🕸رویـٰٖـۘۘـــٍٰـایـٰٖـۘۘـــٍٰـ♾خـٰٖـۘۘـــٍٰـوابـٰٖـۘۘـــٍٰـ🕸-


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


🤍رویای♾خواب🤍
بهم بگو‌ که بدون من نمیتونی ...✨💞
ببین چطوری باهات تا تهش میام‏❤🏹

🩸قلم🩸جانا🩸

🏖#عاشقانه‌طنز‌ •🤍•

پایان خوش 🎐🥁
عضو انجمن قلم های سرکش♥️🏖📝https://t.me/ghalmhhaisarkesh

Связанные каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


Репост из: بنر لابی 🌸💙
دختری که به اسارت کشیده میشه و هرشب به شیخ ایرانی باید بده تا آزاد بشه🤤😋🔞

_فقط 365بار باید بهم بدی تا آزادت کنم💦💦
اینجوری که می‌گفت یعنی هروز باید میدادم بهش💯❌
_هروز زیرم جر باید بخوری تا راضی بشم بعد یکسال بری از اینجا هرزه🚷💜💘

مجبورا قبول کردم که لباس شب قرمزی جلوم انداخت
_بپوشش صصکی تر میشی ج.نده🥵😈
https://t.me/joinchat/blZi12uEyIdjZDhk
https://t.me/joinchat/blZi12uEyIdjZDhk
لینکش یه رب دیگه باطل میشه🖕👅


Репост из: Неизвестно
_شما چرا شوهرتونو میزنید اخه خانوم ؟
با حرص به اروین نگاهی انداختم بعد رو به قاضی گفتم :
خوب کردم اقای قاضی !
شما نمیدونید چه کارا که نمیکنه ⛔️
+چه کاری مثلاا ؟؟
بی حیا لب زدم : آقای قاضی تو #اسفنج‌سوتینم سوزن ته گرد گذاشته !؟ نباید میزدمش؟؟؟؟
قاضی لب گزید و با تعجب گفت :
_خانوم رعایت کنید !
جیغ بلندی زدم و ادامه دادم : چیو حیا کنم اقا !
لباس زیره دیگه ! شما خودت الان #شرت‌نداری؟❗️❕

+ خانوم محترم !!
#تو‌اسفنج‌سوتین‌زنش‌سوزن‌میزاره😂🤣😈
#به‌قاضی‌میگه‌خودت‌شرت‌نداری؟

https://t.me/joinchat/blZi12uEyIdjZDhk


سلام دوستای عزیزم شما درحال حاظر دارید حرفای ادمین رو میخونید و تا اطلاع ثانوی نویسنده و البته در زیر نظر گرفتن نویسنده اصلی (جانا)🍉🤍
از این به بعد یک روز درمیان دوپارت میدم که پارتا مستقیم از جانا به دستم میرسه خیلی‌ها هم گفتین بخاطر اینکه پارت نمیدین لف میدیم من تمام سعیمو میکنم منظم پارت بدم 😘🍉


همگی خوشومدیییید 🍉🤍


هق هق کردم و با زجه لب زدم:
_رادوین ولم کن نمی‌تونم به خدا الان نمی‌تونم!

بی توجه، بدن #مردونش و بهم فشرد که باز #تقلا کردم و با التماس گفتم:
_ #رادوین نه نه... خواهش میکنم الان نه! گفتی تا #نخوام کاریم نداری!

حرصی نگاهم کرد و تو صورتم غرید:
_ #بتمرگ ارام!...اون حرفم قبل این بود که بخوای #هرز بپری، اینقدرم بدنت و #منقبض نکن!... اتفاقیه که باید برات #بیفته، اونم فقط با #من! نترس قول میدم آروم پیش بریم فقط بدنت و #رلکس کن!

دوباره هق زدم که گازی از زیر گردنم گرفت و پر از #شهوت در گوشم زمزمه کرد
_هیش عروسک... اگه خودت و منقبض کنی بیشتر اذیت میشی ارام! پس بهتره دست از فرار و تقلا برداری و تسلیم من بشی

https://t.me/joinchat/4msw6iusaCEyZGU0
بیا ببین از پارت ۲۰ به بعدش این رادوین با دختر طفلکمون چیا که نکرده🥺😱
#قلم‌قوی


نظرتون درباره رمان تا اینجا؟!


