موش ها و آدمکش ها
ماشااکبری
🖋 موشِ صحرایی یا به زبان ما مردمان دهاتی «میش تازی» مخلوق معجونی است. با دُم بسیار بلند، پاهای باریک و دست های کوتاه آفریده ای است عجیب و علیٰحَده. با همان دو دست کوتاه یا بهتر بگویم دو ناخن در کمتر از نیم ساعت در سخت ترین خاک ها سرپناهی امن و آسوده در عمق یک متری زمین می سازد. روی آن دو پای باریک و بلند با چنان سرعتی می دَوَد که چشم بین دیدن و ندیدنش دچار خطا می شود. دویدنش از پرواز کردن سریع تر است! با آن که از خانواده موش ها است و این خانواده در تمیزی و طهارت خوشنام نیستند و سابقه خوبی ندارند اما، میش تازی انصافا موجودی شسته و شِمُرده است. بس که میان خاک تازه جَست و جهش می کند بدنش فوق العاده تمیز است. جوری زندگی می کند که هیچ انگی به او نمی چسبد. رفتارش به گونه ای است که هیچ انگلی لای موهایش نیست! چشم و چنگالش پاک و دُم و دامنش پیراسته است.
🖋 میش تازی با وجود همه علایم و عجایب خوب و خواستنی اما یک ایراد اساسی دارد. عیبی که همه علت های خوب را محو و منها می کند! ایراد میش تازی این است که بسیار ترسو است. فراوان بی دل و جرأت است. بسیار بزدل. وقتی که با خطر روبرو می شود ضربان قلبش چنان بالا می رود که بیهوش می شود. کمترین صدایی مایه پریشانی اش می شود. با هر تکان و تنشی به هم می ریزد. تحمل شلوغی را ندارد. محل زندگی اش اگر شلوغ شود می گذارد و می رود. حال ادامه دادن و عُرضه عرض اندام کردن ندارد.
🖋 میش تازی ها موجودات مهاجمی نیستند مگر آن که در شرایط بسته و بحران قرار بگیرند. حمله نمی کنند مگر وقتی که بترسند. ترس از این موجود ملیح خونخواره ای خبیث می سازد. در سایه هراس هول می شود و کشتار جمعی راه می اندازد.
🖋 یک بار گذر میش تازی به لانه مرغ های مادر افتاده بود. مرغ ها با دیدن میش تازی شروع کرده بودند قیق و قوق و قد قد. جوجه ها بال بال زده و شلوغ کرده بودند. خروس ها گارد هجومی و حمله ای گرفته و پرهای گردنشان را سیخ کرده بودند. شلوغی و سر و صدا میش تازی را هول کرده بود. ترس و استرس بر میش تازی غلبه کرده و خون جلوی چشمش را گرفته و کشتار راه انداخته بود. هشت مرغ، دو خروس و شش جوجه را خونین مالین کرده بود بی آنکه حتا پر ناقابلی از آن کشتگان بی گناه را خورده باشد. گردنشان را جویده و جانشان را گرفته بود! حمله هراس. هجوم هول.
🖋 حال و روحیه دیکتاتورهای آدمکش بی شباهت به راه و رفتار میش تازی ها نیست! آدمکش ها سعی می کنند لین و لطیف به نظر برسند. تمام تلاششان این است که چنگال هایشان کثیف و کریه نشان داده نشود. دست و دندان و دامن خود را تمیز و تبرّک نشان می دهند. شعر می گویند. ترانه می خوانند. فاز فرهنگی برمی دارند. هیتلر نامی از آن ها نقاش بنامی بود. صَدامِشان رقص شمشیر قشنگی داشت. سرهنگشان عاشق پیشه ای بود پر اشتها! خود را اهل فهم و فرهنگ جا می زنند. خصلت ها و خصوصیت عامه پسندی دارند. اهل دوستی و دلتنگی هستند.
🖋 دیکتاتورها اما، مثل میش تازی ها ترسوترین مخلوقات هستند. در شرایط بحرانی که قرار می گیرند هول می شوند. سر و صدا که زیاد می شود به هم می ریزند. سکوت را دوست دارند. شلوغی آزارشان می دهد. از صدا به ویژه صدای مخالف سرسام می گیرند. آدم کش ها هم مثل میش تازی ها ترسو هستند. بزدل اند و بی جسارت. هر وقت که هجوم می آورند به معنای این است که خیلی ترسیده اند. تهاجمشان از سر ترس است نه تهورّ. دوست دارند همه جا سکوت باشد تا در کنج های تاریک و تباه خود را پنهان کنند و پوزه به پستی و پلشتی بمالند. دیکتاتورها و میش تازی ها وقتی در موقعیت خطر قرار بگیرند کنترل رفتار خود را از دست می دهند. ترس که بر آن ها چیره شود به راحتی آب خوردن می کشند. خون می ریزند. گردن می شکنند. هر دو وقتی که می ترسند هار می شوند. چنگ و دندان نشان می دهند.
جانی ها و جنایتکارها از سر جسارت و جنم آدم نمی کشند. آنها برای غلبه بر ترس های خود دست به جنایت می زنند. گردنکشی دیکتاتورها از گردن کلفتی نیست، آنها گرفتار حصار حقارت هستند. در تله ترس گرفتارند. برای فرار از حصار ها و تله ها تن به کشت و کشتار می دهند.
ترس و تنهایی همه آن ها را تباه خواهد کرد.
