(بیان نکاتی از شرح منظومه اقای حشمت پور 🍃🍃


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


کانالِ دیگرِ ما:
بحر المعارف: @Wahidololia

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


اشتراک معنوی واشتراک لفظی که در فلسفه مطرح می کنیم با اشتراک معنوی ولفظی در ادبیات متفاوت است؟
در ادبیات اگر دوتا وضع داشته باشیم ،یعنی دوبار لفظ وضع شود می گوییم مشترک لفظی،اهمیت نمی دهیم که این دوبار برای یک معنا وضع شده یا برای دو معنا. البته حتما برای دومعنا وضع می شود اما اگر هم در ادبیات لفظی را برای یک معنا دوبار وضع کنند این را مشترک لفظی گویند.

اما در فلسفه گویند چون معنا، معنای واحد است پس مشترک ،مشترک معنوی است.
در فلسفه به معنا توجه می شود با وضع کار ندارند،اگر معنا مشترک باشند چند بار هم لفظ وضع شده باشد،باز گویند مشترک ،مشترک معنوی است، مشترک لفظی نیست. اگر معنا متعدد شد،می گویند مشترک، مشترک لفظی است
پس در فلسفه ، مهم وحدت وتعدد معناست،اگر معنا واحد بود مشترک معنوی است،اگر معنا متعدد بود مشترک لفظی است،اصلا کاری به وضع ندارد بر خلاف ادبیات که اگر وضع متعدد باشدمشترک لفظی است،اگر وضع واحد باشد مشترک معنوی است.

تاریخ ۹۷/۰۷/۱۸
دقیقه۲:۵۹

@Manzomeeh


فرق است بین جزئی فلسفی وجزئی منطقی:

جزئی فلسفی شخصی است، جزئی منطقی در واقع کلّی است با هذا شخصی می شود.

تاریخ ۹۷/۰۷/۱۷
دقیقه :۲۵:۲۳

@Manzomeeh


مفهوم وجود کلی است وهمین هم ما می گوییم مشترک است،اونی که تشخص دارد واقع وجود است،ما مفهوم وجودرا نمی گوییم تشخص دارد.
تشخّص در وجودِ ذهنی به وجودش است،کلّیت مال ماهیت است،در خارج هم وجود مشخص است،ماهیت را اگر از آن وجود بگیریید کلّی است ولی چون با این وجود متحد شده ،همانطوری که وجود بالمجاز سرایت می کند به ماهیت،تشخّص هم سرایت می کند.
اما اگر این ماهیت را از این وجود گرفتید می شود کلّی، تا وقتی که با این متحد است به برکت این می شود شخصی،اما ماهیت خودش کلی است ،شخصی نیست.
ماهیت کلّی است،معنای وجود هم کلّی است،خود وجود شخصی است.

تاریخ ۹۷/۰۷/۱۷
دقیقه ۱۸:۵۷

@Manzomeeh




اینکه ما اشاره کردیم وجود وعدم باهم تناقض دارند منظور آن مفهوم نبود،نگفتیم مفهوم وجود با مفهوم عدم تناقض دارد.
واقع وجود با واقع عدم تناقض دارد.مفهوم هیچ جا تناقضی ندارد،بله بگوییم این مفهوم هست ونیست،این تناقض است چون جایگاه تناقض اینطور نیست که فقط در خارج باشد،در ذهن هم جای تناقض داریم، اگر بگوییم من به فلان مطلب علم دارم وندارم این تناقض در ذهن است.
فلان مطلب در خارج هست ونیست این تناقض در خارج است.
ولی مفهومها که امر ذهنی اند ،همه شان امر وجودی اند ،صورت حاکی از بیروننداینها نمی توانند باهم تناقض داشته باشندوباهم جمع می شوند.
مفهوم وجودوعدم هردو با هم به ذهن می آیند اگر چه جدای از هم اند اما طارِد هم نیستند.

