آکادمی ادب و هنر ردپا


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


مطالب مختلف آموزش هنری و ادبی همراه با آثار بزرگان هنر و ادب
جهت تماس با آدمین کانال با این ایدی در تماس باشید
@mojtaba_mahdavi51

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


با توجه به پذیرش تفسیرهای رایج و سنتی ، این تأویل و تفسیر کمی با آنها متفاوت است .
این نوع تفسیر ، غزل را به صورت عمودی نگاه می کند نه به صورت ابیاتی جداگانه که به شرح لغات بپردازد تا به معنی هر بیت برسد .
بلکه به صورتی کلی و محتوایی می نگرد تا پیامِ غزل را به تأویل بنشیند و از آن زاویه نگاه کند . همچنین با غزلیاتی که در همان دوره تاریخی سروده شده برابرِ هم نهد و مفهومی کلی از آنها استخراج نماید . باز تأکید می کنم ، با پذیرش تفسیرهای رایج و سنتی .

تا چه قبول افتد و چه در نظر آید


#محمدتقی_رفیعی_امام
@radepak


از حافظی چنین وصفی چنان ، از بزمی که بی گمان سرشار از لهو و لعب است ، چه پیامی را می توان دریافت .
در جایی دیگر گفته ام ( تفسیر غزل 103 ) که حافظ از شادابی و لذتِ عوام خشنود است و آزادی های اجتماعی را برای عامه مردم می پسندد ، هرچند به طور قطع نمی توان گفت که او نیز چنین بوده یا نه .

اما به احتمال " در روزگار جوانی چنان که افتد و دانی " شاید در چنین بزم هایی همراه پیشکامان و هم نشینانِ نیک کردار با وجود ساقی شکر دهان و مطرب شیرین سخن و دوستان صاحب اسرار ( یا پوشاننده راز - بخواست جام شراب و گفت راز پوشیدن ) و بزمگاهی چون قصر فردوس برین و بذله گویی چون حافظ شیرین سخن و بخشش آموزی چون حاجی قوام ، دور از ذهن نباشد .

هرگز نباید از یاد برد که خواجه در همه دوران عمر خود به حک و اصلاح شعر خود می پرداخته و این غزل را ( 309 ) در شمار غزلیاتی ندیده که آن را در آتش بسوزاند ، مثل بعضی از غزلها به گفته بعضی از هم عصرانِ او . لابد به محتوای غزل اعتقاد داشته و مستحق نابود کردن نمی دانسته .
شاید این نتیجه منطقی باور پذیر باشد که هر دو روی سکه ی حافظ را باید دید .

#محمدتقی_رفیعی_امام
@radepak


یک نتیجه منطقی از این برابر نهادن دو غزل ( 11 و 309 ) این است که حافظِ عارف یا حافظی که در غزل 11 در پیاله پرتو روی یار می بیند و پیامی عرفانی دارد ، اِبایی ندارد که در چنان مجلس بزمی حضور داشته باشد که رنگ این جهانی دارد و کاملا زمینی و عینی است ، گویی تقابلی میان این دو در اندیشهِ حافظ وجود ندارد.
اگر در غزلی نمادهای عرفانِ حافظ را می توان دید ، در غزلی دیگر در همان دوران ، جلوهِ دیگری از اندیشهِ حافظ را که لزومأ در تقابل با عرفانِ خواجه نیست ، نیز قابل رؤیت است .

این دوگانگی در بیشتر غزلیات او به چشم می آید و هیچ اِبایی هم از بیان آن ندارد.
حتی در غزل پیشین ( 11 ) با این بیت طنز گونه ، که باز از لوازم شعریِ اوست، این دوگانگی کاملأ روشن و واضح است

ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست

نان حلال شیخ ز آب حرام ما

( البته احتمال ظنز آن کمتر است ، باید گفت ، طعنه با نوعی اطمینان خاطر - واژه " ترسم " به اطمینان دارم نیز می تواند معنا شود )

لطف شعر حافظ همین چندگانگیِ آن است . سعی کرده حالات عرفانی و دریافت های قلبی و شهودی خود را نیز در اغلب سروده هایش بیان کند و شنونده را هم از عوالم درونی خود بیخبر نگذارد و هم از عوالم بیرونی و تاریخی .

در عصر حاضر شعر ابتهاج ( ه . الف . سایه ) سرشار از این دوگانگی یا چندگانگی است. مسائل روزگار و مشکلات اجتماعی همراه با دیدگاه عرفانی ( دریافت شهودی شاعر از جهان و اعتقادات پیرامونی اش ) توأمان در غزلیات ابتهاج موج می زند و گاه قابل تفکیک نیست .

- من نه خود می روم او مرا می کشد

کاه سرگشته را کهربا می کشد

- نامدگان و رفتگان از دو کرانه زمان

سوی تو می دوند هان ای تو همیشه در میان

غزلیات ابتهاج از این زاویه قابل بررسی است .

