زلف سخن


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


زلف سخن( ادبیات و فرهنگ)[آغاز 1/11/96]

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


🌕🌀🌕 رقص و آواز دینی ؛ سماع مریمِ نبی

✍️ امیر ترکاشوند
@baznegari

«🔸انبیا غالباً شاعر، و اغلب ایشان آلات موسیقی می‌نواختند ۸۷۴
🔸موسی پس از عبور از دریای قلزم سرود انشاد نموده از برای بنی‌اسرائیل همی خواند و مریم خواهر او با رقص و نواختن موزیک وی را جواب می‌داد ۸۴۵
🔸انبیای عهد عتیق نیز طالب معاونان لایقه موسیقی در عبادات خود بوده‌اند ۸۴۵
🔸رقص ... گاهی از اوقات از جمله شعایر دینیّه بود و فعل مرقوم با صدای اسباب طرب و دایره به انجام می‌رسید چنان‌که داود هنگامی که تابوت خداوند را به شهر خود می‌برد در حضور خداوند رقص نمود ۴۱۹».
(قاموس کتاب مقدس، ترجمه و تألیف مستر هاکس، صفحات یادشده).

موسی و هارون را همه می‌شناسند. این دو، خواهری داشتند به نام مریم؛ هر سه فرد یادشده "پیامبر" و جزو انبیا بودند. مریم خواهر بزرگِ موسی است و همو بود که با مادرش دل به دریا زدند و موسای نوزاد را در سبد نهاده و روی آبِ روان رها کردند تا در مسیر، نصیب همسر فرعون شود و در آن هنگام مریم که سبد را دورادور دنبال می‌کرد نزد یابنده رفت و به وی توضیح داد که دایه‌ای می‌شناسد که می‌تواند به نوزادِ از آب‌گرفته‌اش شیر دهد و با این ترفند موسی در امن و امان به دامان مادر بازگشت.
هنگامی که حضرت موسی قوم خود را به سلامت از دریا عبور داد، سرود رهایی خواند و خواهرش مریمِ نبی نیز به دست‌افشانی پرداخت و هارمونی انبیا تکمیل گشت: «سرود رهایی. آن‌گاه موسی و بنی‌اسرائیل این سرود را برای خداوند سراییده، گفتند که ...؛ و مریمِ نبیّه، خواهر هارون، دف را به دست خود گرفته و همۀ زنان از عقب وی دف‌ها گرفته، رقص‌کنان بیرون آمدند پس مریم در جواب ایشان گفت: خداوند را بسرایید زیرا که با جلال مظفر شده است، اسب و سوارش را به دریا انداخت» (سِفر خروج باب ۱۵). @baznegari
۱۳۹۷/۴/۱۹


براي دريافت كانال #زلف_سخن( #ادبیات و #فرهنگ)از طريق لينك زير وارد شويد 👇👇👇
https://t.me/zolfesokhan2
@zolfesokhan2


🔶🔷🔶 اهل جنگ را چگونه محرم اسرار کنند؟
ترک جنگ و مخالفت بگو!
مادهٔ جنگ هواست.
هر کجا جنگی دیدی از متابعت هوا باشد.

کسی در بند صلح باشد چنین معامله کند؟ چنین سخن‌ها گوید؟ سخنی گوید و کاری کند که اگر به گوش آن کس برسد، او را به صلح رغبت افتد. گوید که من سخت خجالت دارم از کرده‌ها و گفته‌های خویش، آن هَمَزاتِ شیطان بود، مکر شیطان بود، یارب چه بد کردم، آن چه بود که من کردم، چه وسوسه‌ٔ شوم بود که از من سخنی آمد و کاری آمد که خاطر او برنجید. و پشیمانی خود در دل او سخن‌های لطیف اندازد و حرکات لطیفش تلقین کند که آن حرکات و آن سخن های لطیف صلح‌جوی باشد.

استاد تو عشق است بدانجا چو رسی
او خود به زبان حال گوید چون کن

اَلا اُنَبِّئُکُمْ بالسِّحرِ الحَلالِ، تَستَعبِدونَ بِهِ الاَحرارَ، بِلا دِرْهَمٍ وَ دینارٍ، قالوا نَبِّئْنا یا رَسولَ اللّه. لُطفُ الفِعالِ وَ لینُ المَقالِ.
[شما را خبر کنم از سِحر حلال که به وسیلهٔ آن آزادگان را بندهٔ خود سازید بی آن که درهم و دیناری خرج کنید؟ گفتند: خبرمان بکن یا رسول اللّه! فرمود: لطافت در کردار و نرمش در گفتار]

مقالات شمس تبریزی، تصحیح و توضیح محمد علی موحد، انتشارات خوارزمی، صص۶۰۸- ۶۰۹ @movahed1302



#زلف_سخن(#ادبيات و #فرهنگ) 👇👇👇
https://t.me/zolfesokhan2
@me/zolfesokhan2


🌀🌕🌀 صلح ابتدایی/ پیشگیرانه

✍️ دكتر داود فيرحي

🔹 صلح پیشگیرانه در ادبیات شیعه که جلوی نزاع را پیش از درگیری می گیرد، یکی از اصول دیپلماسی است.
🔹 در سنت فکری ما، کتابی به نام کتاب صلح در ادبیات فقهی و شیعه وجود دارد. در بحث جنگ و یا عقود هم بحث صلح طرح می شود.
🔹 تفکر فقهی ما این موضوع را پذیرفته که صلح قراردادی برای دفع نزاع است. این نوع صلح را به صلح ترمیمی می شود تعبیر کرد.
🔹 در مکتب شافعی از صلح دیگری نام می‌برند که شروع می شود و قوانینی تعیین می‌کنند؛ در ادبیات ما به آن صلح ابتدایی یا صلح پیشتاز می‌گویند.
🔹 فقهای ابتدایی ما عقیده داشتند که صلح پیشگیرانه باطل است. امروز اکثر اهل سنت به استثنا بعضی فقهای شافعیه به همین عقیده هستند؛ اما از دوران قاجار به بعد در ادبیات شیعه صلح وارد تعبیر دیگری شد.
🔹 بعضی از حقوقدان‌های ما مثل مرحوم کاتوزیان مخالف صلح ابتدایی بودند؛ ایشان می‌گفتند صلح ابتدایی بقیه قراردادها را از بین می‌برد اما اخیرا این نوع از صلح خیلی طرفدار پیدا کرده است. صلح ابتدایی به این معنا است که مذاکره کننده قبل از اینکه منتظر تولید نزاع باشد با خلاقیت‌های خود وارد قراردادهای صلح می‌شوند؛ قراردادهایی که اختلاف را کم می‌کند.
@Feirahi