تاریخ ۹۹/۰۷/۱۶
دقیقه۷:۵۳

@Manzomeeh


تقسیم وجود به اقسام هم می تواند به ضمیمه کردن تعیینات باشد، هم می تواند به ضمیمه کردن مراتب باشد، لزومی ندارد حتما وجود را به وجود ضمیمه کنیم تا قِسم درست شود.
تعیینات را به وجود ضمیمه می کنیم، همچنین مراتب را ضمیمه می کنیم ،با ضمیمه کردن هر تعیینی وبا ضمیمه کردن هر مرتبه ای قِسمی به وجود می آید.

تاریخ ۹۹/۰۷/۱۶
دقیقه ۵:۱۵
@Manzomeeh


اقسام همه در عرض هم هستند وقتی تقسیم می کنیم مفهوم وجود را به مفهومِ وجود واجب ومفهوم وجود ممکن، این مفهومها در عرض هم هستند،درست است که واجب وممکن در عرض هم نیستند اما مفهوم وجودشان در عرض هم هستند.

تشکیک در مفهوم، تشکیک در صدق بود نه در مفهوم،الان شما تصور کنید مفهوم واجب ومفهوم ممکن را ، کنار هم تصور می کنید یا یکی را مقدّم بر دیگری ؟هردورا باهم تصور می کنیم.
مفهومهادر عرض هم هستند،مصداقها جدا هستند،صدق مفهوم وجود بر وجود واجب بر اولویت است ،بر وجود ممکن به غیر اولویت است.

واما خود مفهومها؛ مفهومها در عرض هم هستند،صدقش نه اول است ،به اولویت است یعنی به خاطر اینکه مصداق مهمتر است صدقش به اَوَلیت است، یعنی اول برآن صدق می کند بعد بر این ،وقتی در ذهن من می خواهند ترسیم شوند در عرض هم ترسیم می شوند،صدق هم می خواهند بکننددر یک زمان صدق می کنند،به لحاظ مرتبه مختلف اند ،به لحاظ مرتبه بحث می آید در مصداق.


تاریخ ۹۹/۰۷/۱۵
دقیقه۲۰:۵۳

@Manzomeeh


بنابر اشتراک معنوی شمااز وجود چه می فهمید؟ معنای هست را می فهمیدنه معنای انسان ونه معنای شجر فقط معنای هست را می فهمید،حالا این معنای هست،صدقش برعلّت مقدّم است وبر معلول مؤخر است تشکیک می فهمید،هست را دوجورش می کنید ،یعنی دراشتراک وجود حرف این است که معنای وجود یکی است یعنی هست است، اما این هست مختلف صدق می کند یا متفق صدق می کند.

پس فرق می کند بحث اشتراک معنوی با بحث تشکیک،حتی اگر هردو رامربوط کنیم به مفهوم،آنجا که تشکیک مربوط می شود به خارج ،اشتراک مربوط می شود به مفهوم ، یعنی یکی خارجی است ویکی ذهنی است.

تاریخ ۹۷/۰۷/۱۴
دقیقه ۱۹:۳۵

@Manzomeeh


تشکیک گاهی در مفهوم است وگاهی در مصداق است. تشکیک در مفهوم یعنی تشکیک در صدق مفهوم ،مفهوم وقتی می خواهد صدق کند به نحو مشکک صدق می کند.
تشکیک در صدق یعنی چه؟
مشترک لفظی این بود که صدق وجود بر انسان معنایی داشته باشد،صدقش بر عقلی که بإِذن الله علتِ وجود انسان است معنای دیگری داشته باشد،در انسان معنای انسان ودر عقل، معنای عقل

اما تشکیکی که به معنای مفهوم است،اینطور می گوید که اسمش را تشکیک در صدق می گذاریم،می گوید صدق مفهوم وجودبر وجودِ عقل،أقوی است از صدقش بر وجودِ انسان،معنارا مختلف نمی کند معنای وجود چه در عقل وچه در انسان همان هستی است منتها صدقش بر علّت مقدم است در صدقش بر معلول یعنی وجود وقتد صدق می کندبر معلول ،مقدم بر معلول صدق کرده برعلّت.
وقتی صدق می کند برعلّت مؤخّرن می تواند اسنا، کند بر معلول یا صدق بر علت قویتر از صدق بر معلول است ،أقدم است یا قویتر است یا اولویت دارد در معنای وجود تصرف نمی کند.

