Репост из: اصوات و آثار استاد یوسف زاده گیلانی
مجموع جمله مزبور،مستأنفه است از این رو محلی از اعراب ندارد، اما جمله"هُنّ
عالماتٌ" در محل رفع است،نایب فاعلِ قیلَ.
١٢صیغه دیگر نیز همین گونه ترجمه و ترکیب می شوند،خواه با حرف جر فی باشد، خواه با حرف جر لام یا با حرف جر علی.
6⃣می دانید که مفعول به، از فاعل نیابت می کند؛ قال ابنُ مالک فی ذلک:
یَنُوبُ مفعولٌ بِهِ عنْ فاعل
فی ما لَهُ ک:نیلَ خیرُ نائل
و چون مفعول ماده قال در صیغه معلوم، جمله می باشد، مثل"قال زیدٌ:
عمروٌ عالمٌ"، از این رو در صیغه مجهول _که فاعل حذف می شود_همین جمله ی مفعول به است که نایب فاعل می شود
و در جای فاعل می نشیند چنان که در مثال ها ملاحظه می کنید.
✴️و گاهی هم چیزی که در معنای جمله است،مثل "شعر، بیت، قصیده" و"کلمه" و خود لفظ "جمله" یا لفظ" قول" و لفظ" مقاله" و یا" ضمیری"
که به این امور برگردد، مفعول ماده قول واقع می شود، مثل:
قلتُ شعراً، قلتُ قصیدةً، قلتُ بیتاً، قلتُ جملةً، و قلتُ قولاً،الشّعرُ قلتُهُ،قصیدةً قلتُها،مَقالةٌ قلتُها...
بشّاربن بُرد گوید:
خاطَ لی عمروٌ قباءً لیتَ عیْنَیْه سَواء
*قلتُ شعراً* لیْسَ یُدْری أَ مَدیحٌ اَمْ هِجاء
حال،اگر این فعل معلومِ قلتُ، مجهول شود(قیل) همین کلماتی که مفرد اند ولی در معنی جمله اند،از فاعل نیابت می کنند
بنگرید:
قیلَ شعرٌ،قیلَ بیتٌ، قیلَ قصیدةٌ، قیلَ جملةٌ، قیل قولٌ.
و نيز همان ضمیری که مرجعش یکی از موارد یادشده بود،در صورت حذف فاعل،
از فاعل نیابت می کند،مثل:
الشّعرُ قیلَ(هو مستتر در قیلَ که به الشّعرُ بر می گردد،نایب فاعل است)
و قصیدةٌ قیلَتْ(هِیَ مستتر در قیلَتْ بر می گردد به قصیدةٌ، و فعل قیلتْ به صیغه مؤنث آمد_با این که قصیدة مؤنث مجازی است_چون اسناد به ضمیرِ این مؤنث است که تأنیث فعل واجب است، مثل"الشّمسُ طَلَعَتْ".
🟣در آیه۴٩ و ۵۰ سوره زمر می خوانیم:
"فَاِذا مَسَّ الْاِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ اذا خَوَّلْناهُ نعمةً مِنّا قالَ اِنّما اُوتیتُهُ علی علمٍ
بل هی فتنةٌ و لکنَّ اَکثرَهم لایَعلمون؛ قد
*قالَها*الذین مِنْ قبلِهم..."، که در این جا ضمیر مؤنث در قالَها بر می گردد به"کلمة"(به معنی کلام)، یا به "مقالة"،
و آن کلمه یا مقاله این بود:"اِنّما اُوتیتُهُ علی علمٍ"
یعنی پیشینیانشان نیز همین سخن را را بر زبان می آوردند یعنی می گفتند این نعمت هایی که داریم،خروجیِ دانش خودمان است!
افزودنی است که فعل مزبور یعنی "قالَها"
در آیه مذکور به صورت "قالَهُ" نیز قرائت
شده است که در این صورت مرجعش باید مذکر باشد، مثل" قول، یعنی آن قول را که اینان اکنون بر زبان می آورند،
پيشينيانشان هم می گفتند.
که اگر بخواهیم این قالَها یا قالَه را مجهول کنیم می شود" هذه الْمقالة قیلَتْ"یا "هذا القولُ قیلَ"یا" قیلَتْ هذه الْمقالةُ"، یا" قیلَ هذا الْقولُ".
🔹که به جهت مؤنث آوردن فعل مجهول قیلَتْ در این گونه از موارد نادر می توان گفت،صیغه چهارم فعل مجهول قیلَ نیز فی الجملة درست است.
7⃣با توجه به نکته پیش گفته باید دانست که نایب فاعل قیلَ هرگز شخص واقع نمی شود چون مهمل و بی است.