#زلف_سخن(#ادبيات و فرهنگ)👇👇👇👇👇
https://t.me/zolfesokhan2


🔷🔶🔷🔶 صادق چوبک؛ داستان‌نویسی در جستجوی مردم آزاد

✍️ نسیم خلیلی

🔵 خالق «تنگسیر» قصه جامعه خرافی و استبدادزده را روایت کرده است

🔴 صادق چوبک از جمله داستان‌نویسان اجتماعی سال‌های ۱۳۲۰ به بعد است که داستان‌هایش به دلیل یک خصلت مهم بیش از هر روایت داستانی دیگری منبع کارآمدی برای مطالعه زیست اجتماعی طبقات مختلف اجتماع و به ویژه فرودستان به شمار می‌رود. این مهم‌ترین ویژگی روایت‌های چوبک، خالی بودن داستان‌هایش از مواعظ اخلاقی و شعارزدگی‌های مرسوم در داستان‌های اجتماعی مشابه و نگاه بی‌طرفانه‌اش نسبت به این واقعیت‌هاست. فرودستانی که چوبک در روایت‌هایش از آن‌ها سخن می‌گوید و زیست و روزمرگی‌ها و جهانشان را ترسیم می‌کند،‌‌ همان غایبان بزرگ تاریخ‌های رسمی‌اند که رنج‌ها و مشقت‌هایشان مساله اجتماعی بزرگ تاریخ معاصر است، مساله‌ای که فقر و فساد و خرافات و انفعال انسان‌های اجتماع را می‌نمایاند:

ولگردان، تریاکی‌ها، فواحش، مرده‌شور‌ها و به طور کلی آدم‌هایی که معرف تکه‌های ناگفته و مسائل‌ اجتماعی بغرنج این مقطع از تاریخ‌اند این رویکرد را حاصل فضای باز سیاسی سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ می‌دانند که با خروج رضاشاه پهلوی به عنوان نماد استبداد حاکمیت در آن زمان ‌آغاز شد و داستان‌نویسان را بر آن داشت که به گوشه‌های تاریک و از نظر دورمانده جامعه بپردازند و با اشاره به بی‌عدالتی‌های اجتماعی لزوم تغییر در سبک زندگی توده‌های مردم را به حکومت تازه‌نفس گوشزد کنند.

🔵 مجموعه داستان «انتری که لوطیش مرده بود» مهم‌ترین اثر داستانی زنده و اجتماعی چوبک است که آدم‌های قصه‌هایش را نمادهایی از آدم‌های رهیده از استبداد رضاشاهی در ابتدای دهه بیست خورشیدی دانسته‌اند که حتی وقتی آزاد شده‌اند باز هم زنجیر اسارت را با خود به همه جا می‌برند و در واقع نویسنده تلویحا خواسته به روان‌شناسی اجتماعی مردم در برهه‌ای از تاریخ معاصر اشاره کند که موید بازگشت خود‌به‌خودی مردم به سمت استبداد است و در نتیجه این اثر و آثار مشابه دیگر، بهترین منابع برای شناخت چرایی بازتولید استبداد به شمار می‌روند.

🔴 داستان‌های «قفس» و «عدل» بیش از داستان‌های دیگر این مجموعه زیست منفعلانه مردم را در دوره خفقان سیاسی رضاشاهی به نمایش می‌گذارد. چنان که در قصه قفس، «گاه‌گاه در قفس باز می‌شود و دستی سیاه و چرکین به درون می‌آید و یکی را می‌برد تا کارد بر حلقش بمالد.» این دست می‌تواند هم خصلت هراسناک استبداد سیاسی را نمایش دهد و هم نشانه سرنوشت کور و قدری باشد که در جهان‌بینی مردم ریشه دوانده‌ است. چوبک روایت می‌کند که بقیه پرندگانی که در قفس‌اند، بی‌اعتنا به مرگ دیگران، به نوک زدن در کثافت و شهوترانی مشغولند و به این ترتیب به انفعالی اشاره می‌کند که در اجتماع و زمانه خود شاهدش بوده و رنجش ‌داده ‌است. او کبوتران آزاد را در آسمان سرزمینش جست‌وجو می‌کرد و از کبوتران جلد استبداد می‌ترسید، نکوهششان می‌کرد و در قصه‌هایش بی‌پرده و تلخ، از چرایی به وجود ‌آمدنشان می‌گفت.
http://tarikhirani.ir/fa/news/30/bodyView/6370
@tarikhirani
متن کامل👆

https://t.me/zolfesokhan2
#زلف_سخن(ادبیات و فرهنگ)
👆👆👆👆👆
#چوبک_ادبیات_فرهنگ_قصه-اجتماعی


🌀🔵🌀 زبان رؤیا، زبان حال

✍️عبدالکریم سروش

پیشگفتار:

🌀 دوست مشفق و قرآن پژوه محترم، جناب آقای مهندس عبدالعلی بازرگان، طال عمره و دام فضله، بر سخنان اخیر من در بی‌بی‌سی فارسی در باب قرآن، خرده گرفته‌اند و با استفاده از آیات قرآن کوشیده‌اند تا سستی و نادرستی آراء مرا نشان دهند. این جهد مشکور، مرا بر آن داشت تا بار دیگر در توضیح و تنقیح مرادات خود بکوشم و آنه‌ها را در جامه‌ای تازه عرضه کنم و تفسیر خود از آیات مذکوره را به‌روشنی و بی‌تکلّف بیاورم و چراغ «رؤیای رسولانه» به دست، تاریکی‌ها را بزدایم. پیش از ایشان، آقای مصطفی حسینی طباطبایی نیز در نظریۀ «رؤیای رسولانه» ضعف‌های قوی دیده‌اند و نقدهای عنیف نموده‌اند. این نوشته به افادات ایشان نیز ناظر است. به بهانه این نقد، نگارنده پاره‌ای از آراء ناگفته خویش را درین مقال آورده و کوشیده است تا «رؤیای رسولانه» را قوّت و غنای بیشتر بخشد.

