مي رقصم، مي رقصي، مي رقصيم!
عيسي سحرخيز مي گويند شكنجه روحي صدها برابر شكنجه جسمي متهم را نابود مي كند و زخمي بر روح و روان او مي گذارد كه تا پايان عمر آثار جراحاتش پاك نشدني ست؛ و كدام شكنجه روحي بالاتر از گرفتن اعتراف هاي تلويزيوني از دختر نوجواني ست كه حتي به سن قانوني نرسيده است؟ نمي دانم آقاي خامنه اي خود اين برنامه ويژه رسانه ميلي موسوم به "
اعترافات تلویزیونی"
زنان رقصنده در ایران و ضَجِّه هاي "
مائده"
١٧ ساله را كه حداكثر اتهامش انتشار رقص سه دقيقه اي خود در اينستاگرام شخصي اش بوده، ديده است يا نه ؟
و نمي دانم كه فتواي ايشان در مورد گرفتن چنين اعتراف هايي در بازداشتگاه هاي جمهوري اسلامي و نمايش آن در شوهاي تلويزيوني "پرويز ثابتي" هاي جديدِ مقلدِ رهبري چيست؟
همچنان كه نمي دانم آيا از نظر اسلامي معترفند كه "انتشار منکر به مراتب از ارتکاب منکر قبیح تراست"؟، يا برعكس بر اين باورند كه مهم هدف است و در نظام اسلامي انجام هركاري براي رسيدن به "هدفِ مشخص" مباح است!
ايشان اگر با اين موارد موافق ند، بايد بيايند و بگويند و پايش نيز بايستند، و اگر مخالف ند بايد همين امروز دستور دهند هم بازجو و هم مقام امنيتي مصاحبه كننده در تلويزيون را كه پا جاي پاي "مرد هزار چهره" گذارده و ياد آن چهره ي منحوس را كه با نیمرخ در تلویزیون شاهنشاهي ظاهر مي شد، در اذهان زنده كرده، از كار بركنار كنند و شخصا نيز مدیرعامل و گردانندگان رادیو تلویزیون جمهوری اسلامی را عزل كنند!
رهبر جمهوري اسلامي بايد بِداند كه پخش اين برنامه هول و هراسي را كه مسئولان نظامي، انتظامي، امنيتي و تبليغاتي نظام در پي اش بودند در دل مردم بيفتد در پي نداشته است، بلكه از قضا سركنگبين صفرا فزوده ست.
پخش اين برنامه از يك سو ياد برنامه هاي پرویز ثابتی مسئول اداره کل سوم ساواک و رئیس ساواک تهران را در در اذهان سالخوردگان زنده كرده، و از آن سو نسل جوان را براتگيخته است تا به انحاي مختلف يك بار ديگر و به شيوه اي ديگر به جمهوري اسلامي دهن كجي كنند!
واكنش اوليه ي نسل جديد به برنامه "اعترافات تلویزیونی" زنان رقصنده در ایران، در چارچوب همدردي با "مائده" بيش از هرچيز اين بوده كه آن ها نيز برقصند و فيلم بگيرند و فیلم رقص خود را در شبکههای اجتماعی به نمايش بگذارند. آن هم با اين شعار پر طرفدار: "میرقصم تا ببینند و بدانند با گرفتن نوجوانها و مائدهها نمیتوانند شادی و امید را از ما بگيرند"!
يا زمزمه كردن اين شعر معروف استاد "عبدالحسین زرینکوب" بوده است كه :
می رقصیدیم!
پیش ﺍﺯ یورش اعراب،
ﺑﺎﺭﺍﻥ که ﻣﯽ ﺁﻣﺪ، ﻣﯿﺮﻗﺼﯿﺪﯾﻢ...
ﺑﺎﺩ که ﻣﯿﻮﺯﯾﺪ،
ﺑﻪ ﺧﺮمنگاﻩ میرﯾﺨﺘﯿﻢ ﻭ ﻣﯿﺮﻗﺼﯿﺪﯾﻢ...
ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ که ﻣﯿﺸﺪ،
ﺟﺸﻦ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻢ ﻭ میرﻗﺼﯿﺪﯾﻢ...
ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ که ﻣﯿﺸﺪ
ﺟﺸﻦ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻢ ﻭ ﻣﯿﺮﻗﺼﯿﺪﯾﻢ...
ﺯﻣﯿﻦ ﻫﺎﯼ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯﯼ ﺭﺍ ﺩﺭﻭ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ و میرﻗﺼﯿﺪﯾﻢ...
ﺯﻣﯿﻦ ﻫﺎ ﺭﺍ میکاﺷﺘﯿﻢ و میرﻗﺼﯿﺪﯾﻢ...
میخواستیم دفع بلا کنیم،
جشن ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻢ...
ﻣﺎﻩ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯿﺸﺪ میرﻗﺼﯿﺪﯾﻢ...
ﻣﺎﻩ به ﭘﺎﯾﺎﻥ میرسید میرﻗﺼﯿﺪیم...
...
تا اینکه...
شمشیر وحشت عرب از راه رسید،
شادی رخت بربست و ماتم و عزا و کینه و بغض و دروغ...آغاز شد...
https://t.me/isaharkhiz