پارت های امروز تقدیم نگاهتون🤍🍉


#part_116
حس کردم یه نفر کنارم نشست ،رادوین بود
×ارام من...من
فقط درختارو نگاه میکردم ،
×ارام اونجوری که فکرشو میکنی نیست من... یعنی من میخوا....
نمیتونستم گوش بدم مثل یه ربات بلند شدم اروم اروم قدم برداشتم فقط درختارو نگاه میکردم دیگه اشکم نمیریختم بدون اینکه برام مهم باشه ،چی دربارم فکر میکنن پله هارو رفتم بالا فقط صدای خاله رو شنیدم که گفت
-ارام چشه خواهر تو هوای گرم هودی پوشیده باهامونم حرف نمیزنه
اشکم دیدم رو تار کرد پله اخرو خواستم بالا برم اما نتونستم ببینم از پشت با سر سقوط کردم
-ارااااااااااام
-یاخدااااا
×نههههههه
دیگه هیچی نفهمیدم سیاهی مطلق
(رادوین)
من چطور به ارام میگفتم خداا من هیچی یادم نمیاد با صدای داد خاله نگاهم رفت سمت پله ها ارام داشت از پله ها با سر میفتاد فقط نگاهش میکردم هنگ بودم فقط تونستم بگم
×نههههههه
به خودم اومدم ارام بالای یکی از پله ها که پهن تر بود وایساده بود از سرش خون میومد البته خیلی کم خاله فقط میزد تو سر خودش
×باید ببریمش بیمارستان
-ارامم دخترم
تقصیر من بود حال ارام ،اشک ارام ،حال خرابیاش ،همش تقصیر من بود .
جسم بیهوش افتادشو بلند کردم دوییدم تو ماشین برام مهم نبود کسی میاد یانه فقط الان ارام مهم بود با سرعت تمام میروندم ،بلندش کردم دوییدم تو بیمارستان
×کمک کمکککک پرستار
پرستارا اومدن یه تخت اوردن بردنش خدایا خدایا لعنت به من
دکتر اومد بالای سرش داشت نگاش میکردو یه کارایی میکرد برگشت سمت من و اروم گفت
.نیاز به عمل نیست
×واقعا دکتر
.اره به خیر گذشته


#part_115
دیگه هیچکس برام مهم نبود،من از عشقم براش گفتم اما اون چی نابودم کرد از خودم بدم میومد که چرا گذاشتم بازیچه بشم من چی براش کم گذاشته بودم ،عاشقی این بود از یه خواب تا نابود شدن خودم .
با تمام سرعت میروندم و اشک میریختم اخه چرا مگه خودش نگفت دوسم داره مگه نگفت ،چرا منو نابود کرد . باید یه کاری میکردم دوباره افتاد یادم خداااااا با صدای بلند زدم زیر گریه اشک پشت اشک مثل بچه هایی که مامانشون براشون چیزی نخریده .
صفحه گوشیم روشن شد اسمی که یه روز با عشق سیو کرده بودم نمایان شد (رادوینم)یه قلب کنارش بود ،از دست خودم عصبانی بودم گوشیو از پنجره پرت کردم بیرون لعنتیییییی لعنتییی اشغال مثل دیوونه ها فقط گریه میکردم ،اون روزی که گفت تو فقط عشق قلبمی فقط اما الان....
به خودم اومدم در خونمون بودم خدا خدا میکردم کسی خونه نباشه حوصله هیچکس رو نداشتم دیگه هیچکس .
کلیدمو از توی کیفم‌ دراوردم ماشینو بردم تو ، هیچکس خونه نبود .
خونه تاریک تاریک بود هه رادوین تو چیکار کردی در اتاقم رو باز کردم صدای جیررر در اتاق سکوت خونه رو شکست بدون اینکه لباسام رو عوض کنم رو تخت خوابیدم ،زندگی تو چقدر شیرینی وسط گریه زدم زیر خنده اره خنده دار بود من بازیچه شده بودم اونم به دست عشقم رادوینم نه نههه پسر خالم از این به بعد رادوین فقط یه پسر خاله بود فقط نمیدونم چقدر گذشت تا به دنیای بی خبری خوابم برد

