.
روحت همیشه شاد و یادت گرامی در دل های مان
شهادتت هزاران بار مبارکت باد ای سردار دلها
الهام غلامی


مثل از هم پاشیدن لیوان گرمی که در ان اب سرد میریزند قلب ما هم با ان خبر تلخ جمعه دیِ ۹۸ از هم پاشید

ای کاش معشوقه ان دیدار عاشقانه را رقم نمیزد
و ای کاش عاشق قدم از زمین به سمت سرزمین عراق بر نمیداشت

ای سردار ما ، سرباز خدا و مردم شدن لیاقتیست که جز به خوبان نمی دهند

نام شما ترسی به جان ظالمان و نور امیدی به قلب مظلومان انداخته است به طوری که هر مظلومی در جای جای جهان شمارا شناخته و عکس زیبایتان را به سینه میکشد

اقتدار شما خواب را از ظالمان گرفت و انتقام ما خواب را از عامران و قاتلان شما میگیرد تا مرحمی بر قلب ترک خورده ما باشد

شهادتتان مبارک




مجتبی دوستدار
دانشجو الکترونیک


نمی‌دونم وسط این جمعیت چیکار می‌کردم؛ به دور و برم نگاه کردم همه غمگین بودن. طبل ها به صدا در اومدن. بوی عود، همه جا رو پر کرده بود. دسته ها یکی پس از دیگری میومدن، نوحه می‌خوندن. فضا، فضای سنگینی بود. سرم بالا گرفتم، به آسمون نگاه کردم، آسمونم دلش مثل من گرفته بود. با صدای پیر‌‌زنی که با گریه‌‌های سوزناکش تنم لرزوند، نگاه از آسمون گرفتم، نگاه کردم، میون جمعیت، فقط صداش شنیده می‌شد. نمی‌دونم چرا دنبالش می‌گشتم ولی می‌دونستم تا پیداش نکنم دلم آروم نمی شه. جمعیت کنار میزدم، کنار حاشیه جدول پیرزنی فرتوت نشسته بود و گریه زاری می‌کرد کنارش نشستم رو بهش گفتم:« مادر‌جون چرا آنقدر بی تابی می کنی؟ آروم باش.»
سرش از زیر چادر مشکیش بیرون آورد، بهم نگاه کرد گفت:« دخترم چطوری آروم بشم عزیز کردم از دست دادم.»
غم خودم فراموش کردم، تعجب کردم، آخه کسی که عزیزش از دست بده، میاد به مراسم یکی دیگه؟!
با خجالت ازش پرسیدم:« مادر جون منظورتون نفهمیدم ؟»
با ناراحتی گفت:« دخترم، پسرم از دست دادم.»
واقعاً نمی‌فهمیدم آخه کسی که پسرش از دست داده، میاد به مراسم یکی دیگه؟!
مثل اینکه از حالت چهره ام متوجه شده بود که زیاد متوجه کارش نشدم.
با همون حالت گرفتش به روم لبخند زد و گفت:« دخترم، در بیست و یک سال پیش، جنگ دوتا از پسرامو ازم گرفت و حتی جنازشون برنگردوند ولی نعمتی رو خدا بهم داد که با هیچ چیز عوض نمی‌کنم خدا شیر مردی بهم داد که جای پسرامو برام پر کرد. الانم پاهام یاری نمی کنه که تو مراسمش باشم.»
شروع کرد به گریه کردن.
تازه فهمیدم منظورش چیه. خدایا این بزرگ مرد چه کار ها که نکرده بود؛ پسر چند تا مادر نشده بود ،پدر چند تا یتیم نشده بود، یاور و یاری رسون چند تا خونه نشده بود.
تازه می‌فهمم که هنوز از این مرد میدون چیزی نمی‌دونم رو به حاج خانم کردم گفتم:« مادر‌جون بزارین کمکتون کنم تا با جمعیت حرکت کنیم.»
با مهربونی رو بهم گفت:« ممنونم عزیزم الان شیر مردم رو میاوردن و من نمی‌تونستم ببینمش وباهاش خداحافظی کنم.»
اشکم روگونم ریخت، با یه یاعلی به حاج خانم کمک کردم تا بلند شه.
با بلند شدن حاج خانم تابوت رو آوردن. غلغله ای بین جمعیت راه افتاد ولی نمی‌دونم چه حکمتی بود که من و حاج خانم با هر موج جمعیت، به کنار تابوت نزدیک‌تر می‌شدیم واصلا فشاری رو حس نمی‌کردیم.
به کنار تابوت رسیدیم، حاج خانم دست می‌کشید به تابوت و داشت با پسرش وداع می‌کرد.
منم از فرصت استفاده کردم؛ چشام بستم و شروع کردم به صحبت کردن:«
سلام مرد میدون های سخت، اومدم اینجا تا باهاتون صحبت کنم؛ تا الان فک می کردم خیلی خوب شناختمتون ولی الان متوجه شدم اصلا نشناختمتون شما آنقدر بزرگ هستید که نمی دونم چطور توصیفتون کنم و الان با دیدن مادری که بچشو که بهانه پدرش می‌گرفت دلداری می‌داد وبا دیدن مادری که عزای پسرش گرفته بود و متوجه شدم فقط مرد نبرد‌های سخت نبودین شما برای بچه یتیم درمون بودین برای دل مادرای چشم به راه مرهم بودین شما برای همه مردم به نحوی ستون مقاومت بودید. سردار عزیز من دختری از تبار فاطمه ها وزینب ها هستم کمکم کنید تا بتونم مثل این بزرگواران رفتار کنم وهیچ وقت خدا رو در هیچ کاری فراموش نکنم.
ذوالفقار سیدعلی به من کمک کن تا بتونم سربازی باشم در رکاب آقا صاحب زمان.»
با فشاری که بهم وارد شد چشمام باز کردم. ازدحام جمعیت بیشتر شده بود و باعث شد که تابوت جلو‌تر بره وما دیگه نتونیم به تابوت نزدیک باشیم؛ به حاج خانم نگاه کردم دیدم داره با گریه زیر لب یه چیزی می‌گه روم برگردونم و نگاه کردم دیدم تابوت داره دور و دورتر میشه.
انگار داشتن تیکه‌‌ای از وجودم رو ازم دور می‌کردن.
اشک دیدم رو تار کرده بود. زیر لب گفتم:«
با رفتنت باعث شدی سلیمانی های دیگری زنده بشن. سردار دل ها، علمدار کربلا، آسمونی شدنت مبارک.»
کم کم تابوت دور و دور‌تر شد تا زمانی که دیگه چشممون اونو ندید.
ولی هنوز که هنوز اون روز باشکوه رو فراموش نکردم و تلاشم رو می‌کنم تا بتونم به عهدی که با سردار بستم پایبند باشم.

