آخرین زندگیت به 68سال پیش برمیگرده و این چهارمین تناسخته.
یه مرد انگلیسی پرشور و انگیزه بودی که استعداد عجیبی توی پیانو زدن داشت و این استعداد وقتی کشف شد که بعد از تموم کردن نظافت رستورانی که توش کار میکردی، پشت پیانو نشستی و با قلب خودت نواختی.
خانواده ای نداشتی و هیچوقت رفاه و آرامش مادی رو حس نکرده بودی.
از اون روز به بعد، تلاش کردی اصولی پیانو زدن رو یاد بگیری و بتونی ازش درآمد هم داشته باشی.
طولی نکشید که آوازهی مهارتت توی شهر پیچید و همه برای شنیدن قطعه هایی که خالقش انگشتهای تو بودن، توی صف اون رستوران میایستادن.
میون اون مشتری ها با دختری آشنا شدی و خیلی زود شیفتهی اون شدی؛ دریغ از اینکه بدونی نامزدی داره که خیلی دوستش داره.
بعد از مدتی به پوچی رسیدی و دنبال هدفی برای زندگی میگشتی اما انگار که رسالتت رو تموم کرده باشی.
توی یه روز سرد زمستونی، برای آخرین بار قطعه های دلنشینت رو برای مردم نواختی و بعد، توی خونهی خودت، توی سن 40سالگی به زندگیت پایان دادی.
هدف از تناسخت، زندگی کردن همراه یه خانوادهی توانمند و پیدا کردن هدف های جدیدته.
بعضی از مشتری هایی که نوازندگیت رو خیلی دوست داشتن، توی این زندگیت به عنوان دوستات ورود کردن که سلیقه موسیقیاییشون بهت نزدیکه و بهت عشق میورزن.
https://t.me/hyundanmin