-ارام ارام بلند شوو
با صدای امیر چشمامو باز کردم همه چیز مثل یه فیلم از جلوی چشمم رد شد اخ رادوین
-ارام خوبی؟!
نگاش کردم‌ خوب بودم؟!اره عالی بودم با صدای ارومی گفتم :
خوبم برو بیرون
-باشه بیا پایین خاله اینا اومدن !
-باشه میام برو بیرون
با صدای در فهمیدم رفته بیرون ،لباسامو عوض کردم خیلی سردم بود بنابراین یه هودی پوشیده با یه شلوار جین مشکی اخه وسط تابستون کی سردش میشه صورتمو شستم فقط یه رژ لب زدم تا از این بی روحی دربیام ،اروم از پله ها رفتم پایین
یه سلام اروم کردم
همه سر ها به طرف من چرخید اول از همه رادوین حتی نگاهشم نکردم
باصدای خاله به خودم اومدم
^ارام جان خوبی عزیزم ؟!
خواستم بگم اره خاله عالیم اونم چجورش هه
-ممنون
با این لحن سردم تعجب کرد جالب بود اما از خاله هم بدم میومد .
همه مشغول حرف زدن بودن اما من حس میکردم نفس کم اوردم ،خیلی اروم رفتم توی باغ اره اینجا بهتره روی تاب نشستم ،زهنم خالی بود فقط به درختا نگاه میکردم ،خیلی بد شکستم خیلی


Видео недоступно для предпросмотра
Смотреть в Telegram
#ارام


☹☹رادوین خعلی عنه مگه ن


#part_114
نمیدونم چقد رو زمین داشتم گریه میکردم و به رادوین نگا میکردم که تکانی خورد.
سرمو کج کردم و اشک ریختم
نیم خیز شد و دستی توی موهاش کشید
به روبه روش خیره شد...
با تعجب نگام میکرد که وسط گریه هام‌خندیدم
خیلی بلند خندیدم
خنده؟نه نه قهقه زدم
بلند شدم و چرخیدم
_خوش گذشت شرکت بابات؟
خوش گذشت!
×آر...
_هیس!
دستمو رو قلبم گذاشتم
_این دیگه وجود نداره
این دیگه نیست که با هر دفعه صدا کردنش قند تو دلش آب بشه.
این دیگ نیست که بازیش بدی.
میدونی چیشد؟
شکست! نابود شد!
نابودش کردی رادوین
گیج نگام میکرد بلند شد و با همون وضعیت جلو اومد ک داد زدم
_جلو نیا... ب هیچ وج جلو نیا گمشو پیش همون رها
×آرام داری اشتباه میکنی صبر کن
_چیو اشتباه میکنمممممم؟؟؟؟ چیو هااا
×اینجا چخبره؟ تو اینجا چیکار میکنی؟ من ...من چرا ه...
_بهتر نیست من بگم چخبرههههه؟؟؟حالم ازت بهم میخوره خوب شد حسام اومد و ذات کثیف تورو نشون داد ... لیاقت قلب پاک منو نداشتی لیاقت تو همون دختره هرزه اس ... مثل خودت
هردوتون لاشی
×چیزیو نگو که بعدا پشیمون بشی وایسا توضیح بدم.
موهام رو کنار زدم ابرو هام رو بالا دادم
_چیو؟چیو توضیح بدی؟اینکه چجوری از اول بازیم دادی؟اینکه چجوری عشق بازی کردی رو همین تخت با رها جون؟
منتظر جوابی نشدم از خونه بیرون رفتم
داشتم دیوونه میشدم.
مگه من چ گناهی کردم که باید اینا سرم بیاد؟
قدم میزدم اشک میریختم .
خیلی سخته ی دختر عشقش رو بغل کس دیگه ای ببینه.
از همه بدم میومد از خودم بیشتر که ب همین راحتی گذاشتم بازیچه بشم


