تاریکخانه


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


Literature, Art and Culture.
ادبیات، هنر، نوشتن و اندیشیدن
زیر نظر:
فەرهاد.ح.گوران
@fgooraan

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


نَقد و نِق dan repost
⚫️ مرگ در زندان و مسئوليت‌گریزیِ همیشگی

⬛️ یکی از بازداشت شدگانِ خیزشِ دی‌ماه در زندان مُرده است؛ اتفاقی تکراری در زندانهای جمهوری اسلامی ایران. فاجعه‌ای که مسئولین سازمانِ زندان‌ها بدونِ کمترین احساسِ شرمساری اعلام می‌کنند و به راحتی از کنارِ آن می‌گذرند.

⬛️ اعلامِ خودکشی به عنوانِ علتِ مرگ #سینا_قنبری به قصدِ فرار از پاسخگویی است. این موضوع در خانواده‌ی لاریجانی مسبوق به سابقه است:

✔️ چند سال پیش یک مرد رو به روی مجلس خودسوزی کرد و مُرد. می‌دانید واکنش علی لاریجانی چه بود؟ احتمالا نمی‌دانید؛ یا نشنیده‌اید و یا شنیده و از یاد بُرده‌اید. فراموشی کارِ شما است ملّت!

✔️ لاریجانی (علیِ خانواده) از تریبون مجلس اعلام کرد که آن مرد معتاد و بیمار روانی بوده‌است. لاریجانی (علی‌شون نه صادق) هنگام گفتنِ این اظهارات ِ شرم‌آور، خیلی آرام به نظر می‌رسید. معنای ضمنیِ حرف او این بود: خودسوزیِ یک بیمار روانی، یک معتاد، در بهارستان، موضوعِ مهمی نیست.

رویِ هیتلر سفید!


⬛️ من به عنوانِ یک روانپزشکِ آشنا با پدیده‌ی خودکشی که سال‌ها رویِ این موضوع مطالعه وکار پژوهشی کرده‌ام، این موضوع ( خودکشیِ #سینا_قنبری) را صد در صد منتفی نمی‌دانم. دلایلی که این احتمال را تقویت می‌کند، قابلِ مطالعه است. من قصد ندارم با بیانِ آن‌ها، ناخواسته کاری خلافِ شانِ حرفه‌ای انجام دهم یا مثل رسانه‌های زرد و بی‌مسئولیت، باعث افزایش آمار خودکشی شوم. امّا...

✔️ اگر خودکشیِ #سینا_قنبری قطعی هم باشد و همه‌ی شواهد آن را تایید کند، ذره‌ای از مسئولیتِ ملّی و بین‌المللیِ قوه‌ی قضاییه جمهوری اسلامی در مرگِ این جوان کم نمی‌کند.

🔴 من مثل آقای روحانی! حقوقدان! نیستم اما به عنوان یک شهروند، خودکشیِ زندانی را «قتل» می‌دانم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🖋 ناصر همتی، روانپزشک
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


زمان‌هایی هم هست که به زبان آمدنِ آدم همان‌قدر سخت و ناممکن است که ناطق شدن سینمای چارلی چاپلین.
امروز در خیابانِ سوت و کور به رفیقی می‌گفتم.


«انقلاب‌های پرولتاریایی مانند انقلاب‌های قرن نوزدهم همواره در حال انتقاد از خویش‌اند، لحظه به لحظه از حرکت باز می‌ایستند تا به چیزی که به نظر می‌رسد انجام یافته است دوباره بپردازند و تلاش را از سر گیرند؛ به نخستین تردیدها و ناتوانی‌ها و ناکامی‌ها در نخستین کوشش‌های خویش بی‌رحمانه می‌خندند، رقیب را به زمین نمی‌زنند مگر برای فرصت دادن به وی تا نیرویی تازه از خاک برگیرد و به صورتی خطرناک‌تر از پیش رویاروی‌شان قد علم کند، در برابر عظمت و بی‌کرانی نامتعین هدف‌های خویش بارها و بارها عقب می‌نشینند تا آن لحظه‌ای که کار به جایی رسد که دیگر هرگونه عقب‌نشینی را ناممکن کند.»
🔹کارل مارکس، هجدهم برومر لوئی بناپارت