«فاطمه تبـــــریزی»




سلام به تو حضرت پدر!
سلامی به وسعت تمام روزهای تباهیم...!
سلامی به وسعت همه ی آن چه که ندانسته ام از تو!
احوال تو که به سامان است، از حال خودم چه بگویم برایت؟ از این سیاهی ها؟ از این دنیای خاکی، از این شهر بی روح، از این کلبه ی ویرانه ی دل؟!
سالگرد نبودت فرا می رسد و همه در هیاهو برای تو و من مبهوت تر از قبل!
منی که اندکی است تو را دریافتم....!
و چه تعجب برانگیز است حضورت...!
تو که بودی که این گونه اشوب در دلم به پا کردی؟
هرگاه که یادت از ذهن پر تلاطمم عبور میکند ، نسیمِ ملسِ اشنایی به مشامم می رسد! گویی از غرب بوی معشوق می آید...؟!
آری، نامت ، یادت ، وجودت بوی حسین می دهد. و آه از حسین!
همان که دل و دین و دنیا را از من ربود!
همان که می ستایمش!
افسوس و صد افسوس که دیر به دنیای تباه کوچکم مهمان شدی اما چه زود دنیایم مملو از تو شد!
تو نزدیکی! تو اشنایی! به روحم، به وجودم.
ای حضرت پدر!
در چشمانت غرق میشوم، لطافتش مرا احاطه میکند و جذبه اش مقتدر تر از قبل می کند مرا!
مرا بنگر...! دیر امدم نزدت ولی تو پدری کن و رسوم فرزندی بیاموزم.
دستم را بگیر در این برزخ سرد.
در این دنیای سردِ پر درد.
دعا کن برایم ....!
برای سرباز بودنم. سربازِ رگ گردنت، سید علی! و چه بگویم از مظلومیتش؟!
پدر جانم!
منی خسته و ناتوان، تباه و رنجور، پر شده از هوس های شعله ور به سویت پرواز میکنم.
مرا در اغوشت جایی هست؟
مرا بنگر...!مرا بنگر...!
پدرجان یاری ام کن ، خودت را، مسیرت را، نگاهت را به من بشناس!
برایم اذن بگیر، اذن شهادت..!
برای بودنم
برای پاکی ام
برای ارزو های از دست رفته ام
برای من
برای دخترت
دعا کن!!



