Challengs


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


Channel: https://t.me/Ghostislestening

Связанные каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri




To You.
سلام گربه کوچولویِ من.
امیدوارم تا وقتی که این نامه رو دریافت می‌کنی، خیلی نگران نشده باشی...
من حالم خوبه.
بعد از فرستادن این نامه برای تو، فکر نمی‌کنم تا یک مدت بتونم باهات رو‌به‌رو بشم...
آه، واقعا خجالت‌آوره...ولی نمی‌تونم بیشتر از این ازت پنهانش کنم.
حس می‌کنم باید تمام این احساسات رو بالا بیارم تا بتونم دوباره زندگی کنم.
من...
من...عاشقتم.
تمام این سال‌ها بودم..
من واقعا می‌ترسیدم...
از این احساسات، از از دست دادنِ تو...
تو مهربون‌ترین فردی بودی که توی زندگیم دیده بودم.
واقعا نمی‌خواستم به عنوان دوست از دستت بدم...
هنوز هم نمی‌خوام...
بخاطر همین تصمیم گرفتم هرطور که شده، به هر قیمتی از شر این احساسات خلاص بشم.
فایده‌ی این احساسات چیه وقتی قرار نیست دوطرفه باشن و فقط باعث دور شدنمون به عنوان دو تا دوست می‌شن؟
خب...
همش همین بود...
خداحافظ گربه کوچولو، می‌دونی که من به هیچکس جز تو اهمیت نمی‌دم، نه؟




To You.
های های~
می‌دونم از دستم عصبانی‌ای و هر لحظه ممکنه برگه رو پاره کنی اما لطفا حرف‌هام رو تا آخر بخون...این‌ همه به بدبختی نامه برات ننوشتم که آخر نخونیش احمق!
خب داشتم می‌گفتم...
می‌دونم این اواخر رفتار‌های خیلی احمقانه و مسخره‌ای ازم سر زده و هیچ توجیهی براش وجود نداره اما همه‌ی این‌ها بخاطر اینه که من دوستت دارم.
البته نه به عنوان یک دوست...
چیزی بیشتر از اون..
من خیلی خیلی دوستت دارم.
طی این سال‌ها، تمام تلاشم رو کردم تا وقتی که وجود دارم احساس تنهایی نکنی اما حدس می‌زنم خیلی موفق نبودم...
تو با وجود من هم احساس تنهایی می‌کردی، نه؟
Huh...
می‌دونم که هیچوقت کافی نبودم و نخواهم بود..چون هیچوقت من اون فردِ خاص نبودم..
بخاطر همین تصمیم گرفتم فراموشت کنم،
نه به عنوان یک دوست...
بلکه به عنوان یک معشوقه در تصوراتم.
می‌دونم فقط تصمیم گرفتن کافی نیست...اما من فقط به کمی زمان نیاز دارم.
نمی‌خوام بیشتر از این آزارت بدم.
فعلا.
مواظب خودت باش و همچنین برای بار صدم می‌گم قلبت سیاه و یخ زده نیست.






To You.
بار‌ها کلماتی که نوشتم رو دور انداختم...
و در نهایت تصمیم گرفتم بیشتر از این برگه حروم نکنم و فقط هر چیزی که به ذهنم می‌رسه رو بنویسم.
تمام مدتی که مشغول نوشتن بودم، اولین روزی که همدیگه رو دیدیم جلوی چشمم بود.
تقریبا ساعت ۴ بعد از ظهر بود.
هوا عالی بود، خورشید می‌درخشید و باد می‌وزید.
اون روز به نظر عالی میومد و نقصی وجود نداشت...
اما تو در حالی که روی چمن‌ها دراز کشیده بودی و به ابر‌ها نگاه می‌کردی اشک می‌ریختی.
اون اشک‌ها...واقعا عجیب بودن.
دلم برای اون روز‌ها تنگ شده.
تمام این سال‌ها، تو دوست خوب من بودی اما...
حس می‌کنم با احساساتی که درون قلبم رشد می‌دم دارم بهت خیانت می‌کنم.
می‌دونم خودت هم بو بردی ازشون و سعی می‌کنی نادیده‌اشون بگیری.
می‌فهمم که می‌ترسی منو به عنوان دوست خودت از دست بدی...
بخاطر همین...بخاطر همین...
فقط تصمیم گرفتم تمومش کنم.
من بیخیال این احساسات می‌شم.
هرطور شده از دستشون خلاص می‌شم و دوباره برمی‌گردم...
لطفاً منتظرم بمون.




To You.
سلام به تویی که هیچوقت به هیچکسِ دیگه ترجیحش نمی‌دم.
خیلی نامه رو عجیب شروع کردم، نه؟
واقعا ایده‌ای براش نداشتم.
همینو ازم بپذیر.
این یک نامه‌ی اعتراف به تو‌ئه.
امیدوارم این اعتراف رو جدی بگیری.
من ایندفعه شوخی نمی‌کنم واقعا...
باور کن دوستت دارم.
و البته...
باور کن که دارم بیخیالت می‌شم.
هه‌هه‌‌...می‌دونم خیلی غیرمنتظره بود.
اگر می‌تونستم موقع گفتن این جملات بغلت کنم احتمالا می‌تونستم بهتر تمومش کنم...
شاید...
همونطور که همیشه می‌گی..."هیچ‌چیز به اسم همیشگی وجود نداره."
ما از ابتدای دوستیمون اینو می‌دونستیم، نه؟
کمی از این واقعیت که من دارم تمومش می‌کنم احساس گناه می‌کنم اما...مهم نیست، نه؟
مهم‌ نیست حتی اگر زیباترین‌ تجربه‌ها تبدیل به دردناک‌ترین خاطرات بشن...
خداحافظ تنها دوست من که هیچوقت فراموشش نمی‌کنم.