تاریخ ۹۷/۰۷/۱۴
دقیقه:۶:۰۱

@Manzomeeh


چرا به فعل خدا کلمه گفته می شود؟ ما وقتی حرف می زنیم حرفهامون از کلمه ترکیب می شود بلکه از حرف ترکیب می شود،از حروف کلمه می سازیم از کلمات،کلمه وجمل می سازیم وحرف می سازیم پس اصل حرفهای ما حروف است.یا اصلش کلمه است .
کلمه چگونه به وجود می اید؟ صوت بدون تعییّن که از تارهای صوتی بر می خیزد وما اسمش را می گذاریم نَفَس ،این حاصل می شود تا وقتی می آیدتوی گلو ،این صوت بدون تعیین است ،می آید در دهان وبا مقاطع سن برخورد می کند،با تعیین می شود ،برخورد می کند به زبان به لب به دندان وبا این مقاطع حروف شما به این صوت بی تعیین ،تعیین می دهید، یک صوت می شود الف ،یکی می شود ب و... ،همینطور تعیین برای صوت پیدا می شود.بعد این متعیینهارا جمع می کنیم وکلمه می سازیم.

کلمه عبارت است از نَفِس متعیین شده
ودر مورد خداوند، وجود منبسط نفس رحمانی است، هیچ تعیینی هم ندارد یک وجود خالص وصرف ،منتها وجوب ندارد وامکان دارد ،خدا وجوب صرف است منتها واجب است،این هم وجوب صرف است منتها ممکن ،این فیض اون مفیض وهر دو وجود صرفند، هر دوصرفندهم اشکالی ندارد چرا که یک صِرف در موطن وجوب ویک صرف در موطن امکان است.

تاریخ ۹۹/۰۷/۱۱

@Manzomeeh


صادر اول همان وجودات وجود منبسط است که تعیینات روی این می ایند، چطوری تعیینات روی این می آیند؟ تعیینات ،تنزلات اعیان ثابته اند که بتدریج در آن حاصل می شوند،آنها که حاصل شدند روی وجود منبسط قرار می گیرند ،وجود منبسط خودش نه ظهورش، خودش با آنها متحد می شودو موجودات ساخته می شوند.
ظهورات وتنزلاتِ اعیان ثابته که تعیینات وماهیات اند.اعیان ثابته ماهیت اصل ماهیات اند.
این ماهیات ما اعیان ثابته نیستند،اعیان ثابته راه به وجود خارجی پیدا نمی کنند آنها در مقام علم خدا هستند همیشه هم وجود علمی دارند،هیچ وقت وجود خارجی پیدا نمی کنند،تنزلاتش که ماهیاتِ ما هست ،آنها وجود خارجی پیدا می کنند این تنزلات که تعیینات اند به تدریج می آیند روی وجود قرار می گیرند سهمی از وجود منبسط را برای خودشان بر می دارند با ان متحد می شوند ومن وشما ساخته می شویم.

تاریخ ۹۹/۰۷/۱۰

@Manzomeeh


اسماء حکایت از جلوه های ذات می کنند ،آنهایی که عین ذاتند اسماء نیستند وقتی که ما جدا فرضشان می کنیم ایجاد می شوند. تا وقتی عین ذات اند اسماء نیستند.