#part_113
کلافه شدم از وضعیتی که داشتم.
هنوز نتونستم باور کنم هنوز نتونستم اطرافم رو درک کنم.
با ظاهری بهم ریخته به طرف حسام برگشتم بغضم رو قورت دادم و ب سختی لب زدم
_ت...تو میدو...میدونی رادوین...کجاس؟
م..منو..ببرپیشش
•بیا من ببرم
به طرف رها برگشتم که به سمت خونه اشاره داد
مهم‌نبود حتی اگه نقشه بود که منو بگیرن
به سمت خونه قدم بر داشتم
بوی تند الکل همین‌اول حالم رو بد کرد داشتم جلو تر میرفتم که حسام دستمو گرفت
نگاهی با سوال بهش کردم ک گفت
'میخوای نرو آرام بیخیال
دستمو از دستش کشیدم
_ولم کن
پوست سیب روی کف سالن افتاده بود
چیپس پفک ... لباسای پارشده که برای رها بود
یه لحظه نفس کشیدن یادم رفت وقتی لنگ کفش رادوین رو دیدم .
دستمو جلوی دهنم گرفتم و چشمام رو بستم رها جلو تر رفت و در اتاق رو باز کرد ....
رفتم تو لیوان های پر از الکل
رژ لب افتاده
تختی بهم ریخته ک ...
اون
اون رادوین بود؟
رو تخت لخت افتاده بود و پتو تا روی سینه اش کشیده شده بود.
دستام رو مشت کردم و چشمام رو بستم
زیر پام خالی شد همونجا خوردم زمین .
سرامیک کف اتاق پر بود از پوسته سیب بوی عطر زنانه ....
بغضم ترکید با صدای بلندی گریه کردم
به کنارم نگا کردم که هیشکی نبود
رفتن؟
آره رفتن منو با این خفت تنها گذاشتن.
_خدا لعنتتتتت کنهههههه
ازت متنفرم رادوین ازت متنفرمممم
به همین سادگی خیانت کردی
به همین سادگی عشقی که ازش حرف میزدی تموم شد.
دستای مشت شدم رو روی زمین میزدم
از همه متنفر شدم
خورد شدم
قلبم خورد شد
دیگه تحمل هیچی رو نداشتم
این دنیا دیگه چ معنی میداد.