گـۆڤارے ســـۆما dan repost
17.pdf
838.1Kb
✅ #گۆڤاری_سۆما
🇸
🇴
🇲
🇦
♦️ سیمیۆلۆژیای رەنگ لەشیعری #شێرکۆ_بێکەس,دا:

دیوانی رەنگدان بە نموونە


🔵 #لوقمان_ڕەئووف

t.me/SomaGovar


هنر گیتار کلاسیک dan repost
آفتابکاران جنگل
ترانه از سعید سلطان‌پور
ملودی ترانهٔ فولکلور ارمنی با نام ساری سیرون یار
تنظیم از مهرداد برآن
آواز داوود شراره‌ها
انتشار:‌۱۳۵۷


از بخت بد روزگار یک بار محمود دولت آبادی را از نزدیک دیده‌ام؛ چهلم هوشنگ گلشیری بود و با برادرم رفته بودیم آیین بزرگداشتش. در حیاط مکان برگزاری مراسم، ناگهان چشم برادرم به نویسنده‌ی کلیدر افتاد. مشتاقانه نزدیک رفت و سلام کرد و گفت؛ من خواننده‌ی رمان‌های شما هستم ... آقای دولت هم کله‌ای تکان داد و تشکری کرد. چنان سرد و بی روح که برادرم جا خورد، پشیمان از رفتن و سلام گفتن. او گرفتار بیماری سرطان بود، و چندی بعد چشم بر جهان فرو بست.
تا مختاری و گلشیری و شاملو بودند این آقای قدیما روستایی و اینک بالاشهری و کراواتی، به قول شاهرخ مسکوب؛ عمیقا بی سواد، کمابیش حواسش به خودش بود. بهتر بگویم مراقبش بودند. آنها رفتند و آقای دولت ماند تا با مقامات همسخن شود و عکس یادگاری بگیرد و دُرفشانی کند، هر روز رسواتر از دیروز.

@farhaadgooraan


ناسینما dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
صحنه ای ماندگار از فیلم «سرود سرخ» شاهکار تکرارناشدنی "میکلوش یانچو" فیلمساز طغیانگر مجارستانی..

@NAcinema


🔹 کاری از مهدی طالقانی
بر اساس اثری از دلاکروا با عنوان:
آزادی مردم را به پیش می‌راند.

🔹 Liberty Leading the People
Painting by Eugène Delacroix, 1830.


🔹درگفت‌و‌گوی کوتاه زیر (۱۹۶۷) ارنست بلوخ - متفکر بزرگ مکتب تاریخ‌نگاری آنال_ عقیده دارد از سویی باید میان انواع نفرت تمایزی دقیق گذاشت؛ نفرت نژادی یا بیگانه‌هراسی بسیار متفاوت از نفرتی چون نفرت طبقاتی است که به‌عنوان مثال در کتاب کاپیتال متوجه شیوه‌ی غیرانسانی اقتصاد سرمایه‌داری است؛ از سویی دیگر در وضعیت مشخص انقلابی نفرت باید مفری به خشم پیدا کند. زیرا خشم کور و افسرده نیست، گشوده است، از نظر زمانی محدود است و در اوج آن همواره این فرصت هست که به عقل رجوع شود، حال‌که نفرت همواره فعال است و مدام توسعه می‌یابد. نفرت ملاحظه‌کار است اما خشم فرصت‌طلب نیست و از همین‌رو نسبتی با کارهای بزرگ دارد. نفرت صورت را سفید می‌کند، خشم اما سرخ.

http://fa.schahed.ir/?p=111


سوال: نفرت یک پدیده است، واقعیتی است که روزمره مستقیم یا غیرمستقیم با آن مواجهیم. قبل‌از هرچیز یاد نفرت جمعی می‌افتم، نفرتی که از نظر سیاسی می‌توان آن را مورد سوء‌استفاده قرار داد و دستکاری‌ کرد. در گفتگوی پیش‌رو بسیار علاقه‌مندم بدانم نفرت نژادی و نفرت طبقاتی را چطور ارزیابی می‌کنید. نیت‌ها متفاوت است. لیکن آیا – اگر تا نهایت پیش رویم – نتیجه یکسان نیست: نابودی انسان‌.

