📚
شعر زبانی ، خیلی ساده یعنی شعری که ارجاعش به خود زبان است؛ وقتی که ابژه خود زبان است، و نه چیزی در بیرون از شعر، وقتی که شعر ابژه ای میشود برای خود شعر. برای توضیح بیشتر باید سریعا به سراغ معنا رفت. باید ببینیم معنا چیست؟ آیا معنا آن چیزی است که در آن بیرون جمع زیادی بر آن توافق دارند؟
آیا هر آنچه توافق جمعی را طلب نمیکند بیمعناست؟ باید گفت که معنا اساسا خودارجاع است، یعنی معنا نزد هر یک از ما وجود دارد.
پس بلافاصله باید به سراغ رفتاری برویم که باعث تکثیر معنا شود یا به عبارتی تکثیر واقعیت؛ آنچه رولان بارت به آن کهکشانی از دالها میگوید. لین هجینیان در مقاله "عدم فروبستگی" از الن مارکس نقل قولی میکند درباره تمایل نویسندگان فمینیست فرانسوی در "استفاده از زبان به مثابه یک برونرفت" به عنوان تنها راه رفتن به سوی ناخودآگاه، به سوی آن چیزی که سرکوب شده و این چیزی است که نظام نمادین موجود را مختل میسازد؛ چیزی که ژاک لکان به آن "قانون پدرانه" میگوید.
همچنین ژولیا کریستوا در "انقلاب زبان شاعرانه" درباره آن چنین میگوید:
"چیزی که افلاطون در تیمیائوس در باره آن سخن گفته است، یعنی موقعیتی از زبان که پیش از واژه یا حتی هجا و نیز کاملا متفاوت از نام پدرانه وجود دارد و دارای یک دلالت ضمنی مادرانه است و آن را کورا (chora) نامیده است، ساحت و مکانی پیش از فضایی که در گذشته یک پدرانه، نشانه و اطلاق (اسناد) نامیده شده است.
در این وضعیت سوژه، بدون در نظر داشتن وجوه ماهوی و نیز هجمه ای از انگیزش و همچنین در نظرگرفتن ظرفیتهای نمادین، انتقال و تغییر حالتی را به سوی پوچی و بیهودگی تحمل میکند که میتوان گفت اتفاقا برای کنترل خود انگیزه صورت میگیرد و این دقیقا آن چیزی است که مرزهای معنایی را توسعه میدهد، جنبه تازه جابجایی بین مصداق/ مدلول و نیز فرم جدید متن که این چنین دلالتش را بنا نهاده است.
در واقع هرگونه هجوم علیه نحو به واسطه حذف و نامتعین کردن دسته بندیهای دستوری و سازمان اولیه حرکت با ریتم، لحن و آن روند ابتدایی جابجایی، کاهش، اختصار که از لحاظ ژنتیکی در اولین عکس العمل های کودکان دیده میشود. در این وضعیت مولف و مخاطب درگیر پروسه ای پویا میشوند که موجد ژرفترین بحرانهای تعقلگرایی است و این پروسه پویا تضمین کننده لذت سوژه و نشئه گی (jouissance) او میشود.
شاعران زبان تغزل در شعر را نه همچون وسیله بیان احساس بلکه در مضمون ناب آن به مثابه استفاده موسیقایی از کلمات در نظر میگیرند. شاعر زبان، زبان را همچون
پنجره ای شفاف رو به تجربه زیستی به کار نمیبرد بلکه او به مصالح طبیعی کلمات دقت و توجه نشان میدهد. شعرزبان به علت وجه انشقاقی و ناپیوستگی در آن در ابتدا ممکن است به صورت یک نوشتار اتوماتیک به نظر برسد، در حالی که این وضعیت اغلب بشدت گونه ای بازنگری است برای رسیدن به نسبت مناسبی از مصالح. از جنبه لکانی آنچه که در شعر زبان اتفاق می افتد وقتی است که اشتیاق در گزاره یا جمله یا واحدهای معنایی به سمتی نمیرود که با یک ابژه بیرونی تسکین داده شود بلکه این اشتیاق به سمتی میرود که فزاینده تر شود.
برای مثال وقتی شاملو میگوید: "دریغا که فقر احتضار فضیلت است"
خیلی ساده همان جمله قصار "وقتی که فقر از در وارد میشود، ایمان از پنجره خارج میشود"، است. در اینجا شما با یک جمله رو به رو میشوید، معنایش را تمام و کمال میدانید و هر کسی هم که این جمله را میخواند با شما همرای است. اینجا اشتیاق با یک ابژه بیرونی که همه بر آن توافق دارند، تسکین داده میشود. اما وقتی من در شعرم میگویم: "منظور من دور فرشته ات میچرخد/ و کجا / طرح میشود در بقیه ام" معنا برای هر کسی نزد خود او وجود دارد، اینجا معنا ارجاع جمعی ندارد.
#علی_قنبری_شعر_زبان
📝سرزمین شعر و نثرهای ناب
" با ما در این نشریه مجازی همراه باشید ."
📖📙
با شاعران و نویسندگان معاصر ایران و جهان
https://telegram.me/sarzamin_sher_nab