تاریخ ۹۹/۰۷/۰۹

@Manzomeeh


مفاهیم متعدد ومتکثّرند والفاظ هم که این مفاهیم را دارند متکثّرند ،علم ، قدرت،حیات ،عزّت اینها همه لفظا فرق می کنند ،مفهوما فرق می کنند اما واقع ومصداق فرق نمی کنند،امتیاز در دید ماست،من وقتی که کشف از این ذات ملاحظه می کنم می گویم علم، وقتی اجرا را ملاحظه می کنم می گویم قدرت، آن یک ذات بیشتر نیست ،کارهایی که انجام می دهد،اضافاتی را که انجام می شود، تعلقاتی که متفاوتند، صفت متفاوت می فهمیم. در فهم من این تکثر درست می شود،در وضع الفاظ تکثر درست می شود.
والا در واقعیتی که خداست تکثّری نیست، یک ذات است، نه ذات است به علاوه علم.

تاریخ ۹۹/۰۷/۰۹ ،دقیقه ۱۲

@Manzomeeh


مقدمات را به عنوان مسلّم أخذ کنید نتیجه اش می شود جَدَلی
مقدمات را به عنوان اینکه مطابق ،واقع است بگیرییدنتیجه اش می شود برهانی

تاریخ ۹۷/۰۷/۰۸ ،دقیقه۲۲:۵۸

@Manzomeeh


وقتی یک مقدمه شرطیه بخواهد اثبات شود ،چه چیزیش باید اثبات شود؟! تلازمش
مُقدم وتالی اش که لازم نیست اثبات شود.
درصدق وکذب یک مقدمه شرطیه اگر تلازم رادارد می گویید صادق است واگر تلازم رو ندارد می گویید کاذب است.
پس بیان ملازمه یعنی بیان صدق قضیه.

تاریخ ۹۷/۰۷/۰۸ ، دقیقه۱۷:۵۰

@Manzomeeh


برای جدایی دو واجب از یکدیگر باید امتیاز بینشان باشد علاوه بر اشتراکی که دارند باید امتیاز هم داشته باشند،اگر امتیاز وجودی باشد هر دو می شوند مرکّب این وجوب دارد بعلاوه فلان کمال ،اوهم وجوب دارد بعلاوه کمال دیگر ،هر دو می شوند مرکّب ،یکی سلبی ودیگری ایجابی
اینجا کدامشان مرکّب است ؟ اونی که امتیاز ایجابی دارد مرکب می شود، آن سلبی مرکب نمی شود، یعنی می گوییم این واجب فلان کمال را دارد،یا فلان امر را دارد، این یکی ندارد ،اینی که ندارد می شود وجوب و،وجود خالص که می شود بسیط ،اون یکی می شود مرکب ،مرکب ومحتاج می شود این از وجوب می افتد وثابت می شود که یک واجب بیشتر نداریم.

تاریخ۹۷/۰۷/۰۷، دقیقه۲۶:۳۰

@Manzomeeh


در حمل اوّلی شما وجودرا بر وجود حمل نمی کنید،درست است که این موجود است آن هم موجود است ولی شما مفهوم بر مفهوم حمل می کنید،پس ربط بین دو وجود نیست،ربط بین دو مفهوم است ،رابطش هم وجود نیست،رابطش هم عینیت مفهوم است.

تاریخ ۹۷/۰۷/۰۴ ،دقیقه ۱۳:۴۸

@Manzomeeh


در حمل اَوّلی دوتا مفهوم بر هم حمل می شوند ولی مغایر نیستند دوتا ماهیت برهم حمل می شوند اما مغایر نیستند ،خودش بر خودش حمل می شود ولوا لفظ فرق ی کند ولی مفهوم یکی است ، در حمل اَوّلی اتحاد برقرار است چون وضع ومحمول یک چیزند ،اگر چه لفظشان فرق می کند،مفهومشان یکی است،چون مفهوم یکی است تباینی نیست،اتحاد است وقابل حمل است.در حمل اولی ماهیتها متحدند .

