📌
فلسفهی حقوقِ بشرِ کانت و چرخشی بنیادین در مشروعیت سیاسیدر ایرانِ امروز ما با حکومتی روبهرو هستیم که آزادی انسان را حقی بشری و همزاد وی به رسمیت نمیشناسد. در نظر حکومت فعلی، آزادی جمهور تا جایی به رسمیت شناخته میشود که مخالف ارادهی ولایت فقیه نباشد. در حالی که در یک حکومت سکولار و ملتزم به حقوق بشر، مادامی که شهروندی، آزادی شهروند دیگری را محدود نکند، آزاد است.
اگر این اصل که رکنِ رکین و اصلِ اصیل لیبرالیسم است و بر طبق آن، تنها آزادی، آزادی را تحدید میکند، بنیاد قوانین حقوقی کشور قرار بگیرد، در آن صورت محوریترین خواست آزادیخواهان یعنی "
زن، زندگی، آزادی" و به عبارتی زناتگی بانوان، زندگیِ انسانیِ شهروندان و آزادی ایرانیان تضمین و تثبیت خواهد شد. اما پرسش مهم این است که به چه نحو میتوان حق بنبادین آزادی انسان را تببین کرد؟
بلاشک یکی از مهمترین متفکرانی که با نگاه ژرفکاوانه به انسان، حق طبیعیِ آزادی را به نحوی کاملاً سکولار استنتاج کرد، ایمانوئل کانت، بزرگترین فیلسوف عصر روشنگری بود.
به باور وی، ذات خردمند که همان انسان است، تنها امری است که نه به مثابه وسیلهای که این یا آن اراده خواست خود را بتواند خودکامانه بر او تحمیل کند، بلکه به منزلهی غایتی فینفسه پا به عرصهی وجود نهاده است. از این جهت است که کانت همهی اشیاء را دارای قیمت و تنها انسان را در جایگاه سوژهی آزاد، واجد حرمت و منزلت میداند. کانت البته در آن زمان زنان را سوژه به مثابه ذات خردمند نمیدانست و در نظر وی زنان فاقد حق رأی بودند، اما بعدها پیامدهای فلسفه حقوق بشر خود کانت، یکی از عوامل مهمی بود که راه را بر به رسمیت شناختن حقوق زنان هموار کرد.
وی در کتاب
بنیاد مابعدالطبیعهی اخلاق این اصل یا قانون بنیادی(maxim) را بدین نحو بیان میکند: «
چنان رفتار کن تا بشریت را چه در شخص خود و چه در شخص دیگری، همیشه به عنوان یک غایت به شمار آوری و نه هرگز تنها همچون وسیلهای.»
به باور کانت اگر انسان والاترین جلوهی آفرینش و غایت ذاتی خلقت است، نباید ارزشهای والای اخلاقی و اعتقادیاش از بیرون و خارج از اختیار و حیطهی عقل او، بر وی تحمیل شود. از آن جایی که خود انسان، هم قانونگذار قوانین پیشینیِ عام است و هم مطیع آنها، بنابراین آزادانه ارزشهای اخلاقیاش را تعیین میکند و تابع ارزشهایی میشود که خودش وضع کرده است. در کتاب
نقد قوهی حکم کانت بیان میدارد که: «
بلکه ارزشی که فقط خود او میتواند معطی آن به خویش باشد و عبارت از این است که چه عملی انجام دهد، چگونه و مطابق با کدام اصول، نه به عنوان حلقهای در زنجیرهی طبیعت بلکه در آزادی قوهی میل خویش رفتار میکند.»
چون انسان تنها موجودی است که، آزادانه ارزشهایی را برمیگیرد که
ارادهی اخلاقیِ خودآیینِ (autonomous will)او میآفریند، بنابراین واجد حرمت و منزلت بیبدیلی است. در واقع از این روست که کانت هرچند در کلیت نظام فلسفیاش دین را وا نمینهد و بدان ایمان دارد، اما از آن جهت که آزادی را مقدم بر دین و اخلاق میداند، فیلسوفی سکولار به شمار میرود.
کانت اذعان داشت که فردی که او را از خواب جزماندیشی بیدار کرد، متفکر نامدار بریتانیا یعنی دیوید هیوم بود. به نظر میرسد که کانت این نکتهی بسیار قابل تأمل را از هیوم پذیرفته باشد که «
نمیشود از است، باید را نتیجه گرفت». با توجه به این نکته بود که کانت پی برد که، استنتاج گزارههای بنیادین حقوقی و اخلاقی از گزارههای ناظر به طبیعت که صرفاً گزارههایی معطوف به "است" هستند و نه معطوف به "باید"، ممکن نیست و لذا قلمروِ ارزشهای اخلاقی، تحت سیطرهی طبیعت که قلمروِ ضرورتهای علّی است، نمیتواند باشد. در حقیقت آنچه که موجب برتری ویژه و بنیادین انسان میشود و سبب اطلاق حق طبیعی و قانون بنیادین بشر بر او میگردد، نه عقل نظری که محصور در شناخت طبیعت است، بلکه ارادهی خودآیین و ارزشآفرینِ عقل عملی است. از اینجا میفهمیم که بدین دلیل که حق طبیعی نزد کانت، نه کارکردی توصیفی(descriptive)بلکه کارکردی هنجاری(normative) و دستوری(prescriptive) دارد، بنابراین نمیتواند از طبیعت جسمی و روانی انسان استنتاج شود.
اگرچه از نظر وی حق طبیعیِ عقلِ عملیِ خودآیین یعنی حق تعیین آزادانهی ارزشهای اخلاقی، حقی بنیادگذارانه و تأسیسی از طرف انسان است، اما پسینی و مبتنی بر تجربه نیست، بلکه پیشینی و مستقل از تجربه است. در واقع باید میان حق موضوعه یا همان حق وضعشدهی مرتبط با قوانین پسینی که در پارلمان و با توجه به آراء اکثریت وضع میشود و حق طبیعیِ مستقل از تجربه یا همان حق خرد پیشینی که به موجب آن آزادی تمام افراد تضمین میگردد، تفاوت قائل شد.
اگر حق موضوعه که بنا به شرایط تاریخی و سیاسی و اجتماعی و دینی و فرهنگی و به
(
ادامه در پست بعدی)
📍
در سنگر آزادی
@InTheStrongholdOfLib
erty