#محمدتقی_رفیعی_امام
@radepak


یکی وصف مجلس بزم و شاد خواری و لذت و هرآنچه لازمه چنین بزم هایی است و بدون اشاره های حِکمی و عرفانی. صرفأ شادی و گویای حالات جوانی و سرزندگی و شادابی است و بدور از ایهام هایی که بتوان آن را به چیز دیگری نسبت داد و بر ذهن فشار آورد تا وصله ی ناجوری در آن پیدا کرد و آن را به جایی وصل نمود. همه جوانب این مجلس نیز به خوبی و با ظرافت های شاعرانه با وزنی که انتخاب کرده ملموس است و با تصویر سازی های بسیار عالی و بدیع .
دیگری ( 327) با آنکه گریزی به عرفان دارد ، ستایش اغراق آمیز از سروی است که در خانه دارد ( احتمالا همسرش ) که با وجود او و عشق و علاقه وافر به او ، فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارد .
#محمدتقی_رفیعی_امام

@radepak


با توجه به بیتِ مدحیِ آخر :

دریای اخضر فلک و کشتی هلال

هستند غرق نعمت حاجی فوام ما

این غزل قبل از سال 754 سروده شده است و اگر تولد حافظ به سال 718 باشد بین سنین 32 تا 36 سالگی حافظ است. با آنکه در زمان ابو اسحاق سروده شده و شادابی و امید در آن موج می زند و از اندوه و حسرت و از دست دادن فرصتها سخنی نمی گوید و یاد آور روزگار خاتم فیروزه بو اسحاقی است ، اما از گروه غزل های عرفانی حافظ به حساب می آید. این ابیات و مصرع ها را نماد عرفان حافظ در این غزل می توان پنداشت .

- ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم

ای بیخبر ز لذت شرب مدام ما

- هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

- چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان

کاید به جلوه سرو صنوبر خرام ما

- ای باد اگر به گلشن احباب بگذری

توضیح و تفسیر رایج را در کتب زیر بنگرید : شرح سودی ، حافظ نامه خرمشاهی ، حافظ شیرین سخنِ دکتر معین ، شرح شوقِ دکتر حمیدیان.

اما این غزل را با دو غزل دیگر که آنها نیز در مدح حاجی قوام تمغاچی است یا از او سخن گفته ، باید برابر نهاد و باز خوانی کرد، هرچند پیوستگیِ آشکاری از نظر محتوا با هم ندارند.
یکی غزل 309 که در وصف یکی از مجالس حاجی قوام است و کاملا در خدمت موضوع و دیگری غزل 327 که در پاره ای وصف سرو سهی قدِ خود است که بسیار عاشقانه به موضوع نگریسته است. این هر سه غزل در سنین 32 تا 36 سالگی سروده شده است.

#محمدتقی_رفیعی_امام
@radepak


حافظ در سه غزل و سه قطعه از او یاد کرده است .
غزل ها :
1- غزل شماره 11 :
ساقی به نور باده برافروز جام ما
مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

2- غزل شماره 309 :

عشق بازی و جوانی و شراب لعل فام

مجلس انس و حریف همدم و شرب مدام

ساقی شکر دهان و مطرب شیرین سخن

همنشینی نیک کردار و ندیمی نیکنام

3- غزل شماره 327 :

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم

هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم

به رندی شهره شد حافظ میان همدمان لیکن

چه غم دارم که در عالم قوام الدین حسن دارم

قطعات :
1- قطعه شماره 7 :

به عهد سلطنت شاه شیخ ابو اسحاق

به پنج شخص عجب ملک فارس بود آباد

نخست پادشهی همچو او ولایت بخش

که جان خویش بپرود و داد عیش بداد

در بیت ششم از حاجی قوام یاد کرده است

دگر کریم چو حاجی قوام دریا دل

که نام نیک ببرد از جهان به بخشش و داد

2- قطعه شماره 22 :

سرور اهل عمایم شمع جمع انجمن

صاحب صاحبقران خواجه قوام الدین حسن

سادس ماه ربیع الاخر اندر نیم روز

روز آدینه به حکم کردگار ذوالمنن

هفصد و پنجاه و چار از هجرت خیر البشر . . .