8⃣اسم فاعل از ماده مورد بحث یعنی ماده قول،مثل اکثر مواد افعال،هر ۶ صیغه را دارد چون به تبع فعل معلومش معنی دار است که صرفش چنین است:
قائلٌ قائلانِ قائلونَ
قائلةٌ قائلتانِ قائلاتٌ
برخلاف اسم مفعول،که آن هم به تبع فعل مجهولش فقط یک صیغه دارد که
"مَقولٌ" باشد یعنی "گفته شده" که برای
افاده تعدد و جنسیت و خطاب و تکلّم و غیبت از متد فعل تبعیت می کند بدین صورت:
١.مَقولٌ فیه:هو عالمٌ ، ٢.مَقولٌ فیهما:هُما عالمانِ، ٣.مَقولٌ فیهم:هُم عالمون
۴.مَقولٌ فیها:هی عالمةٌ، ۵.مَقولٌ فیهما:هُما
عالمتانِ ، ۶.مَقولٌ فیهنَّ:هُنَّ عالماتٌ.
و به صورت اسم ظاهر هم می گوییم:
١.مَقولٌ فی زیدٍ:هو عالمٌ
٢.مَقولٌ فی الزّیْدَیْنِ:هُما عالمانِ
٣.مَقولٌ فی الزّیدینَ:هُم عالمونَ
۴.مَقولٌ فی هندٍ:هی عالمةٌ
۵.مَقولٌ فی الْهندیْنِ:هُما عالمتانِ
۶.مَقولٌ فی الْهنداتِ:هُنَّ عالماتٌ.
❗️بنابراین، گفتن مَقولان، مَقولون، مقولةٌ، مَقولَتانِ، مَقولاتٌ نیز خطاست
چون بی معناست
اما تعبیر"مَقولات عشر"، اصطلاحی فلسفی است، از " قول" به معنی حمْل، "محمولات ده گانه"کما یقولون مثلا:
"هو مِنْ مَقولة کمّ، اَوْ کَیْف"...
پس اشتباه نشود.
9⃣در مفعول ماده قول-که جمله است-
می توان این جمله را با "اِنّ" که از حروف مشبهة بالفعل است، مؤکد ساخت
و همزه اِنّ را بايد مکسور خواند،چون گفتیم مفعول یا نایب فاعل ماده قالَ باید جمله باشد و هر جا که اقتضای جمله باشد،همزه مزبور،مکسور است،کما فی قوله تعالی:"قال:اِنّه یقول:اِنّها بقرةٌ لافارضٌ و لا بِکْرٌ عَوانٌ بینَ ذلک..."(بقره/۶٨)
و مثال جمله نایب فاعل مؤکد به اِنّ پس از قیلَ:
قیلَ فی زیدٍ:اِنّه مجتهدٌ
و قیل فی النّساء:اِنّهنّ مجتهداتٌ.
🔟چهار فرق اساسی
عالماتٌ" در محل رفع است،نایب فاعلِ قیلَ.
١٢صیغه دیگر نیز همین گونه ترجمه و ترکیب می شوند،خواه با حرف جر فی باشد، خواه با حرف جر لام یا با حرف جر علی.
6⃣می دانید که مفعول به، از فاعل نیابت می کند؛ قال ابنُ مالک فی ذلک:
یَنُوبُ مفعولٌ بِهِ عنْ فاعل
فی ما لَهُ ک:نیلَ خیرُ نائل
و چون مفعول ماده قال در صیغه معلوم، جمله می باشد، مثل"قال زیدٌ:
عمروٌ عالمٌ"، از این رو در صیغه مجهول _که فاعل حذف می شود_همین جمله ی مفعول به است که نایب فاعل می شود
و در جای فاعل می نشیند چنان که در مثال ها ملاحظه می کنید.
✴️و گاهی هم چیزی که در معنای جمله است،مثل "شعر، بیت، قصیده" و"کلمه" و خود لفظ "جمله" یا لفظ" قول" و لفظ" مقاله" و یا" ضمیری"
که به این امور برگردد، مفعول ماده قول واقع می شود، مثل:
قلتُ شعراً، قلتُ قصیدةً، قلتُ بیتاً، قلتُ جملةً، و قلتُ قولاً،الشّعرُ قلتُهُ،قصیدةً قلتُها،مَقالةٌ قلتُها...
بشّاربن بُرد گوید:
خاطَ لی عمروٌ قباءً لیتَ عیْنَیْه سَواء
*قلتُ شعراً* لیْسَ یُدْری أَ مَدیحٌ اَمْ هِجاء
حال،اگر این فعل معلومِ قلتُ، مجهول شود(قیل) همین کلماتی که مفرد اند ولی در معنی جمله اند،از فاعل نیابت می کنند
بنگرید:
قیلَ شعرٌ،قیلَ بیتٌ، قیلَ قصیدةٌ، قیلَ جملةٌ، قیل قولٌ.
و نيز همان ضمیری که مرجعش یکی از موارد یادشده بود،در صورت حذف فاعل،
از فاعل نیابت می کند،مثل:
الشّعرُ قیلَ(هو مستتر در قیلَ که به الشّعرُ بر می گردد،نایب فاعل است)
و قصیدةٌ قیلَتْ(هِیَ مستتر در قیلَتْ بر می گردد به قصیدةٌ، و فعل قیلتْ به صیغه مؤنث آمد_با این که قصیدة مؤنث مجازی است_چون اسناد به ضمیرِ این مؤنث است که تأنیث فعل واجب است، مثل"الشّمسُ طَلَعَتْ".