#part_112
سردرگم و ناخواسته لب زدم
_منو ببر پیش رادوین
یه لحظه انگار نگاش نگران شد ترسی که تو نگاش بود رو درک نکردم
یعنی ممکنه که رادوین ... ن ن ن بهش فکر نمیکنم حتما باید با چشمای خودم ببینم .
به حسام اعتماد نداشتم اما الان مهم اینه برم ببینم رادوین کجاس.
'مطمعنی آرام
_مطمعنم
'بریم
بلند شدم تو ماشین نشستم حسام ماشین رو روشن کرد و راه افتادیم وسط راه گفت
'به کسی نگو من بهت خبر دادم باشه؟
_متوجه نیستم وقتی انقد میترسی چطور اومدی جلوی من؟نمیرسی همین الان زنگ بزنم به پلیس
'نه چونکه تو باید ببینی حقته
تو دختر پاکی هستی در عین حال ساده نباید رادوین این سادگی تورو این پاکی تورو زیر سوال ببره و ازش سو استفاده کنه .
بیخیال به بیرون نگا کردم
من داشتم چیکار میکردم؟
اصلا اگه رادوین بگه برا چی با این آدم رفتی چی بگم؟
اگه همه حرفای حسام دروغ باشه چی؟
یعنی رادوین همچین کاری میکرد؟.
نفهمیدم چقد از خودم سوال پرسیدم و جواب های نامعلوم دادم که حسام ماشین رو نگه داشت و گفت پیاده شم.
با حسام به سمت خونه قدیمی رفتیم
عجیب وقتی خونه رو دیدم دلم گرفت به خودم لرزیدم.
زنگ خونه رو بدون مکث زدم
منتظر بودم اما کسی نیومد با عجله خشم به سمت حسام برگشتم
_اهاااا که اینطور. کو پس؟رادوین کجاس؟تو که گفتی اینجاس چرا نیست ها؟نکنه ... نکنه باز گول خوردم و تو اینجا کار نصف نیمه ات رو تموم میکنی هوم؟
سرم رو به چپ راست تکون میدادم
_البته البته تقصیر خودمه
دستام رو به سینش زدم .
_این دفعه خودم دودستی خودم رو در اختیارت گذاشتم بیا هرکاری میخوای بکن که حقمهههه بعدش منو بکش وگرنه خودم اینکارو میکنم
دستای مشت شدم رو روی سینش بین دستاش گرفت آروم لب زد
'خواهش میکنم یه لحظه گوش کن
باور کن من همین قصدی ندارم آرام
تورو فقط برای دیدن حقیقت آوردم اینجا همین
_پس چرا هی...
در خونه باز شد و همین باعث شد از حسام دور شم و بع دختری کا باعث نابودیم شده بود خیره بشم
رها...!!
با ظاهری افتضاح جلوم بود
یه لباس خواب مشکی و پارچه حریر روش
حسام سرش رو پایین انداخت که پوزخندی زدم.
رها با این لباسا اینجا چیکار میکرد؟
شاید خونشه
ن ممکن نیست دختری مثل اون تو همچین خونه ای باشه.
نکنه کثافت کاریاشو اینجا میکرد؟
من چقد سادم که به حرف حسام گوش میکنم میام اینجا. الان حقمه دوتاشون هر بلائی که میخوان سرم بیارن.
•اوم بیبی مزاحمم شدی
ببخشی دیر اومدم ها آخه مشغول کاری بودم
با لوندی خندید موهاشو پشت گوشش داد
_ر...رادوین کجاس
اخمی کرد .
•فکر نکنم به تو ربطی داشته باشه ها
_یه...
•ببین دختره دهاتی فکر کردی رادوین منو به تو میفروشه؟ بهت گفته بودم اون فقط مال منه من!
تحمل رفتار های تورو نداشت منم با رادوین کنار میام دیگه طفلی به تنوع نیاز داره خب از همه خسته میشع میندازه دور ولی تهش به خودم برمیگرده.
داشتم دیوونه میشدم
سرم از این حجم حرف های رکیک داشت میترکید
امکان نداشت حرفای رها در مورد رادوین درست باشه