بلوخ: از منظر نخست نفرت خصوصیت زیبایی نیست. مسبب شرارت و کوری است. صورت را از ریخت می‌اندازد، حتی اگر برحق باشد. لیکن بی‌شک میان نفرت طبقاتی و نفرت نژادی، هم از لحاظ محتوایی و هم در مقصد، تفاوت‌های بسیار بارزی هست. در انواع محافظه‌کارانه‌ی نفرت یعنی در نفرت نژادی و بیگانه‌هراسی که حد بالایی از خشونت و تعدی بروز می‌یابد، در باب دلایل امر کوچک‌ترین پرسشی مطرح نمی‌شود، حال‌که از زمان اسپارتاکوس نفرت طبقاتی به‌واسطه‌ی استثمار و سرکوب توجیه یافته است. میان عباراتی چون: «یهودیان مایه‌ی فلاکت‌اند» یا: «کارگران خارجی مایه‌ی فلاکت‌اند» و تحلیل‌های کتاب سرمایه از شیوه‌ی حقیقتن ضدانسانی اقتصاد سرمایه‌داری نیز به‌همان‌اندازه باید تمایز گذاشت. در قرن ۱۸، از آدام اسمیت به بعد، و حتی پیش از آن، در قرن ۱۵ و ۱۶، زمانی‌که کارفرما از شر محدویت‌های صنفی آزاد شد مهار نیروهای تولیدی نیز برداشته شد. متعاقب‌اش انقلاب فرانسه بود، روشنگری بشر، و دایره‌المعارف. همه‌چیز، حتی مقوله‌ی آزادی، ازپسِ رهایی شیوه‌ی اقتصادی می‌آید. و به‌همین دلیل سرمایه‌داری تاحدود سال ۱۸۰۰ از جانب مارکسیسم [پدیده‌ای] کاملن مترقی ارزیابی می‌شد – این امر بورژواها و ارتجاع‌گران را اغلب به حیرت می‌اندازد – البته تنها تا ‌مدتی ‌که تناقضات چنان بزرگ شدند که بورژوا به بستر کهن فئودالی خزید.

در مقابل نفرت از پایین، اگر زاده شود، بسیار پرانگیزه است. و آنان که مورد نفرت‌اند سهم بسیار زیادی در این نفرت دارند به این دلیل که خود نیز نفرت ورزیده‌اند. هم‌چون مرد کوچک، رعیت، ستم‌دیده، حال اگر قیام می‌کرد، مورد نفرت واقع می‌شد، هم‌چون ترور سفید وقتی به ابعاد ترور سرخ می‌رسد اما اغلب فراتر می‌رود، همه‌ی این‌ها را تنها می‌توان با قانون و عدالت کهن مقایسه کرد، که مجازات دزد بی‌نوای چوب چوبه‌ی دار دراز بود.

نفرت نژادی و بیگانه‌هراسی در عوض از رخوت و سستی خرده‌بورژوا برمی‌خیزد، از فقدان رسوخ منطقی در چیزی که پیش‌روست، نفرت از جانب راست یا بالا را تشویق می‌کند و در آن مشارکت می‌جوید، نفرتی که اندکی بعد در قالب تهمت‌ها و حماقت بروز می‌یابد تا این‌که به نوعی کمونیسم‌ستیزی عمومی ختم شود. این کمونیسم‌ستیزی – هم‌چون یهودی‌ستیزی که این نیز اغلب از جناح راست می‌آید و در پی کلیت‌بخشی است: روس، آلمانی، فرانسوی، یهودی – آری این کمونیسم‌ستیزی یکی از بدترین صورت‌های کلیت‌بخشی بدون توجه به تفاوت‌هاست. آن‌جا که حماقت سیطره دارد کلیت‌بخشی بیشترین رشد را می‌یابد. 🔹برگردان: شاهد عبادپور