نکات آغازین:

در آغاز، لبّ لباب و عصارۀ مفاد نظریۀ «رؤیای رسولانه» را می‌آورم تا وضوح مدّعا، پاره‌ای از کژخوانی‌ها را بزداید و سستی‌های محتمل را آفتابی‌تر کند:

۱ـ قرآن کتابی وحیانی است.

۲ـ وحی همان رؤیاست.

۳ـ رؤیا، پدیده‌ای سمعی ـ بصری ـ شمّی ـ ذوقی ـ لمسی است.

۴ـ زبان رؤیا بشری است.

۵ـ فهم زبان رؤیا، محتاج خوابگزاری (تعبیر) است.

۶ـ رؤیا محصول ذهن و ضمیر خلاّق و کشّاف پیامبر است.

۷ـ پیامبر، در پدیدۀ وحی، فاعلیّت و کاشفیّت دارد.

۸ـ قرآن گزارش رؤیاهای پیامبر و به زبان اوست.

۹ـ پیامبر، چون همه موجودات امکانی، مندکّ و مستحیل در وجود واجب است و فاصله‌ای میان پیامبر و خدا نیست.

۱۰ـ پیامبرد در لحظات ویژۀ وحی، پر از خداست و بی‌اراده و بی‌خویشتن است.

۱۱ـ پیامبری یک تجربه است و پیامبر به تدریج پیامبرتر می‌شود و رؤیاهایش ژرفا و فراخنای بیشتری می‌یابد.

۱۲ـ اسناد تکلّم به خداوند، اسنادی مجازی است، چون اسناد دست و پا و گوش و چشم.

۱۳ـ تأویل مفسّران پیشین از جنس خوابگزاری و هم‌راستا و مرتبه نازله آن است .

۱۴ـ در رؤیا زنجیره‌های زمان و علیّت گسسته می‌شوند و معانی منتزع جامۀ خیال می‌پوشند و حقایق نامحسوس در صورت‌های محسوس ظاهر می‌شوند. این صور محسوس از فرهنگ زیستۀ پیامبر برگرفته می‌شوند.

۱۵ـ قصّۀ آدم و ابلیس و خلقت آغازینِ آدمیان از گِل و رستخیز وحوش و سوختن دیوان به شهاب ثاقب و نشستن خدا بر تخت و استقرار تخت خدا بر آب، و آتش گرفتن دریاها و سوختن گنه‌کاران به آتش و سربرآوردن مردگان از خاک و حاضر آوردنِ ترازوی عدل در روز پنجاه هزار ساله قیامت، و گردش فرشتگان به دور تخت خداوند، و خیمه زدن حوریان در باغ بهشت، و گفتگوی بهشتیان و دوزخیان و کسوف خورشید و تیره‌شدن ستارگان و نزول ملائکه در شب قدر، و افتادن آهن از آسمان، و معراج پیامبر و … (که همه در قرآن آمده‌اند)، همه از جنس رؤیاهای پیامبرانه‌اند، نه پاره‌ای از تاریخ انسان، و نه پاره‌ای از واقعیت کیهان، بل صور رؤیایی و خیالین ‌اند که باید تعبیر شوند.

۱۶ـ فرشتگان و شیاطین، تصاویر رؤیاییِ نیروهایی بی‌صورت‌اند.

۱۷ـ پیامبران یا عارفان دیگر، می‌توانند قصّۀ مبدأ و معاد و اسطورۀ آغاز و انجام آفرینش را به گونه‌ای دیگر تخیّل و تصویر کنند. این صورت‌ها با خزانه خیال و قدرت تصویرگری صاحبان رؤیا، ربط وثیق دارند.

۱۸ـ تفاوت پیامبران به تفاوت رؤیاها و توان تصویرگری و کشف هنری آنان است.

۱۹ـ پیامبران وظایفی ناسازگار و ناگزیر دارند. از یک‌سو باید بر بی‌صورت‌ها، صورت بیفکنند و از سویی به مخاطبان بگویند در صورت‌ها نمانند و از آنها درگذرند.

۲۰ـ کلام محمّد، کلام خداست و کلام خداممعنایی دیگر ندارد و تصویرگری محمّد در حکم تصویرگری خداست، گرچه به دیدۀ حقیقت‌شناسان و وحدت‌بینان، عین یکدیگرند. (وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللَّهَ رَمَى)

صورت ظاهر گدازان کن به رنج / تا ببینی زیر آن وحدت چو گنج
...
متن كامل👇
http://zeitoons.com/52583
۱۷ تیر ۱۳۹۷


#زلف_سخن_ادبيات و فرهنگ)👇👇👇
https://t.me/zolfesokhan2


https://www.youtube.com/watch?v=0c4_w5QL26Y

#زلف_سخن(ادبیات و فرهنگ)👇👇
https://t.me/zolfesokhan2
عبدالکریم سروش: قرآن چگونه پدید آمد؟ - آیا قرآن تحریف شده است؟
لطفا در کانال یوتیوب روشنفکری عضو شوید - فهرستی از بهترین ویدئوهای این کانال در زیر آورده شده است که میتوانید از آنها استفاده کنید نظر جنجالی عبدالکریم سروش ...