حانیه پوردهقانی


ســردار قــاســم ســلــیــمــانــیــ
جــان داد و پــر ڪــشــیــد
ایــن خــبــریــســتــ
ڪــه بــامــداد ســیــزدهمــ‌دیــمــاه ســال ۱۳۹۸ ایــران را در غــم و انــدوه فــرو بــرد
امــا دشــمــن شــاد نــبــاشــد؛
هرگــز هیــچ وقــت ایــن شــادے او ادامــه دار نــخــواهد بــود.
اگرمــا در گــذشــتــه فــقــط یــڪ ســردار ســلــیــمــانــے داشــتــیــمــ،
امابــا ایــن ڪــار غــیــر انــســانــے و نــاجــوانــمــردانــه او،
اڪــنــون
بــیــش از ۷۲ مــیــلــیــون ســردار ســلــیــمــانــے وجــود دارنــد ڪــه حــاضــرنــد جــانــشــان را در راه ڪــشــورشــان فــدا ڪــنــنــد
دشــمــن انــقــدر از وجــود حــاج قــاســمــمــون مــیــتــرســیــد ڪــه در دل ســیــاهے شــب آن هم نــه از زمــیــن،بــلــڪــه از آســمــان بــا مــوشــڪ پــر پــرش ڪــردنــد.
ســردار؛
تو آسوده بخواب و نگران نباش
در ایــران غــیــور مــردانــے بــه مــانــنــد تــو زیــاد هســتــنــد.
تــفــڪرســردار ســلــیــمــانــے هر روز در دل و ذهن مــردم زاده مــے شــود و ایــن دشــمــن خــونــخــوار بــایــد بــدانــد ڪــه بــا هر بــار ڪــشــتــن یــڪ ســردار ســلــیــمــانــے،صــدها ســردار ســلــیــمــانــے دیــگــر مــتــولــد خــواهنــد شــد.
دشــمــنــان جــمــهورے اســلــامــے ایــران همــیــشــه بــراے بــه زمــیــن زدنــش،بــزرگــانــش را ڪــشــتــنــد
و در آخــر خــود مــغــلــوب و پــشــیــمــان شــدنــد.
ای صــهیــونــیــســم مــطــمــئن بــاش ڪــه ایــن بــار هم بــه مــانــنــد همــان دفــعــات خــواهد شــد؛
ایــن بــار هم شــمــا و حــتــے بــزرگــتــر از شــمــا هم نــمــیــتــوانــنــد بــه ایــن ڪــشــور نــفــوذ ڪــنــنــد.

محمد علیشاهی
یاعلی ع


Репост из: بیدارے
🔸 قسمت اول ویژه برنامه مکتب حبیب
کاری از بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی مشهد

🔹 با حضور دکتر حجت‌الله عبدالملکی ( اقتصاد دان و معاون کمیته امداد )
🔹 و اجرای دکتر فضه سادات حسینی

پخش : امشب ساعت ۱۹ از سیمای خراسان رضوی

@bidari57


✳️✳️✳️ توجه ✳️✳️✳️

دوستان و همراهان عزیز سلام😊✋🌺

⏰آخرین مهلت شرکت در مسابقه #دلنوشته ای به سردار دل ها فقط تا ساعت ۲۴ امشب (۱۵ دی ماه) می باشد .