🔹چاوه‌ڕوانیی چاوه‌ڕوانه‌. له‌‌ ڕێگای‌ چاوه‌ڕوانیى‌ ئه‌و كه‌سه‌ی كه‌ چاوه‌ڕوانه،‌ ده‌مرێت له‌ چاوه‌ڕوانیی. ئه‌و له‌ نێو مردندا به‌رگه‌ی مردن ئه‌گرێت وه‌كوو ئه‌وه‌ی وا ده‌ركه‌وێت كه‌ چاوه‌ڕێی مردنی چاوه‌ڕوانیی بێت له‌ پێناو ئه‌و كه‌سه‌ی كه‌ هێشتا له‌ مه‌رگدا چاوه‌ڕواننه‌كراوه‌. مردن، وه‌كوو رووداوێكی چاوه‌ڕوا‌نكراو سه‌یر ده‌كرێت، چونكه‌ هێشتا به‌‌ توانا نییه‌ له‌ كۆتایی هێنان به‌ چاوه‌ڕوانیی. چاوه‌ڕوانیی مردن ده‌گۆڕێت بۆ شتێكی وه‌ها كه‌ نه‌توانین له‌ ڕێگای ئه‌وه‌وه‌ ده‌ست له‌ چاوه‌ڕوانی هه‌ڵگرین. چاوه‌ڕوانی ده‌رفه‌تیی ئه‌وه‌مان پێده‌دات كه‌ بزانین مردن ناتوانێت ببێته‌ شتێكی چاوه‌ڕوانكراو. ئه‌وه‌ی له‌ چاوه‌ڕوانی دا ده‌ژێت ژیانی داهاتووی ئه‌وی تر وه‌كوو پووچییه‌ك له‌ نێو چاوه‌ڕوانیدا ده‌بینێت و چاوه‌ڕاونیش وه‌كوو پووچییه‌ك له‌ سه‌روو ژیانه‌وه‌ بۆ ئه‌و به‌دی ده‌كات.

#چاوه‌ڕوانیی_فه‌رامۆشی
#مۆریس_بلانشۆ
گالیمار 1962، ل 42.
#فاضل_محمود


🔹انتظار در انتظار است. از طریق انتظار آن كسی كه‌ چشم انتظار است می‌میرد از انتظار. او در مرگ تاب مردن را می‌آورد تا چنان به نظر به رسد كه در انتظار مرگِ انتظار است ‌به خاطر كسي كه حتي [ رسيدن به او ] در مرگ هم غير منتظره است.‌
به‌ مرگ چون اتفاق غیر منتظره‌ای توجه‌ می شود، چون هنوز در پایان دادن به‌ انتظار ناتوان است. انتظار مرگ را به‌ چیزی چنان مبدل می‌كند كه‌ نتوانیم از طریق آن دست از انتظار بداریم.
انتظار به‌ ما اجازه‌ی دانستن این را می‌دهد كه‌ بدانیم مرگ چیز قابل انتظاری نیست. كسی كه‌ در انتظار زندگی می‌كند زندگی دیگری را چون پوچی در میان انتظار می‌بیند و انتظار را نیز همچون پوچی‌ای ورای زندگی برای او خواهد دید.

🔹 انتظارِفراموشی
🔹 موریس بلانشو
🔹فاضل محمود




ماهی

شعرها: باغ آینه
#احمد_شاملو

من فکر می‌کنم
هرگز نبوده قلبِ من
اینگونه
گرم و سُرخ:

 

احساس می‌کنم
در بدترین دقایقِ این شامِ مرگ‌زای
چندین هزار چشمه‌ی خورشید
در دلم
می‌جوشد از یقین؛
احساس می‌کنم
در هر کنار و گوشه‌ی این شوره‌زارِ یأس
چندین هزار جنگلِ شاداب
ناگهان
می‌روید از زمین.