#زلف_سخن(ادبیات و فرهنگ) را از لینک زیر دریافت کنید👇👇
https://t.me/zolfesokhan2


🔷🔶🔹🔸بوطیقای سیف فرغانی

✍️ سایه اقتصادی نیا
@Sayehsaar

🔵 شاید بسیاری از علاقه‌مندان ادبیات و شعر فارسی نام سیف فرغانی را هم نشنیده باشند. چه بسیارند مخاطبان خاص و جدی‌تری هم که تاکنون این شاعر قرن هفتم و هشتم هجری را نشناخته‌اند و این هیچ غریب نیست. در سرزمین شاعرخیز ما نام‌ها و شعرهای بسیاری لابه‌لای خواب‌ زمان خفته‌اند که تا نوبت به آنها برسد، نوبت عمر ما سپری شده است. و اما این هم هست که، سرانجام، روزگار است آنکه گه عزت دهد گه خوار دارد:

🔶 گاه می‌شود که شاعری یا شعری قرن‌ها قرن، به دلایل و اسباب گوناگون، از دید ما پنهان مانده است و در عهدی و دوری دیگر، باز به دلایل و اسباب گوناگون، از تای تاریک مخملین زمان بیرون می‌آید و در نور می‌نشیند. سیف فرغانی از آنهاست: حالا پیدایَش شده، همین روزها، در انتهای قرن چهاردهم، چرک نسیان از چروک قبایش تکانده و با قصیده‌ای همه درد و همه آه و همه خون جگر، نشسته کنارمان بر بساطی که بساطی نیست، در درون کومۀ تاریک من که ذره‌ای با آن نشاطی نیست، و با حلق خسته می‌خواند:

🔷 هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد

وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد

باد خزان نکبت ایام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد

آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد

چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد

آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد

بادی که در زمانه بسی شمع‌ها بکشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد

زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد

ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن
تأثیر اختران شما نیز بگذرد...

🔴 شاعر دورماندۀ قرن هفتم و هشتم انگار نه از فرغانه، که از همین تهران حبری است با منظرۀ تپه‌های اوین در افق، از همین خوزستان تشنۀ به‌گل‌نشسته، از پایه‌های محزون سی‌وسه‌پل در ترک خاک، از جنگل‌های سوختۀ گلستان، از همین خشک، همین خلوت، از خالی همین حالا و حوالی. چطور یک قصیده‌، قالبی کنارمانده که در روزگار ما جز سرایندگان و دوستدارانی محدود ندارد، پس از قرن‌ها از زیر خاکستر برمی‌جهد و بر زبان سرخ سوراخ جوان ایرانی قرن چهاردهم می‌نشیند؟ چطور شعری که سراینده‌اش آن را چون تُفی به صورت مغول انداخته بود حالا آب خنک می‌شود برای جگر سوختۀ ما؟

🔶 شفیعی‌کدکنی این خاصیت اثر یا ﻣﺆثر را نقش تاریخی خوانده و در مقالۀ «نقش تاریخی و خلاقیت فردی» (با چراغ و آینه، انتشارات سخن، 1390، ص 607) آن را شرح داده است. او جاودانگی یک اثر، یا دست‌کم مطرح بودن آن برای اکنون و آینده، را در گرو دو چیز می‌داند: نقش تاریخی و خلاقیت فردی. نقش تاریخی است که سبب می‌شود یک شعر بر زبان مردم بنشیند و در زنجیرۀ تاریخ حیات و جریان داشته باشد. «شاید بشود گفت: «مقتضای حال» بر دو گونه است: مقتضای حال فردی و مقتضای حال اجتماعی. مقتضای حال فردی، آن نیاز روحی و فضای روانشناسانه‌ای است که هرکس به‌عنوان مخاطبِ یک خطاب (خواه هنری و خواه غیرهنری) داراست و مقتضای حال اجتماعی آن حال و هوای حاکم بر نیازهای روحی کلّ جامعه است که وقتی یک شعر با آن مقتضای حال هماهنگی داشت، دارای «نقش تاریخی» می‌شود.»

🔷 دیوان سیف فرغانی خیلی دیر چاپ شد: هفت قرن پس از مرگش، در دهۀ چهل شمسی. پس از آن هم، با آنکه به حکم ذبیح‌الله صفا «از بزرگان لایق احترام عالم» در شمار آمده بود، گویا هیچ دلیل و انگیزه‌ای وجود نداشت که اشعار او به دید و شنید آید. حرفی هم اگر از او در بین بود، از ارادتش به سعدی بود و نوشت‌وخواندش با او، آن هم با تواضعی تمام که برازندۀ دانشی‌مردی چون سیف بوده است:
به جای سخن گر به تو جان فرستم
چنان دان که زیره به کرمان فرستم

🔶 [ذبیح الله]صفا، علت ناشناخته ماندن «این صوفی وارستۀ عالم در نزد آیندگان» را «هجرت از زادگاه و میهن خود و انقطاع از عالم و گوشه‌گیری از دونان و امتناع از ستایش امیران و صاحب‌دولتان ظالم و فاسد زمان» می‌داند. و طرفه اینکه قصیدۀ او باز در دوره‌ای تجدید حیات می‌یابد که فرزندان ایران گرفتار همین مصیبت‌اند: آواره و دور از زادگاه و میهن خود و به تنگ‌آمده از ظلم و فساد صاحب‌دولتان زمان.

🔷 اینک قصیدۀ سیف فرغانی واجد نقش تاریخی شده و تز شفیعی مثالی دیگر یافته است. و لابد وقتش حالا بوده، چون «نقش تاریخی را هیچ ناقدی، گیرم افلاطون، به‌طور نظری نمی‌تواند کشف یا پیش‌بینی کند. این را مردم زمانه و ادوار تاریخ عملاً کشف می‌کنند و بس.»
@Sayehsaar

#زلف_سخن(ادبیات و فرهنگ) را از لینک زیر دریافت کنید👇👇
https://t.me/zolfesokhan2

https://t.me/Sayehsaar


🌕🔵🌕 رقص زوربا

✍️ #علی_حاتم

🔶🔵🔶 رقص یکی از هنرهای هفتگانه است.فیلسوفان و اندیشمندان جملات قصار زیادی درباره ی این هنر گفته اند.ازجمله : "ملتی که نرقصد بیمار است."علیرغم همه محدودیت ها و ممنوعیت ها شاید تقریبا هیچ ملتی در دنیا نباشد که مردمانش نرقصند یا رقص محلی خود را نداشته باشند.مردم عادی در مقابل تمام موانع فکری و اعتقادی،برای شاد بودن می رقصند؛ و چه دلیلی موجه تر از این؟

🌀 در مباحث نظری اما اغلب پژوهشگران رقص های آیینی در قبایل بدوی را تقلیدی از طبیعت میدانند که برای هماهنگی با آن صورت میگرفته.رقص هایی دستجمعی به قصد همراهی با طبیعت و ستایش دستاوردهایش.رقص را حتی بین سایر جانداران میتوان مشاهده کرد.رویکردها و تفاسیر گوناگون هنری، فلسفی و عرفانی در مورد رقص وجود دارد.ازمنظر عرفانی برخی رقص را حرکت از نقصان به سوی کمال دانسته اند. نظریه محاکات،دیدگاههای عرفانی و سایر نگرش ها،همه در چند نکته اشتراک دارند:رقص(مثل هر هنر دیگری) وسیله ایست برای بیان و نمایش عواطف و احساسات عمیق بشری،یا راهی جهت هماهمنگی و یکی شدن با هستی.اما همیشه جنبه های متفاوت وگاه استثنایی نیز وجود دارد که به ما نشان میدهد چرا نمیتوان تعریفی کلی و نهایی از هنر و سایر مقولات مرتبط با بشر ارائه داد.