از همه عزیزانی که در این مسابقه شرکت کرده اند و استمرار بخش مکتب حاج قاسم بوده اند کمال تشکر را داریم 🙏🌺

به امید خدا از فردا ( ۱۶ دی ماه) دل نوشته های عزیزان همراه با نظر سنجی داخل کانال قرار می‌گیرد و امیدواریم در انتخاب ۳ نفره برتر مسابقه همراه ما باشید.

*در ضمن با توجه به استقبال فراوان مخاطبین محترم علاوه بر اهدای هدایا به اثرات برتر، به قید قرعه از بین تمامی شرکت کنندگان به یک نفر دیگر نیز هدیه ای اهدا خواهد شد🤗🎁

@Samamashhad_basij


درد و دل های دانشجويان با سردار دلها و فرياد #من_قاسم_سليماني_بعدي_هستم در اولين سالگرد شهادت ايشان

در نمایشگاهی که به همت بسيج دانشجويي دانشکده سما مشهد و به مناسبت اولين سالروز شهادت سيد الشهداي مقاومت در تاریخ ۹۹/۱۰/۱۳برپا شد ،دانشجويان ارادتمند به ايشان دلنوشته هاي خود را تقديم سردار دلها نمودند.

@Samamashhad_basij


#حدیث_ عشق 🌱
#بسم_الله

•[ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ
که ما انسان را در رنج آفریدیم
بلد/۴

ما را در بازارچه ی رنج می گردانند
و هرکس را به اندازه وسع خَریدَش
رنج می دهند !

صبر ، درمانِ درد است
برای آنان که محکوم به زمین اند.]•

🌱•|@Samamashhad_basij🌺


Репост из: بیدارے
🔶همزمان با سالگرد شهادت شهید حاج قاسم سلیمانی و ایام فاطمیه
🔸جمع آوری کمک های #نقدی و #غیر_نقدی جهت مردم نیازمند حاشیه شهر
🔸شماره کارت گروه جهادی، جهت واریز کمک های نقدی:
6273 8111 6418 4183
(داود خیابانی)

🔸راه ارتباطی جهت کسب اطلاعات بیشتر و کمک های غیر نقدی:
@Bidari57_mohandesi_admin

#به_حساب_حاج_قاسم
#مهر_فاطمی
#بسیج_دانشجویی_دانشکده_مهندسی

🇮🇷 @bidari57


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
شدید‌پیشنهاد‌‌میشه‌دانلود‌کنید:)💔
#ڪلیپ |🎞🌿


شما (مسلمانان حقیقی)
نیکو ترین امتی هستید
که پدیدار گشته‌اید💛🌱

#نور | " 110 آل عمران "
.
.
@samamashhad_basij


#مرد_میدان✊
#حاج_قاسم_سلیمانی🥀

@samamashhad_basij


Репост из: معاونت فرهنگی و دانشجویی دانشکده سما
⚫️انا لله و انا الیه راجعون

▪️در سالروز شهادت حاج قاسم سلیمانی، آیت‌الله مصباح‌یزدی هم آسمانی شد.

▪️لحظاتی پیش روح بلند و ملکوتی فقیه انقلابی فیلسوف مجاهد عمار رهبر حضرت آیت الله علامه محمدتقی مصباح یزدی به ملکوت اعلی پیوست.

روحش شاد و یادش گرامی باد


#مدیریت_فرهنگی_دانشکده_سما


🥀درشب شهادت سردار بزرگ اسلام،حاج قاسم سلیمانی چند صلوات نثار روح پر فتوح این شهید بزرگوار میکنید ؟🥀
Опрос
  •   ۱۰صلوات📿
  •   ۳۰صلوات📿
  •   ۵۰صلوات📿
  •   ۱۰۰صلوات📿
  •   درحدتوانم 📿
19 голосов


آقآ جان؛مھدۍ : ♡
تۅ مپنداࢪ ڪھ از یاد..
تــ ـۅ را خواهم برد!
من،بدون‌تـ⋆ـو بھ یڪ؛
پلڪ زدݩ ؛ خواهم مُرد^^
#العجݪ_ایھالـݟریب💕

@samamashhad_basij

Показано 20 последних публикаций.

186

подписчиков
Статистика канала