 



 

آه ای یقینِ گم‌شده، ای ماهیِ گریز
در برکه‌های آینه لغزیده توبه‌تو!
من آبگیرِ صافی‌ام، اینک! به سِحرِ عشق؛
از برکه‌های آینه راهی به من بجو!

 



 

من فکر می‌کنم
هرگز نبوده
دستِ من
این سان بزرگ و شاد:

 

احساس می‌کنم
در چشمِ من
به آبشرِ اشکِ سُرخ‌گون
خورشیدِ بی‌غروبِ سرودی کشد نفس؛

 

احساس می‌کنم
در هر رگم
به هر تپشِ قلبِ من
کنون
بیدارباشِ قافله‌یی می‌زند جرس.

 



 

آمد شبی برهنه‌ام از در
چو روحِ آب
در سینه‌اش دو ماهی و در دستش آینه
گیسویِ خیسِ او خزه‌بو، چون خزه به‌هم.

 

من بانگ برکشیدم از آستانِ یأس:
«ــ آه ای یقینِ یافته، بازت نمی‌نهم!»

 

۱۳۳۸


#یاد
#فروغ_فرخزاد
او همچنان یک پدیده است، یک فیگور یگانه و زخمی در دهه‌های گذشته و آینده.
بزرگ‌ترین شاعر معاصر، وصفی‌ست ناگزیر.
اما او را به این صفت‌های الصاقی نیازی نیست، این" مهم‌ترین " و بزرگ‌ترین"ها، این عناوین پر طمطراق از سر ساده‌انگاری و قیاس‌پنداری، که محصول مشترک رسانه و ابتذال است.
کی بود و چگونه بود که احمد شاملو نوشت؛
نامت سپیده دمی‌ست که بر پیشانی آسمان می‌گذرد.
وقتی چنان با زبان و جهان یکی شده باشی شعر "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد" را خواهی نوشت؛ تنانه و چهره به چهره‌ی زمانه، شعری که زندگی‌ ست. و " خانه سیاه است" را می‌سازی که در هر زلزله‌ای و ویرانی‌ای از نو روی پرده می‌آید.
در مستند "خانه سياه است "چشمي كه از پشت دوربين مي‌بيند آلوده به همان زخمي است كه بدن‌هاي داخل قاب را در بر گرفته؛ بدن‌هاي بي ارگان. جذامخانه اي كه مرز ندارد و دروازه‌اي است گشوده به هستی و نیستی بیماران و درماندگان.
كارگردان فيلم در كلوزآپ‌هاي مثال زدني‌اش، بی‌چهره‌گي آدم‌هاي آلوده به تجربه‌ی هولناك جذام را نشان مي‌دهد بي‌آنكه زخم را تقديس كند. جذاميی‌ها، این تبعيدي‌های شب سهمگین جهان ما. جذامی، یک نام کثیر است. آنها که "حس بودن ندارند چون حس خنديدن ندارند ..."
[ ژوليا كريستووا ، "نيروهاي وحشت"]
جذامي‌های فيلم فروغ حتي وقتي مي‌خندند با دلهره و ترس می‌خندند.خنديدن‌شان " راهي براي جاي دادن و يا جابه‌جايی آلودگي است".
فروغ فرخزاد ، هم در شعر و هم در سينمای مستند، آلوده‌گی تمام عيار به سوژه را تجربه می‌كند.
او خود را به درون قاب می‌كشاند. شكل زندگی و تجربه‌ی نوشتاري و سينمايی‌اش به گونه‌ای است كه كشيده ميی‌شود. دریافته است که اگر با زخم نیآمیزد همواره بيرون از قاب می‌ماند.
@farhaadgooraan


هنر گیتار کلاسیک dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
سونات مهتاب در سه مومان
آهنگساز: بتهوون
اجرا: لورنزو میکلی و متئو مِلا (سولودوئو)


#نامه
#نقد_و_نظر

✔️ ص.ف.ئەوین

🔻زبان الکن راوی‌ها در "نفس‌تنگی"