🟣در آیه۴٩ و ۵۰ سوره زمر می خوانیم:
"فَاِذا مَسَّ الْاِنْسانَ ضُرٌّ دَعانا ثُمَّ اذا خَوَّلْناهُ نعمةً مِنّا قالَ اِنّما اُوتیتُهُ علی علمٍ
بل هی فتنةٌ و لکنَّ اَکثرَهم لایَعلمون؛ قد
*قالَها*الذین مِنْ قبلِهم..."، که در این جا ضمیر مؤنث در قالَها بر می گردد به"کلمة"(به معنی کلام)، یا به "مقالة"،
و آن کلمه یا مقاله این بود:"اِنّما اُوتیتُهُ علی علمٍ"
یعنی پیشینیانشان نیز همین سخن را را بر زبان می آوردند یعنی می گفتند این نعمت هایی که داریم،خروجیِ دانش خودمان است!
افزودنی است که فعل مزبور یعنی "قالَها"
در آیه مذکور به صورت "قالَهُ" نیز قرائت
شده است که در این صورت مرجعش باید مذکر باشد، مثل" قول، یعنی آن قول را که اینان اکنون بر زبان می آورند،
پيشينيانشان هم می گفتند.
که اگر بخواهیم این قالَها یا قالَه را مجهول کنیم می شود" هذه الْمقالة قیلَتْ"یا "هذا القولُ قیلَ"یا" قیلَتْ هذه الْمقالةُ"، یا" قیلَ هذا الْقولُ".
🔹که به جهت مؤنث آوردن فعل مجهول قیلَتْ در این گونه از موارد نادر می توان گفت،صیغه چهارم فعل مجهول قیلَ نیز فی الجملة درست است.
7⃣با توجه به نکته پیش گفته باید دانست که نایب فاعل قیلَ هرگز شخص واقع نمی شود چون مهمل و بی است.
8⃣اسم فاعل از ماده مورد بحث یعنی ماده قول،مثل اکثر مواد افعال،هر ۶ صیغه را دارد چون به تبع فعل معلومش معنی دار است که صرفش چنین است:
قائلٌ قائلانِ قائلونَ
قائلةٌ قائلتانِ قائلاتٌ
برخلاف اسم مفعول،که آن هم به تبع فعل مجهولش فقط یک صیغه دارد که
"مَقولٌ" باشد یعنی "گفته شده" که برای
افاده تعدد و جنسیت و خطاب و تکلّم و غیبت از متد فعل تبعیت می کند بدین صورت:
١.مَقولٌ فیه:هو عالمٌ ، ٢.مَقولٌ فیهما:هُما عالمانِ، ٣.مَقولٌ فیهم:هُم عالمون
۴.مَقولٌ فیها:هی عالمةٌ، ۵.مَقولٌ فیهما:هُما
عالمتانِ ، ۶.مَقولٌ فیهنَّ:هُنَّ عالماتٌ.
و به صورت اسم ظاهر هم می گوییم:
١.مَقولٌ فی زیدٍ:هو عالمٌ
٢.مَقولٌ فی الزّیْدَیْنِ:هُما عالمانِ
٣.مَقولٌ فی الزّیدینَ:هُم عالمونَ
۴.مَقولٌ فی هندٍ:هی عالمةٌ
۵.مَقولٌ فی الْهندیْنِ:هُما عالمتانِ
۶.مَقولٌ فی الْهنداتِ:هُنَّ عالماتٌ.
❗️بنابراین، گفتن مَقولان، مَقولون، مقولةٌ، مَقولَتانِ، مَقولاتٌ نیز خطاست
چون بی معناست
اما تعبیر"مَقولات عشر"، اصطلاحی فلسفی است، از " قول" به معنی حمْل، "محمولات ده گانه"کما یقولون مثلا:
"هو مِنْ مَقولة کمّ، اَوْ کَیْف"...
پس اشتباه نشود.
9⃣در مفعول ماده قول-که جمله است-
می توان این جمله را با "اِنّ" که از حروف مشبهة بالفعل است، مؤکد ساخت
و همزه اِنّ را بايد مکسور خواند،چون گفتیم مفعول یا نایب فاعل ماده قالَ باید جمله باشد و هر جا که اقتضای جمله باشد،همزه مزبور،مکسور است،کما فی قوله تعالی:"قال:اِنّه یقول:اِنّها بقرةٌ لافارضٌ و لا بِکْرٌ عَوانٌ بینَ ذلک..."(بقره/۶٨)
و مثال جمله نایب فاعل مؤکد به اِنّ پس از قیلَ:
قیلَ فی زیدٍ:اِنّه مجتهدٌ
و قیل فی النّساء:اِنّهنّ مجتهداتٌ.
🔟چهار فرق اساسی