3 - قطعه شماره 26 :

ساقیا پیمانه پر کن زانکه صاحب مجلست

آرزو می بخشد و اسرار می دارد نگاه

جنت نقدست اینجا عیش و عشرت تازه کن

زانکه در جنت خدا بر بنده ننویسد گناه

#محمدتقی_رفیعی_امام
@radepak


بیت پس از تخلص یکی از اولین مدیحه ها در غزل حافظ است که به مدح حاجی قوام پرداخته است.
از آنجا که از غزلیات دوران جوانی است ، یکی از اولین مدیحه های او به حساب می آید.
خواجه قوام الدین حسن معروف به تمغاچی متوفی به سال 754 که مرگ او در گیر و دار لشکر کشی امیر مبارز به شیراز واقع شد . او یار و غمخوار ابواسحاق و استوار کننده پایه پادشاهی او بود . دو صفت او در اشعار ستوده شده است ، یکی تدبیر و دیگری سخا .

صاحب تاریخ یزد و تاریخ خاندان آل مظفر ( محمود گیتی یا کتبی ) و صاحب شیراز نامه ( ابوالعباس احمد بن ابی الخیر زرکوب شیرازی ) و صاحب فارسنامه ناصری و دیگر تاریخ نویسان ، همه از حاجی قوام به نیکی یاد کرده اند و او را از اکابر روزگار دانسته اند و به بخشندگی و تدبیر در امور ستوده اند .
( برای اطلاعات بیشتر به صفحات 182 تا 190 تاریخ عصر حافظ تألیف دکتر غنی و همچنین تاریخ آل مظفر دکتر ستوده مراجعه شود )
#محمدتقی_رفیعی_امام

@radepak


دریای اخضر

تأویل و تفسیر غزل 11 - از دیوان غنی ، قزوینی

ساقی به نور باده بر افروز جام را

مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما

ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم

ای بیخبراز لذت شرب مدام ما

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

چندان بود کرشمه و ناز سهی قدان

کاید به جلوه سرو صنوبر خٌرام ما

ای باد اگر به گلشن احباب بگذری

زنهار عرضه ده برِ جانان پیام ما

گو نام ما ز یاد به عمدا چه می بری

خود آید آنکه یاد نیاری ز نام ما

مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است

زان رو سپرده اند به مستی زمام ما

ترسم که صرفه ای نبرد روز باز خواست

نان حلال شیخ ز آب حرام ما

حافظ ز دیده دانه اشکی همی فشان

باشد که مرغ وصل کند قصد دام ما

دریای اخضر فلک و کشتی هلال

هستند غرق نعمت حاجی قوام ما

#محمدتقی_رفیعی_امام
@radepak


دو مقاله در این باره ارائه می کنم ، اگر جناب مهیمنی صلاح دانستند ، به اشتراک گذارند .

یکی در باره حاجی قوام تمغاچی ( وزیر دربار ) به نام " دریای اخضر " و دو دیگر مقاله " غزلیات یزدیه " . که هر دو نگاهی تاریخی به غزلیات حافظ است .

در هر دو تأثیر اتفاقات بیرونی بر خواجه نمایان است ، به قول امروزی ها با اغماض می توان گفت حافظ " به روز آمد " بوده است . " به روز آمد " را معادل " up date " استفاده کرده ام .

یکی از نکات مثبت نگاه تاریخی به دیوان خواجه ، سیرِ تحول اندیشه حافظ در گذرِ زمان است و عکس العمل های او به اتفاقاتِ بیرونی .

#محمدتقی_رفیعی_امام
@radepak


سلام

در جواب جناب خرمی عزیز

حافظ در طول غزل سرایی خود که از اوان جوانی بوده ، سعی کرده است به پاسداری از ارزش های اجتماعی پای بند باشد .

از حاکمانی تمجید کرده است که حداقلِ آزادی های اجتماعی را مسدود نمی کردند و مردم را تحتِ فشار - خصوصأ فشار عقیدتی - قرار نمی دادند .

در طول عمر خود که مصادف با زمامداری هشت پادشاه بود ، مدحِ کسانی را گفته - از شاه و وزیر - که مصداق آمر بالمعروف و ناهی از منکر نبودند .

مثلا حتی یک مورد هم سلطانِ غازی امیر مبارزالدین محمد مظفری را ، نستوده است ، سلطانی که به راهِ دین می رفت و میکده ها را بسته بود و بیت لطف ها را مسدود کرده بود و اگر بر خلاف راه دینِ حکومتی می رفتی ، حکم به تازیانه می کرد و زنجیر و زندان و حتی اعدام .

از میان پادشاهان ، این افراد مورد نقد حافظ قرار گرفته اند :

1- امیر مبارزالدین محمد مظفری ، مؤسس آل مظفر
2- شاه محمود مظفری
3- از شاه شجاع -که اتفاقأ مورد علاقه حافظ بوده - در دوره دوم حکومت او که از سال های 769 به بعد است انتقاد کرده ، چون به راه پدر می رفته است . و در همین سال هاست که حافظ به یزد مهاجرت می کند.