در یک صفحەی مجازی مطلبی توجەم را جلب کرد... و در نهایت امضاء "فرهاد گوران".
چه‌قدر توانا و چه‌قدر ناآشنا. مشتاق شدە بودم ازایشان بیش‌تر بخوانم و بیش‌تر بدانم.
تا اینکه به متن کتاب "نفس تنگی" دست پیدا کردم. مسحور نوشتەهایش شدم. تصویری از یک زندگی آشنا. اینک خود را در لابه‌لای سطوری از جنس زندگی و دنیای نفس‌تنگی می‌دیدم. همەی صحنەها و توصیفات برایم آشنا بود، اگرچە یارسان نبودم اما ارادت خاصی بە این آیین داشتم بە گونەای مرا با گذشتەی باستانی‌م پیوند می‌داد. زرده را هم می‌شناختم و می‌دانستم مانند حلبچە و سردشت شیمیایی شده، اما انگار زردە در این غوغا پنهان شده بود. جملەها و داستان‌های "دایگه" برایم نە تنها آشنا که بخشی از حقیقت وجودیم به عنوان یک زن است، مویە‌هایش، متل‌هایش، همه بخشی از زن کورد است کە دارد در تلاطم صفحات مجازی رنگ می‌بازد و به وادی فراموشی می‌رود. غزال هم بخش دیگری از منِ زن است، زنی که کوردی حرف می‌زند و فارسی می‌نویسد، نوعی گم‌گشتگی در میان زبان قدرتمندتر و تلاش برای غرق نشدن در فرهنگ مرکز مدار، زنی‌ که حقیقت را به شکل دیگر و در دورە‌ای دیگر می‌زید،کودکی‌ش چه‌قدر شبیه به کودکی ما است،بازی‌هایش، شیطنت‎هایش و واگویه‌هایش برایم بسیار ملموس است، من اما، تنها از خود گم شدە‌ام در این رمان می‌گویم، منی کە هر بار در جامەی یکی از زنان داستان بە سخن می‌آیم، در شمایل "دایگه" در نذرها، مویه‌ها و بخش پنهان باستانی من... در شمایل کژال کە تنها سایه‌ای است، سایە‌ای در حال احتضار به دلیل بمباران شیمیایی زرده که هنوز هم خیلی‌ها خبر ندارند یا می‌دانند و سکوت کرده‌اند.
غزال اما راوی همه است: دایگە ،کامگ، باوە، کژال،در واقع گاهی خود کژال هم می‌شود ،این سایه را از کودکی با خود همراه و بزرگ کرده. آینەی هم شده‌اند، دوباره در آن صفحەی روشن گذشته را می نگارند، واکاوی شگرفی‌ست که با سایه‌ای از خود به دنبال خود باشی و تمام اسطوره‌هایت را دوباره زندگی کنی. داستان برایم غریب نیست همه را زندگی کرده‌ام ،خندەهایش را خندیدەام، گریە و مویە‌اش را گریستەام. گویی هر کدام دوون دیگری از من‌اند، در جایی دیگر نه خیلی دور و نە نزدیک، اما عجیب تکرار دوون‌هاست، گویی این رنج را پایانی نیست، تنها شاید در مقامات بشود سرودشان؛ هفتاد و دو مقام و جایی دیگر، هفتاد و دو فرمان.
تنها مشکلم با کل کتاب زبان آن است، اگرچه تسلط نویسنده به زبان و استفاده بهینه از آن غیر قابل انکار است اما زبان گویی در بیان داستان الکن است.ارتباط با آن برای من کورد زبان حس غریبی دارد، نه اینکه فارسی را نفهمیم نه، منظور این است بعضی داستان‌ها باید در بستر زبان مادری خود رشد کنند تا بیانگر حقیقت خود باشند. اگر چە تلاش نویسنده در سطر سطر داستان در پیوند و همنشینی دو زبان مشهود است اما در کل داستان نبود کلیت زبان مادری حس می‌شود. هرچند نویسندە کوشیدە است از طریق زبان باوگە در کلام‌خوانی‌ها، و در مویه‌ها و موورهای دایگه دائما به زبان مادری راوی‌ها برگردد و آن را به یادمان آورد.