To You.
می‌خواستم این حرف‌ها رو، رو در رو بهت بگم.
اما...متوجه شدم شجاعت کافی رو ندارم و یادم اومد که از نامه نوشتن خوشت میاد...
حدس زدم دریافت نامه برات عزیزتر و لذت‌بخش‌تر باشه.
بخاطر همین، الان این نامه رو دریافت کردی.
طی این‌ سال‌ها سعی کردم احساسات خالصانه‌ام رو بهت نشون بدم اما خیلی موفق نبودم...
چیزی وجود داشت که منو از تو دور می‌کرد...
یک نیروی دافعه؟
احتمالا...
تو از نزدیک شدن به من می‌ترسیدی و من نمی‌تونستم دربارش کار خاصی کنم...
پس فقط از هم دورتر شدیم تا به یک نقطه‌ی امن برسیم.
منو ببخش اما می‌خوام تمومش کنم.
خداحافظ دوست عزیز من، محدثه‌ای که دوست نداری به این اسم صدات کنم.






To You.
می‌دونم این روز‌ها پر از استرس و نگرانی...
الان که این نامه رو می‌نویسم با خودم تکرار می‌کنم "اوه پسر گند زدی!
What's wrong with your timing?"
به هر حال...حسم داد می‌زد که همین الان و توی این بازه‌ی زمانی بهت بگم...
طی این سال‌ها ما زمان‌های زیادی رو با هم گذروندیم، آهنگ‌های زیادی رو برای هم فرستادیم یا با هم گوش کردیم...
و من از داشتن دوستی مثل تو خوشحال بودم.
هر چند که هر چی بیشتر می‌گذشت، احساساتم بیشتر رشد می‌کردن و جلوی پیشرفتشون رو گرفتن تقریبا غیر ممکن بود...
تا به حال، فکر می‌کردم خودم بتونم تنهایی ازش پسش بر بیام و به تنهایی سَرِ اون احساسات رو بکنم زیر آب...
ولی نتونستم.
فهمیدم که برای عبور از این احساسات، اول باید تو رو ازشون آگاه کنم.
من می‌خوام از دوست‌داشتنت دست بردارم و به دوست‌داشتنت به عنوان فردی که فقط "دوست" منه ادامه بدم.
ذهنتو درگیر نکن.
تمام چیز‌هایی که گفتم فقط توی ذهن من اتفاق افتادن و روی دوستیمون تاثیری نمی‌ذارن.
بای بای.




To You.
می‌دونم خیلی حال و حوصله نداری...
اما اگر این کلمات رو تا تَه خوندی، ازت ممنونم.
نمی‌دونم هنوز منو دوستت به حساب میاری یا نه.
احتمالا قبل از اینکه تغییر کنی دوستت بودم، نه؟
من واقعا دوستت داشتم...
هنوز هم دارم...
می‌دونم نمی‌تونی براش ارزش قائل بشی‌ و این حس دو طرفه باشه.
حتی ممکنه ازم متنفر باشی...از اونجایی که من هم یکی‌ام مثل همه.
بخاطر همین دارم بیخیالت می‌شم.
این نامه رو نوشتم تا فقط همین رو بهت بگم.
هر چند که حس احمق‌ها رو دارم و از این اعتراف حالم بهم می‌خوره.
امیدوارم خیلی طولانی نشده باشه و سرت رو درد نیورده باشم.
خداحافظ غریبه‌ی آشنا...






To You.
نمی‌دونم حالت چطوره.
چه‌چیزهایی رو پشت سر می‌ذاری یا به چه‌چیزی فکر می‌کنی.
مدتیه که ارتباطمون داره کم‌تر و کم‌تر می‌شه و احساس می‌کنم نیازه بهت بگم چه حسی دارم.
احتمالا دیگه فرصتشو نداشته باشم...
اگر بهت نگم، نمی‌تونم ازت بگذرم.
نمی‌دونم احساسات نصفه‌و‌نیمه‌ی من رو متوجه شدی یا نه...
اما من دوستت دارم و می‌خوام این رو بدونی.
اشکالی نداره اگر قرار نیست هیچوقت این احساسات دوطرفه بشه.
امیدوار بودم طی این سال‌ها به خود واقعیِ تو برسم...
بخشی از تو رو ببینم که دیگران نمی‌تونن ببینن...
اما فکر کنم بهش نرسیدم.
هه هه...هیچوقت اونقدر لایق نبودم‌.
به هر حال...
خداحافظ دوست قدیمی من.
امیدوارم روزی کسی رو پیدا کنی که کنارش احساس آرامش و راحتی کنی.
کسی که بتونی خودِ واقعیت رو بهش نشون بدی...



20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

47

obunachilar
Kanal statistikasi