صدای رادوین رو میخواین؟؟؟ 😌😂💔


رادوین خیانت میکنههههه؟؟؟


#part_111
-آرام-
'اوممم به نظرت عشق جذابت چرا باید بهت دورغ بگه خانمی هوم؟
به حسام نگاهی کردم
صبح وقتی خواستم برم پیش رادوین حسام جلوم رو گرفت و ب زور سوار ماشین کرد اولش ترسیدم ولی وقتی جلوی کافه پارک کرد فهمیدم نمیتونه کاری کنه و شاید واقعا بخواد باهام حرف بزنه .
ولی حرفاش
(فلش بک)
تو کافه نشست و لب زد
'خواهش میکنم بشین
ببین باهات کاری ندارم کارمم دفعه قبل اشتباه بود خودمم میدونم اما الان باید یه چیزایی رو بگم اگه خواستی ک میرم و تو از اینجا میتونی یه راست بری خونتون اگه ن باهات تا جایی که بایدمیام
گیج و سوالی نگاش کردم و در همون حالت گفتم
_چه حرفی باید بین منو تو باشه؟هم ذاتا تو نترسیدی همینطوری راست راست میای جلوم؟در جریان نیستی که پلیس دنبالته هوم؟
من حوصله شنیدن حرفای تورو که همشون پوچ و بی ارزشه رو ندارم ا..
'حتی اگه درمورد خیانت عشقت باشه؟.
این چی میگفت؟خیانت؟ داشت از خیانت رادوین حرف میزد؟ صد در صد داره کسشعر میگه
خواستم چیزی بگم که اشاره داد
'خواهش میکنم قبل از اینکه چیزی بگی بشین و به حرفام گوش کن بعدش هرکاری خواستی بکن
نشستم رو صندلی
به رادوین اعتماد داشتم اما خیلی مصمم داشت حرف میزد
_ب...بگو زود تر
'آرام رادوین الان توی یه خونه مشغول عشق بازی با رهاس
هیستریک خندیدم و ابرویی بالا انداختم
_اهااااننن اوکیه تموم شد؟بای
بلند شدم برم که دستمو گرفت
نگاه تندی به دستش انداختم که به منظور تسلیم دوتا دستاش رو بالا برد
'خیلی خب...خواهش میکنم بشین گوش کن
_چی فکر کردی راجب من؟که بشینم اینجا حرفای تورو باور کنم؟
'رادوین الان کجاس آرام؟
سری تکون دادم
داشت عجیب میشد برای درک اطرافم نشستم و یکم آب خوردم .
_شرکت
دستی تکون دادم
_یعنی دیشب گفت امروز میره شرکت
حسام نشست و دستاش رو قاب کرد
'بیا زود قضاوت نکنیم منم انقد مطمعن نیستم رادوین به عشقش خیانت کنه
سوالی نگاش کردم
_به چی میخوای برسی؟
'زنگ بزن! اگه نگفت توی یه خونه ام میبرمت که با چشم خودت ببینی اما اگه گفت قضیه فرق میکنه
خونه؟چه خونه ای؟خدایا داشتم دیوونه میشدم.
زنگ زدم به رادوین که گفت شرکتم گیج گوشی رو قطع کردم به حسام نگا کردم
(حال)
'اوممم با نظرت عشق جذابت چرا باید بهت دروغ بگه خانمی هوم؟


#part_110
یه آدرس برام اومد .
آدرس برا یه خونه قدیمی بود نفسی کشیدم رفتم.
گوشیم زنگ خورد وقتی به در خونه رسیدم به نمای بیرونی نگا کردم.
اونقدر هم قدیمی نبود ولی در کل یه خونه معمولی بود.
گوشیم باز زنگ خورد
×جانم
_سلام عشقم
لبخندی زدم و همینطور که قدم به سمت خونه برمیداشتم لب زدم
×سلام عزیز دلم
_ام رادوین
×جان دلم
_کجایی؟
به اطرافم نگاهی کردم برخلاف چیزی که بود گفتم
×شرکتم
_اهان باشه مزاحم نشم
احساس کردم لحنش تغییر کرد اما تا بخوام سوالی کنم گوشی رو قطع کرد و در خونه باز شد.
قدمی به سمت خونه برداشتم وقتی داخل شدم درو بستم
×رها بیا کارت رو بگو باید برم
صدای خنده بلندش اومد و بوی بد الکل که اذیتم میکرد
با ظاهری خیلی افتضاح جلوم نمایان شد .
پاهای لخت خوش فرمش که جز هرزه بودنش چیزی رو نشون نمیداد
اخمی کردم
×هه!این بود کار مهمت؟فکر کردی من مثل پسرای اطرافتم؟فکر کردی میتونی منو با تنت بخری؟
جلوتر رفتم گردنش رو گرفتم
×دیگه هرگز به خودت اجازه نده دور ور من باشی که اینبار بهت رحم نمیکنم .
یک قدم عقب بر داشتم و با تمسخر نگاش کردم
×خیلی میخاری هماهنگ کنم بیان هوم؟
پوزخندی زدم به سمت در چرخیدم مکثی کردم.
عجیب بود در برابر حرفام چرا سکوت کرد فقط؟چرا فحش نداد؟!چرا عشوه گری نکرد و مثل یه مجسمه فقط ایستاد؟
گیج بودم اما بوی الکل انقد زیاد بود که فقط خواستم از این خونه فساد بزنم بیرون
قدمی برداشتم ک ...





Показано 20 последних публикаций.

202

подписчиков
Статистика канала