🌀 رمان "زوربا ی یونانی" نوشته نیکوس کازانتراکیس،برگرفته از زندگی شخصیتی واقعی است به همین نام؛ زوربا مردی است که با وجود ظاهر خشن و زمختش،عواطف نیرومندی دارد.به هیچ دین و مسلکی پایبند نیست جز اینکه باید شاد بود و در لحظه زندگی کرد.زوربا سنتور مینوازد و عاشق رقص است .باورش به زیستن در لحظه،به معنای بی مسئولیتی در قبال دیگران نیست،چون در سخت ترین شرایط به یاری دیگران می شتابد. رقص زوربا تنها برای شاد بودن نیست.زوربا هنگامی که پسر کوچکش را بخاطر بیماری از دست میدهد،سه شبانه روز می رقصد تا اینکه از هوش میرود.او عزیزترین موجود زندگیش را از دست داده ولی میرقصد؛نه برای نمایش درد و اندوهش،و نه به قصد یکی شدن با هستی و پذیرفتن تقدیر.رقص زوربا معنایی عرفانی،فلسفی یا هنری ندارد که از طریق آن بخواهد دردش را تسکین بدهد.رقص او اعتراضی است علیه هر آنچه نامش تقدیر، مشیت ،منطق و تصادف است. حتی حرکتی آگانه برای بیان اعتراض نیست،بلکه واکنشی است طبیعی به یک مصیبت.هرچند سرانجام بی هوش میشود و چاره ای جز پذیرش واقعیت و قبول شکست ندارد،ولی نفس این اعتراض مهم است.زوربا به دنبال توجیه عقلانی یا عاطفی فاجعه ای نیست که غیر عقلانی و بی معناست.رقص اش جلوه ایست از عدم پذیرش و تسلیم نشدن در برابر همه ی استدلالهای بی حاصل و کلیشه ای در چنین مواردی.

🌀 راوی داستان زوربا نویسنده ی جوانی است که میخواهد معدن ذغال سنگی را دوباره راه اندازی کند.زوربا که به طور تصادفی با نویسنده جوان آشنا شده،به عنوان مباشر او را یاری میکند.اما در انتها پروژه آنان شکست میخورد و همه آرزوهایشان برباد میرود.در صحنه ی پایانی فیلمی که از روی این رمان ساخته شده(با هنرنمایی جاودانه آنتونی کویین در نقش زوربا)نویسنده جوان که دارو ندارش را از دست داده،از زوربا میخواهدبه او رقص یاد دهد.این لحظه ای است که او بالاخره عمق نگرش زوربا را درک میکند و شاید میخواهد از او چگونه زیستن را فرا گیرد. آنها در اوج نا امیدی میرقصند تا تسلیم نشوند.بدون اینکه بخواهند تلخی حادثه را با دلایل اخلاقی یا منطقی توجیه کنند.ازخلال چنین رویکردی است که فردیت و آزادی معنا می یابد و نتیجه اش "آری" گفتن به زندگی در سخت ترین شرایط است.بی علت نیست که زوربا را ابرمرد نیچه قیاس کرده اند.

🌀خیلی از منتقدان رقص آنتونی کویین در صحنه ی پایانی را زیباترین رقصی میدانند که تا کنون بر پرده ی سینما جان گرفته؛نه ازنظر مهارت های تکنیکی که از نظر حس و حالتی هنگام رقص دارد.گویی تنها هنگام رقص آزاد است و به معنای واقعی کلمه "رستگار".چه دلیلی بهتر از این برای رقصیدن
https://youtu.be/2AzpHvLWFUM


#زلف_سخن(ادبيات و فرهنگ)از اینجا 👇دریافت شود
https://t.me/zolfesokhan2


http://t.me/tarabesstaan
#طربستان👆👆


Репост из: طرب‌ستان
Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
استاد نارنین

با این صدا می توان به اوج انسانیت رفت...

کاش می شد صدایت را بوسید...


http://t.me/tarabesstaan
#طربستان را از اینجا دریافت کنید⬆️⬆️⬆️


صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید

در ابعاد این عصر خاموش

من از طعم تصنیف در متن

ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تا برایت بگویم چه اندازه

تنهایی من بزرگ است

و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش‌بینی نمی‌کرد

و خاصیت عشق این است
کسی نیست،

بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت

میان دو دیدار قسمت کنیم

بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم

بیا زودتر چیزها را ببینیم

ببین، عقربک‌های فواره در

صفحه ساعت حوض

زمان را به گردی بدل می‌کنند

بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام

بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را
مرا گرم کن

(و یک‌بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد

و باران تندی گرفت

و سردم شد، آن وقت در پشت یک سنگ،

اجاق شقایق مرا گرم کرد

در این کوچه‌هایی که تاریک هستند

من از حاصل ضرب تردید و کبریت می‌ترسم

من از سطح سیمانی قرن می‌ترسم

بیا تا نترسم من از شهرهایی که

خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است

مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد

مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات

اگر کاشف معدن صبح آمد، صدا کن مرا

و من، در طلوع گل یاسی از پشت انگشت‌های تو، بیدار خواهم شد
و آن وقت

حکایت کن از بمب‌هایی که من

خواب بودم، و افتاد

حکایت کن از گونه‌هایی که من خواب بودم، و تر شد

بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند

در آن گیروداری که چرخ زره‌پوش

از روی رویای کودک گذر داشت

قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست

بگو در بنادر چه اجناس
معصومی از راه وارد شد

چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد.

چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید

و آن وقت من، مثل ایمانی از تابش استوا گرم،

تو را در سرآغاز یک باغ خواهم نشانید



#سهراب_سپهری
حجم سبز


https://t.me/zolfesokhan2
زلف_سخن را از اینجا دریافت کنید👆👆


بقیه از بالا👆👆

آنچه در صنعتِ نشرِ ماویرایشخوانده می‌شود عمدتاً به مفهومِ ویرایشِ صوری (copy editing) است. کسی که کارش این است، قرار است رسم‌الخط را یکسان کند و به شیوه‌ی ارجاع‌دهی و شکلِ زیرنویس‌ها و آرایشِ‌صفحه‌ها و از این قبیل بپردازد و، اگر توانایی‌اش را دارد، در جاهایی که گمان می‌کند عبارتی مبهم یا غلط است موضوع را به پدید‌آورنده‌ای که دارد کارش را ویرایش می‌کند خبر دهد. حضورِ چند کتابِ فلان‌کنید و بهمان‌نکنید در بازار شاید نقشی در وقوع و تداومِ این وضعیتِ ناخوشایند داشته است که کسانی، که نوعاً سابقه و تواناییِ درخشانی هم ندارند، در سبکِ نوشتاریِ دیگران مداخله می‌کنند.

(در اواخرِ قرنِ گذشته، تحتِ تأثیرِ لیبر الیسمِ تبلیغ‌شده‌ی میرشمس‌الدین ادیب‌سلطانی در راهنمای آماده‌ساختنِ کتاب‌اش، این وبلاگ‌نویس که در اواخرِ کارِ حرفه‌ای‌اش در مقامِ ویراستار بود نکاتی را که به‌نظرش می‌رسید به دو شکلِ مختلف به مترجم یا نویسنده خبر می‌داد: مواردی نظیرِ سهوالقلم را که لازم بود تغییر کند با رنگِ قرمز، و پیشنهادها را—ناظر بر ابهامی در بیان، یا نقصی در استدلال، یا ندیده‌گرفتنِ فلان منبع—با رنگِ سبز. تحتِ تأثیرِ کتاب و منشِ ادیب‌سلطانی، معتقد بودم که ویراستار باید با متنِ مقابل‌اش طوری برخورد کند که گویی دارد متنی مقدس را می‌بیند. و شنیده‌های من می‌گویند که ادیب‌سلطانی، که دقت‌اش و زبان‌دانی‌اش اعجاب‌آور است و سبکِ کاملاً خاصِ خودش را در نوشتن دارد، وقتی که در فرانکلین ویراستار بوده است هرگز نظرهای سبکی و سلیقه‌ای‌اش را اِعمال نمی‌کرده است.)
https://blog.kaavelajevardi.com/2017/08/blog-post_26-15/

#زلف_سخن👇👇
https://t.me/zolfesokhan2


🔷🔲🔷 در نامطلوب‌بودنِ بعضی کارهای برخی ویراستاران

✍️ کاوه لاجوردی

🌀خیلی جوان بودم و هیجان‌زده بودم از اینکه با ناشری بزرگ برای ترجمه‌ای قرارداد بسته‌ام. کتابِ ریاضیِ پرفرمولی بود و ترجمه‌اش سخت نبود. با بیشترین دقتی که در توان‌ام بود ترجمه‌اش کردم و به ناشرِ معروف تحویل‌اش دادم. یکی-دو سال بعد هم قرارداری بستم با همین ناشرِ قدیمی (که حالا باز اسم‌اش عوض شده بود) برای ترجمه‌ی یک کتابِ ریاضیِ دیگرکتابی که، بر خلافِ آن اولی، از قبل می‌شناختم و بسیار دوست‌اش می‌داشتم (و هنوز هم بسیار دوست‌اش دارم).

چند سالی خبری نبود تا اینکه تلفن زدند و گفتند برای تصحیحِ نمونه‌ی اولِ کتابِ اول بروم پیشِ ناشر. فرمول‌چینیِ کتاب خوب بود، اما در همان ورق‌زدنِ اولیه‌ی در اتوبوس در راهِ خانه عبارت‌هایی می‌دیدم که به‌کلّی ناآشنا بود. و آیا من واقعاً چند سال پیش برای ضمیرِ سوم‌شخصِ مفرد نوشته بوده‌ام ’وی‘ (و نه ’او‘)؟ آیا در این چند سال آن‌قدر ذوق‌ام عوض شده که حالا بیش از یک‌سومِ ویرگول‌ها را زاید می‌یابم؟ به‌ دست‌نویس نگاه کردم و متن را پر از ”اصلاحاتِ“ ویراستارِ محترم دیدم. و در خانه فهمیدم که کارِ ویراستارِ محترم به این قبیل‌ زیباسازی‌ها محدود نبوده بلکه در جاهایی هم ”اصلاحات“اش جمله‌‌های صادقی را کاذب یا حتی بی‌معنا کرده است.

ویراستارِ محترمِ آن متنِ بی‌دفاع مقامِ متوسطی هم در آن انتشاراتیِ بزرگ داشت. چند روز بعد نامه‌ی نسبتاً مفصلی نوشتم به یک مقامِ بالاترِ آن ویراستارِ محترم و درباره‌ی نحوه‌ی کارِ ویراستارِ محترم توضیح دادم و مثال‌هایی ذکر کردم. به بندی از قراردادِ چند سال پیش ارجاع دادم و گفتم حالا که فلان مدت از تحویلِ کار گذشته است و کتاب منتشر نشده، کتاب را پس می‌گیرم. (چند سالی گذشته بود و من دیگر شهوتِ انتشار نداشتم، و متن را هم که از همان اول چندان دوست نمی‌داشتم.) حضوراً که نامه را به آن مقامِ‌ بالاتر تحویل می‌دادم گفتم که در موردِ کتابِ دوم هم به همان بندِ قرارداد استناد خواهم کرد اگر که این ویراستارِ محترم در متنِ من دست ببرد. اثرِ تهدید بود یا نه، ترجمه‌ی کتابِ دوم بدونِ دخالت‌های ویراستارِ محترم منتشر شد.
***