@Khapuorah
@Iransharghedoor
ماشااکبری
🖋 موشِ صحرایی یا به زبان ما مردمان دهاتی «میش تازی» مخلوق معجونی است. با دُم بسیار بلند، پاهای باریک و دست های کوتاه آفریده ای است عجیب و علیٰحَده. با همان دو دست کوتاه یا بهتر بگویم دو ناخن در کمتر از نیم ساعت در سخت ترین خاک ها سرپناهی امن و آسوده در عمق یک متری زمین می سازد. روی آن دو پای باریک و بلند با چنان سرعتی می دَوَد که چشم بین دیدن و ندیدنش دچار خطا می شود. دویدنش از پرواز کردن سریع تر است! با آن که از خانواده موش ها است و این خانواده در تمیزی و طهارت خوشنام نیستند و سابقه خوبی ندارند اما، میش تازی انصافا موجودی شسته و شِمُرده است. بس که میان خاک تازه جَست و جهش می کند بدنش فوق العاده تمیز است. جوری زندگی می کند که هیچ انگی به او نمی چسبد. رفتارش به گونه ای است که هیچ انگلی لای موهایش نیست! چشم و چنگالش پاک و دُم و دامنش پیراسته است.
🖋 میش تازی با وجود همه علایم و عجایب خوب و خواستنی اما یک ایراد اساسی دارد. عیبی که همه علت های خوب را محو و منها می کند! ایراد میش تازی این است که بسیار ترسو است. فراوان بی دل و جرأت است. بسیار بزدل. وقتی که با خطر روبرو می شود ضربان قلبش چنان بالا می رود که بیهوش می شود. کمترین صدایی مایه پریشانی اش می شود. با هر تکان و تنشی به هم می ریزد. تحمل شلوغی را ندارد. محل زندگی اش اگر شلوغ شود می گذارد و می رود. حال ادامه دادن و عُرضه عرض اندام کردن ندارد.
🖋 میش تازی ها موجودات مهاجمی نیستند مگر آن که در شرایط بسته و بحران قرار بگیرند. حمله نمی کنند مگر وقتی که بترسند. ترس از این موجود ملیح خونخواره ای خبیث می سازد. در سایه هراس هول می شود و کشتار جمعی راه می اندازد.
🖋 یک بار گذر میش تازی به لانه مرغ های مادر افتاده بود. مرغ ها با دیدن میش تازی شروع کرده بودند قیق و قوق و قد قد. جوجه ها بال بال زده و شلوغ کرده بودند. خروس ها گارد هجومی و حمله ای گرفته و پرهای گردنشان را سیخ کرده بودند. شلوغی و سر و صدا میش تازی را هول کرده بود. ترس و استرس بر میش تازی غلبه کرده و خون جلوی چشمش را گرفته و کشتار راه انداخته بود. هشت مرغ، دو خروس و شش جوجه را خونین مالین کرده بود بی آنکه حتا پر ناقابلی از آن کشتگان بی گناه را خورده باشد. گردنشان را جویده و جانشان را گرفته بود! حمله هراس. هجوم هول.
🖋 حال و روحیه دیکتاتورهای آدمکش بی شباهت به راه و رفتار میش تازی ها نیست! آدمکش ها سعی می کنند لین و لطیف به نظر برسند. تمام تلاششان این است که چنگال هایشان کثیف و کریه نشان داده نشود. دست و دندان و دامن خود را تمیز و تبرّک نشان می دهند. شعر می گویند. ترانه می خوانند. فاز فرهنگی برمی دارند. هیتلر نامی از آن ها نقاش بنامی بود. صَدامِشان رقص شمشیر قشنگی داشت. سرهنگشان عاشق پیشه ای بود پر اشتها! خود را اهل فهم و فرهنگ جا می زنند. خصلت ها و خصوصیت عامه پسندی دارند. اهل دوستی و دلتنگی هستند.
🖋 دیکتاتورها اما، مثل میش تازی ها ترسوترین مخلوقات هستند. در شرایط بحرانی که قرار می گیرند هول می شوند. سر و صدا که زیاد می شود به هم می ریزند. سکوت را دوست دارند. شلوغی آزارشان می دهد. از صدا به ویژه صدای مخالف سرسام می گیرند. آدم کش ها هم مثل میش تازی ها ترسو هستند. بزدل اند و بی جسارت. هر وقت که هجوم می آورند به معنای این است که خیلی ترسیده اند. تهاجمشان از سر ترس است نه تهورّ. دوست دارند همه جا سکوت باشد تا در کنج های تاریک و تباه خود را پنهان کنند و پوزه به پستی و پلشتی بمالند. دیکتاتورها و میش تازی ها وقتی در موقعیت خطر قرار بگیرند کنترل رفتار خود را از دست می دهند. ترس که بر آن ها چیره شود به راحتی آب خوردن می کشند. خون می ریزند. گردن می شکنند. هر دو وقتی که می ترسند هار می شوند. چنگ و دندان نشان می دهند.
جانی ها و جنایتکارها از سر جسارت و جنم آدم نمی کشند. آنها برای غلبه بر ترس های خود دست به جنایت می زنند. گردنکشی دیکتاتورها از گردن کلفتی نیست، آنها گرفتار حصار حقارت هستند. در تله ترس گرفتارند. برای فرار از حصار ها و تله ها تن به کشت و کشتار می دهند.
ترس و تنهایی همه آن ها را تباه خواهد کرد.
@Khapuorah
@Iransharghedoor