در حمل شایع مفهومها یکی نیستند،دوتا هستند،اجازه حمل نداریم مگر عامل اتحاد داشته باشیم و عامل اتحاد وجود است یعنی هر دو ،موضوع ومحمول به یک وجود موجودند.در حمل شایع ماهیتهامتحد نیستند باید اتحاد وجود باشدیعنی وجود متحد باشد تا برهم حمل شوند.

تاریخ ۹۷/۰۷/۰۴ دقیقه ۲:۸ و۳:۱۵


@Manzomeeh


چون ماهیات مثارِ(عامل برانگیخته شدن )کثرت اند،اگر عامل اتحاد داشته باشند برهم حمل می شوند،اگر عامل اتحاد نداشته باشند اجازه ی حمل ندارند . اگر ضاحک وکاتب عامل اتحاد داشت قابل حمل هستندولی اگر عامل اتحاد نداشت یعنی قابل حمل نیستند.
حمل یعنی اتحاد، حمل می کنید یعنی شهادت می دهید که این دوتا باهم متحدند،اگر از هم کاملا جدا باشند نمی توانید متحدشان کنید،نمی توانیدحملشان کنید بلکه باید اتحاد داشته باشند.
اتحادشان در واقع است یا اعتباری است؟ در ذهن من باید اتحاد داشته باشند یا در خارج باید اتحاد داشته باشند،اگر در ذهن اتحاد داشتند ودر خارج اتحاد نداشتند،خب ذهن من خلاف واقع است وآن حملی که من میکنم حملِ مطابق واقع نیست .پس حتما باید در خارج اتحاد وارتباط،باشد تا من بتوانم در ذهنم حمل کنم
حمل در خارج نیست،حمل کار ذهن است،اما باید در خارج اینهاباهم اتحاد داشته باشند تا بتوانند حمل کنند،انسان باید با کتابت اتحاد داشته باشد تا بتوانم بگویم الانسان الکاتب . در خارج انسان وفرس اتحاد ندارند پس نمی توانیم بگوییم الانسان الفرس یا الفرس للانسان .(اتحاد ذهنی تابع اتحاد خارجی است).
یا به تعبیر اصطلاحی نسبت حکمیه ای که در حمل می آید تابع وجودی است که در خارج است.

تاریخ ۹۷/۰۷/۰۳ ،دقیقه ۱۳:۵۳


@Manzomeeh


سئوال : چرا شما می گویید ربط همان جود است؟؟ ربط اضافه ی بین وجود وماهیت است.
چون اضافه دوطرف می خواهد یک طرف را ماهیت قرار می دهیم،یک طرف را وجود قرار می دهیم ، ربط هم بین این دوتا است.
اگر جاعل را مجعول بگیریید جاعل می شود یک طرف اضافه،مجعول می شود یک طرف اضافه، ربط بین جاعل ومجعول هم می شود اضافه.

الان ما جاعل ومجعول نمیگیریم،بستگی دارد که شما مضاف ومضاف الیه را چطوری قرار بدهید،
اگر مجعول را مضاف الیه قرار دهید جاعل می شود آن طرف اضافه،اما ما مجعول را مضاف الیه قرار نمی دهیم ، واگر ماهیت با قید مجعولیت آن را نگاه کنیم ،جاعل می شود طرف دیگر اضافه، ما این کاررا نمیکنیم،

ما ماهیت را نگاه می کنیم قید مجعولیتش را کار نداریم،آن مجعولیت را رابطه می گیریم،ماهیت را نگاه می کنیم ، وجود را نگاه می کنیم،جاعل یک ربطی بین این دو داده است،این ربط وجود نیست امر سوّم است.


تاریخ ۹۷/۰۷/۰۲ ،دقیقه ۳۰:۲۹

@Manzomeeh

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

107

obunachilar
Kanal statistikasi