کم پیش نمی‌آید که دوستانِ جوان‌ام را ببینم که کتابی (اغلب ترجمه) به ناشری تحویل داده‌اند و شگفت‌زده و خشمگین شده‌اند از تعدادِ زیادِ تغییراتِ خانم یا آقای ویراستار—تغییراتی که نوعاً شکلِ پیشنهاد هم ندارند و نوعاً پیش‌فرضِ ناشر یا ویراستار این است که اِعمال‌شان یکی از شرط‌های لازمِ انتشارِ اثر است. (و، تا جایی که من دیده‌ام، این ناشرهای زیاددخالت‌کنْ نوعاً ناشرانی تازه‌کارند: دو تجربه‌ی مطبوعِ من با ناشری چندده‌ساله و خوشنام حاکی از دخالتِ کاملاً کمینه‌ی ناشر در متنِ تحویلی بوده است، و همین دخالت‌های حداقلی هم یا شکلِ پیشنهاد داشته‌اند یا با کسبِ رضایتِ مترجم همراه بوده‌اند.) حتی اگر بپذیریم که متنِ تغییریافته ”زیباتر“ شده است، سؤالِ جدی این خواهد بود که چه کسی به خانم یا آقای ویراستار حق داده متن را ”زیباتر“ کند؟ و این هم یادکردنی است که در درصدِ معتنابهی از نمونه‌هایی که دیده‌ام (و این نمونه‌ها کم نبوده‌اند)،‌ ویراستارانْ نه فقط شهرتی به زیبانویسی یا روشن‌نویسی نداشته‌اند، بلکه اصلاً هرگز چیزی به نام‌شان منتشر نشده است. و این هم از غرایب است که بسیاری اوقات در موردِ ترجمه‌ها این فرآیندِ به‌اصطلاح ویرایش را بدونِ هیچ نگاهی به متنِ اصلی انجام می‌دهند: گویی برایشان مهم نیست که جمله‌ای از متنِ اصلی حذف شده باشد یا جمله‌ای غلط ترجمه شده باشد یا لحن‌اش حفظ نشده باشد اما شدیداً مهم است که کلمه‌های تنوین‌دار به فلان شکل نوشته بشوند (اگر که به‌کلّی حذف‌شان نکنند) و صورت‌های نوشتاریِ آشناتری را تبدیل کنند به ’آش‌پز‘ و ’هم‌برگر‘، و به فلان دستورهای شبهه‌ناکِ زنده‌یاد ابوالحسن نجفی عمل کنند—و باز اوضاع بهتر می‌بود اگر همان دستورها را با دقت خوانده بودند و به شکلی یکنواخت اعمال می‌کردند. ویراستارِ محترم اگر ظنّ نیکو می‌برَد به فصاحت و دقت و زیبانویسی و زبان‌دانی‌اش، اینها را می‌تواند در آثارِ آینده‌ی خودش به‌کار ببندد.

https://t.me/zolfesokhan2
بقیه در پایین👇👇


🔵🔶🔵 نامۀ فرهنگستان ـ شمارۀ ۶۲

🔶 شصت و دومین شمارۀ فصلنامۀ نامۀ فرهنگستان منتشر شد. این شماره از نامۀ فرهنگستان شامل بخش‌هاى گوناگون، ازجمله سرمقاله، مقاله، نقد و بررسی، تحقیقات ایران‌شناسی، گلچینی از دیرینه‌ها، تازه‌های نشر و اخبار است. عناوینی که در هر بخش دیده می‌شود عبارت‌اند از:

🔶 بخش «مقاله»: «دیوان اشعار حسین خوارزمی، معرفی نسخه‌های خطی آن»، مریم غفوریان، حمید طاهری و قاسم انصاری؛ «جنبش معارف‌پروری»، علی‌اصغر بوند شهریاری؛ «رویکرد ژانری در مطالعات تاریخ ادبی»، سیدمهدی زرقانی، سیدجواد زرقانی؛ «تعامل شاعرانگی ــ روایت و تنوع شیوه‌های روایی مهمترین ویژگی ادبیات منظوم فارسی»، مهدی محبتی؛ «نخستین تصحیح چاپی دیوان حافظ (تصحیح میرزاابوطالب‌خان و ریچارد جانسن)، کلکتۀ هندوستان»، یحیی نورالدینی اقدم، فاطمه کوپا؛ «اسلوب روایی بیهقی در بازنگاری حکایت‌های تاریخی»، سعید پورعظیمی.

🔶 بخش «نقد و بررسی»: «تصحیح بیت‌هایی از لامعی گرگانی»، راضیه آبادیان؛ «سابقه و ریشۀ مَثَل «برگ سبزی است تحفۀ درویش»»، سیدجلال موسوی؛ «درک یک پایان»، بهناز علی‌پور گسکری؛ «نگاهی به تصحیح تمهیدات پس از نیم قرن»، تقی پورنامداریان، مینا حفیظی.

بخش «تحقیقات ایران‌شناسی»: «ارزش شاهنامه در گزارش سقوط هپتالیان»، فرزین غفوری.

🔶 بخش «گلچینی از دیرینه‌ها»: «عقدنامه‌ای از عهد مظفری»، علی مصریان، « دو اثر کوتاه در ادبیات نامفهوم از میرزا حبیب اصفهانی»، مریم ط. قشقایی

بخش «تازه‌های نشر»: کتاب بازمانده‌ای از فرهنگ دوران جاهلی در تمدن اسلامی؛ بام بلند هم‌چراغی؛ با آیدا دربارۀ احمد شاملو؛ خاطرات تاریکی.

بخش «اخبار»: «بحران آکادمی سوئد و جایزۀ ادبی نوبل»، سعید رضوانی.

🔶 سرمقالۀ این شماره از نامۀ فرهنگستان، با عنوان «امروز را دریابیم، فردا دیر است» و به قلم دکتر غلامعلی حداد عادل است. علاقه‌مندان می‌توانند این شماره از مجلۀ نامۀ فرهنگستان را از پیوست زیر بارگیری کنند:
http://www.apll.ir/?p=2949
http://www.apll.ir/wp-content/uploads/2018/07/62-1.pdf
http://www.apll.ir/wp-content/uploads/2018/07/62-2.pdf


#زلف_سخن👇👇
https://t.me/zolfesokhan2


🌀🔲🌀 شعر معروفِ شاعر بزرگ ما، #ایرج_میرزا، دربارهٔ الکل:



🔷 من امشب ای برادر مستِ مستم
چه باید کرد، مخلص می‌پرستم


🔷 ز فرطِ مستی از دستم فتد کِلک
چکد مِی گر بیفشارم به‌هم پلک


🔷 کنارِ سفره از مستی چنانم
که دستم گم کند راهِ دهانم!