🔹زبانِ من در برابر سخن دوستان فرهیخته‌ای که نوشته‌ها و رمان‌هایم را می خوانند و از روی لطف نظر خود را می نویسند، الکن است؛ چنان زبان کژال در برابر رودخانه‌ی سیروان!

@farhaadgooraan


نامق هورامی، پژوهشگر نامی فرهنگ و تاریخ مردم کورد، در این یادداشت با اشاره به دفاتر یارسان به نسبت و پیوند تاریخی یارسان با بکتاشیه و علویان اشاره کرده است، این مناسبت ساختاری در چهار قلمرو کردستان و آذربایجان ایران، کردستان عراق و سوریه و ترکیه وجود داشته است. از درسیم تا عفرین و شاره‌زور و پردیوه‌ر و دالاهو و ارومیه و تبریز و ... زیست جهان یارسان بوده است.


@AxNegarBot dan repost
یارسان و بەكتاشی و عەلەوی

بەپێی دەقی سەرەنجام

نامق هەورامی

دەروێش نەورۆزی سۆرانی مەرەمو:
ئەر كەچم واتەن شا دادەن بەشم
تاجر نەحوجرەی حاجی بەكتەشم
واتە: ئەگەر من هەڵەیەكم كردوە یان خرابم گوتووە ئەوە هۆی كەم شارەزایی منە چونكە من شاگردم لەحوجرەكەی حاجی بەكتەشدا، لێرەدا مەبەست لەحاجی بەكتەش، سوڵتان ئیسحاقی هەورامانە.
لەسەدەی حەوتەم و هەشتەمی كۆچی ئەوكاتەی ئایینی یارسان لەهەوراماندا گەشە دەسەنێت، پیربنیامین رودەكاتە توركستان و لەو وڵاتەدا دەست بە چالاكی ئایینە دەكات.
لەتوركیادا بەكتاش و عەلەویەكان وەك دوو رێبازی ئایینی بەنهێنی سیریمونیای ئایینی خۆیان ئەنجام دەدا بەتایبەت لەدەورانی عوسمانییەكاندا، هەرچەند ئەوكاتە لەناو (یەنی چری )سوپای توركیا، بەكتاشییە لە برەودابوو،دەوڵەتیش پشتیوانی لێ دەكردن، ئەمانە زیاتر لەناوچەكانی (رۆم ئیلی) دەژیان .
توركەكان ئەمەیان بەكار هێنا و بەئێستەشەوە ئەوەیان بڵاوكردەوە كە حاجی بەكتەش توركە، ئەویش بەسود وەرگرتن لەنفوزی ئایینی حاجی بەكتاش لەناو (یەنی چری) دا.
بەمكارە عوسمانییەكان لەو سەردەمەدا و میراتگرەكانیشیان تا ئەمڕۆ دەیانەوێت كێشە لەنێوان بەكتاشیە و عەلەوی دروست بكەن و حاجی بەكتاشیش وەك تورك نیشان بدەن بۆ ئەوەی لەلایەن كورد و عەلەویەكانەوە دژایەتی بكرێت، لەكاتێكدا هیچ پەیوەندییەكی بە توركەوە نییەو بەپێی باوەڕی ئایینی یارسان حاجی بەكتاش هەر هەمان سوڵتان ئیسحاقەو هەرگیز سوڵتانی ئایینی یارسان تورك نییە.
حاجی بەكتاش ناوی تەواوی( محەمەد ئیبراهیم موسای خوراسانییە)و لە نیشاپور هاتوەتە دنیاوە، لای یارسانەكان حاجی بەكتاش هەر هەمان سوڵتان سەهاكی بەرزنجییە و لەپەردیوەر غەیب دەبێت و لەباكوری كوردستان دەردەكەوێت و رێبازی بەكتاشییە دادەمەزرێنێت، وەك ئەوەی لە كتێبی پیرۆزی (سەرەنجام) دا پیر سمایل كەوەلانی كە یەكێك لە حەفتاو دوو پیری هەورامانە
دەفەرموێ:
ئەو بەكتاشیان، ئەو بەكتاشیان
بارگەی شام وستەن ئەوبەكتاشیان
نەپەردیوەردا شام وستەن سڕخان
نەحاجی بەكتاش بروزدا نیشان
نیاش تەریقەت دین عەلەویان
هەفتەنان چەوگا یورتشا زیان
(قایاقسز) بنیام چەوگا بی عەیان
(گول بابا) داود میرد ڕوی مەیدان
(شاهین) بیانی موسی دەفتەر خوان
موستەفا چەوگا نامی شبی (عوریان)
رەمزبار بی عەبدال ئیسمش بی (ویران)
زەردەبام (غەزەڵ) (دەدە) بی سوڵتان
ئەیوەت نامش بی( توراب) ئەو زەمان
هەفتەنان ئید بی چەوگا یورتشان
پادشام هەروەختێ ڕەنگێ دانیشان
واتە: بارگەی سوڵتانئیسحاق ئێستە لەناو بەكتاشییەكاندایە، شا لەپەردیوەردا خۆی پەنهان كردو هاتە ئێرە لەحاجی بەكتاشدا دەركەوتەوەو لێرە بناغەی تەریقەتی عەلەوی دانا و حەوت تەنیش لێرە دۆنیان بەمجۆرە دەركەوت
قایاقسز بوویە دۆنی پیر بنیامین و داوودیش لە گوڵ بابا دا دەركەوت
شاهین لەجێگەی موسی دەفتەردارەو عوریانیش موستەفا داودانە، وێران یان ( عەبدال) دۆنی خاتوونی رەمزبارە ، غەزەڵ دۆنی بابا یادگارە كە بە( زەردەبام) یش ناودەبرێت و (دەدە) ش سوڵتانە
ئەیوەت كە ( شا ئیبراهیمە) لەدۆنی (تورابدا) یەكێكە لەحەوت فریشتەكانی حاجی بەكتاش ، ئەمە ئەو حەوت تەنە بوون كە لێرە لەپەردیوەری هەورامان خۆیان پەنهان كرد و لەوێ دەركەوتن، پادشام هەر كاتێك رەنگێك نیشان دەدات.