4- شاه یحیی ، به خاطر خساستش . البته در بعضی جاها از او تمجید کرده است

5- از سلطان زین العابدین ، پسر شاه شجاع به خاطر بی تدبیری هایش

از پادشاهانی که تمجید کرده :

1- شاه شیخ ابو اسحاق اینجو

2- شاه شجاع مظفری ، تا آنجایی که به راه پدر و زُهاد نرفته بود .

3- شاه منصور مظفری ، که حافظ علاقه خاصی به او داشت و او را چون فرزند خود مورد لطف و محبت قرار می داد .

با بیشتر وزرا حشر و نشر داشت و مراوده و در مدح آنها سخن گفته است .

در مجموع لبه تیز حمله حافظ به زُهاد و ریاکارانِ عصر خود بود و بسیاری از اهل شریعت را به دیده انتقاد می نگریست .

#محمدتقی_رفیعی_امام
@radepak


در جواب دوست عزیز جناب خرمی در ارتباط با تاریخگرایی در دیوان حافظ مطلبی آماده کرده ام ارسال می کنم
@rafepak


درود بر شما

تفسیر و تعبیر شما با توجه به ساختار و فرم شعر ، دقیق تر است چون اگر با بقیه بیت ها مقایسه کنیم فرم به این شکل است : 👇👇👇

۱ سمن بویان / ۲ غبار غم / ۳ چو بنشینند / ۴ بنشانند

معنا : 👇👇👇

۱ سمن بویان / ۳ چو بنشینند / ۲ غبار غم [ را ] / ۴ بنشانند

پس اگر این فرم را در تبدیل به معنا در بیت مورد نظر شما ، پیاده کنیم به نظر من تعبیر شما دقیق تر از تفسیر بعضی از شارحان است.
@radepak


سوال

با سلام و سپاس از اساتید بزرگوار ،
ایا در بیت : چو منصور از مراد ، انان که بردارند .....
نمی‌تواند به این معنا باشد که انان که چون منصور سر به دار رفته اند، به مراد رسیده اند؟ یعنی« بردارند» اول ، به معنای طناب دار باشد؟
@radepak


Video is unavailable for watching
Show in Telegram
" سمن بویان "
#محمدرضا_شجریان
#همایون_شجریان
@sayevarahianshearemrooz

@radepak


۸ در این حضرت ، چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند

که با این درد اگر در بندِ درمانند درمانند


حضرت : درگاه ، پیشگاه

مشتاقان : آرزومندان ، عاشقان

نیاز : خواهش و تمنا ، گدایی و درخواست ، در اینجا احتیاج و نیاز به معشوق

ناز : عشوه ، عدم التفات و توجه معشوق به عاشق

بین "نیاز" و "ناز" ، جناسِ(همگونیِ) زاید و بین دو "درمانند" ، همگونیِ مرکّب برقرار است.

معنای بیت :

وقتی عاشقان و شیفتگان به درگاهِ یار روی می آورند و اظهار تمنا و نیاز می کنند ، با بی مهری و عدم توجه معشوق رو به رو می شوند و آنانی که با درد عشق در پیِ درمان باشند ، یقینن درمانده و ناتوان خواهند شد.
@radepak


۷ چو منصور از مراد ، آنان که بر دارند بردارند

بدین درگاه ، حافظ را چو می‌خوانند می‌رانند


چو : مثل و مانند

منصور : حسین بن منصور از عارفان مشهور ایران است که "انا الحق" می گفت ؛ از این جهت او را به دستور حامد بن عباس ، وزیر مقتدر عبّاسی ، در سال ۳۰۹ هجری قمری به دار آویختند.


معنای بیت :

کسانی که هم چون منصور از عشق ، بهره و نصیبی دارند ، شایستگی رفتن به سرِ دار را پیدا می کنند و جان خود را نثار می کنند ، ولی زمانی که حافظ را به درگاه معشوق فرا می خوانند ، چون او را لایق عشق نمی بینند ، بلافاصله از آنجا می رانند و دور می سازند.
@radepak


با صدای احمد شاملو | موسیقی: فرهاد فخرالدینی

@radepak


خوانش خانم ادیب

@radepak


۶ دوایِ دردِ عاشق را کسی کاو سهل پندارد

ز فکر ، آنان که در تدبیرِ درمانند در مانند


سهل : ساده و آسان

"درمانندِ" اول به معنای "در فکرِ معالجه هستند"

"در مانندِ" دوم در معنای "عاجز و ناتوانند"

بین این دو واژه☝️☝️☝️ ، جناسِ مرکّب برقرار است.


معنای بیت :

کسی که درمانِ دردِ عاشق را آسان تصور می کند ، سخت در اشتباه است و آن کسانی هم که با فکر و تدبیر ، در پیِ چاره جویی و درمانِ دردِ عاشقان بودند ، در این کار عاجز و ناتوانند.

@radepak


خوانش جناب مهندس بهنام
@radepak

20 last posts shown.

858

subscribers
Channel statistics