🔷 گهی بر در خورم گاهی به دیوار
به‌هم پیچد دو پایم لام‌الف‌وار


🔷 چو آن نوکوزه‌های آب‌دیده
عرق اندر مَساماتم دویده


🔷 گَرَم در تن نبودی جامهٔ کِش
شدی غرقِ عرق بالین و بالش


🔷 اگر کبریت خواهم برفروزم
همی‌ترسم که چون الکل بسوزم!


🔷 چو هم کاه از من و هم کاه‌دانم
دلیلِ این همه خوردن ندانم


🔷 حواسم همچنان بر باده صرف است
که گویی قاضی‌ام، وین مال وقف است!


🔷 من ایرج نیستم دیگر، شرابم
مرا جامد مپندارید، آبم!

از عارف‌نامه
@SadeNevisi


https://t.me/zolfesokhan2


"کردی نکردی"
شعر و آهنگ : #عارف_قزوینی
آواز : #محمدرضا_شجریان
تنظیم زنده یاد : #فرامرز_پایور
اجرا : #گروه_پایور


🎻🌀🎻🌀🎻🌀🎻
به #طربستان بیایید👇👇👇
http://t.me/tarabesstaan


Репост из: طرب‌ستان
🎻🔶🎻 رحم ای خدای دادگر کردی نکردی
ابقا به اعقاب قجر کردی نکردی

از این سپس میدان شاهان جهان را
گر از حلب تا کاشغر کردی نکردی

پیش ملل شرمندگیمان کُشت زین روی
ما را از این شرمنده تر کردی نکردی

در کینه خواهی خرابی های ایران
ما را به شه گر کینه ور کردی نکردی

در سایۀ این شاخه هرگز گل نروید
با تیشه قطع این شجر کردی نکردی

از تارک شاه قدرقدرت اگر دور
این تاج با دست قدر کردی نکردی

با مجلس شوری ز عارف گو جز این کار
فردا اگر کار دگر کردی نکردی

"کردی نکردی"
شعر و آهنگ : #عارف_قزوینی
آواز : #محمدرضا_شجریان
تنظیم زنده یاد : #فرامرز_پایور
اجرا : #گروه_پایور


🎻🌀🎻🌀🎻🌀🎻
به #طربستان بیایید👇👇👇
http://t.me/tarabesstaan


🔲🌀🔲 شعری از آیت‌الله خامنه‌ای که روزنامه‌ی اطلاعات آن را به‌تازگی منتشر کرده است:

🔶می‌کند آشفته‌ام، همهمه‌ی خویشتن

کاش برون می‌شدم از همه‌ی خویشتن

🔶 «می‌کشد از هر طرف، چون پر کاهی مرا

وسوسه‌ی این و آن، دمدمه‌ی خویشتن»

🔶 پنجه در افکنده‌ام، در دل خونین خویش

گرگ‌وش افتاده‌ام، در رمه‌ی خویشتن

🔶 باده نابم گهی، زهر هلاهل گهی

خود به فغانم از این، ملقمه‌ی خویشتن

🔶 طفلم و بنهاده سر، بر سر دامان عشق

تا کندم بیخود از زمزمه‌ی خویشتن

🔶 مست و خرابم امین، بی‌خبر از بود و است

از که ستانم بگو، مظلمه‌ی خویشتن‌

#زلف_سخن(ادبیات و فرهنگ)👇👇👇
https://t.me/zolfesokhan2
@zolfesokhan2


http://t.me/iv?url=https://p.dw.com/p/30sOk&rhash=eda96f36fc80e0
https://p.dw.com/p/30sOk?maca=fa-IR-Telegram-sharing

جایزه رسانه‌ای آلمان و فرانسه به یورگن هابرماس
اهدا شد

یورگن هابرماس، یکی از برجسته‌ترین متفکران معاصر اروپا و جهان به شمار می‌آید. جایزه رسانه‌ای سال ۲۰۱۸ آلمان و فرانسه به این فیلسوف نام‌آشنای آلمانی تعلق گرفت. هابرماس خواستار همبستگی و تفاهم بیشتر شهروندان اروپا است.
جایزه رسانه‌ای آلمان و فرانسه که در شمار برترین جوایز اروپا است، شامگاه چهارشنبه ۴ ژوئیه ۲۰۱۸ (۱۳ تیر) به یورگن هابرماس اهدا شد. این جایزه در قدرشناسی از این اندیشمند برجسته و به پاس تلاش‌های بی وقفه‌ای این فیلسوف ۸۹ ساله و جهان‌وطن برای عزت اروپا و قوام دموکراسی به او اهدا شد.

https://t.me/zolfesokhan2


https://p.dw.com/p/30sOk?maca=fa-IR-Telegram-sharing

جایزه رسانه‌ای آلمان و فرانسه به یورگن هابرماس
اهدا شد

یورگن هابرماس، یکی از برجسته‌ترین متفکران معاصر اروپا و جهان به شمار می‌آید. جایزه رسانه‌ای سال ۲۰۱۸ آلمان و فرانسه به این فیلسوف نام‌آشنای آلمانی تعلق گرفت. هابرماس خواستار همبستگی و تفاهم بیشتر شهروندان اروپا است.
جایزه رسانه‌ای آلمان و فرانسه که در شمار برترین جوایز اروپا است، شامگاه چهارشنبه ۴ ژوئیه ۲۰۱۸ (۱۳ تیر) به یورگن هابرماس اهدا شد. این جایزه در قدرشناسی از این اندیشمند برجسته و به پاس تلاش‌های بی وقفه‌ای این فیلسوف ۸۹ ساله و جهان‌وطن برای عزت اروپا و قوام دموکراسی به او اهدا شد.

https://t.me/zolfesokhan2

Показано 20 последних публикаций.

1 021

подписчиков
Статистика канала