عەلەویەكان كەلەناوچەكانی( سیواس، دێرسیم، تكە، زولقەدەر) نیشتەجێن و ئەمانەش زۆربەی ترادیسۆنە ئایینییەكانیان وەك ئەوەی یارسانە، جەم لەلای عەلەویەكان هەمان جەمی یارییە، (سەماع) چۆپی رەمزبارە، سمێل و هتد...
بەبڕوای من لەقۆناغی دووەمی پەردیوەردا لەدەركەوتنی خان ئاتەش ودەركەوتنی كەسانی وەك( شاوەیس قولی و قوشچی ئۆغڵی و محەمەد بێگ) لەناوچەی تورك نشیندا زیاتر زەمینەی چەسپاندنو برەوی ئایینی یارسانی داوە و لەبەرگی عەلەویە و بەكتاشیەدا دەركەوێت.
هەربۆیە دەبینین لەناو عەلەویەكاندا بنەماڵەكان هەر هەمان بنەماڵەكانی یارسانن وەك (ئەبدال بێگ، ئاتەش بێگ، نەبی لی....هتد)

وێنەی جەمخانەیەکی عەلەویەکان لە دێرسیم
https://t.me/hewramanm




Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
نرگس اورامار این ژاندارکِ ماتریالیست از کوبانی می‌خواند.


نرگس اورامار، در نبرد #کوبانی چهره‌ای حماسی از خود پدید آورد. او طی همه‌ی این سال‌ها همراه با مبارزان روژآوا علیه داعش و اردوغان و جناحین جنایتکار مبارزه کرد.‌ سرود خواند و آتشی همواره درونی برافروخت.

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

478

obunachilar
Kanal statistikasi