نمونههایی از فکاهه، هجو و طنزِ کلامی✍ عباس پژمان
مثال برای هزل:
بدیهی است از آوردن مثال برای هزل در اینجا معذورم. چون هزل یعنی شوخی رکیکی که جایش فقط در جمعهای کوچک و خصوصی است، و معمولاً هرکس هم از این شوخیها نمیکند.
برای فکاهه:
کنار دریاچه از عمران صلاحی- یک هندی و یک هلندی و یک آمریکایی سوارِ یک هواپیمای اکتشافی شدند و رفتند به آفریقا. صاعقهای زد و دُم هواپیما آتشگرفت. مسافرانِ لطیفۀ ما ناچار شدند با چترِ نجات توی دریاچهای فرود بیایند. دریاچه پر از تمساح بود. اول آمریکائیه پرید بیرون. یک راست افتاد توی دهان تمساحی که داشت کنارِ دریاچه دهندره میکرد. تمساح، آمریکائیه را قورتداد و گفت: «آمریکا، آمریکا، درود به فرهنگِ تو.» بعدش هلندیه از هواپیما پرید بیرون. او هم افتاد توی دریاچه. تمساحی رسید و او را قورت داد و گفت: «هلندی نگو، یه دسته گل.» آخر سر هندیه از هواپیما پرید بیرون و افتاد توی دریاچه. تمساحی آمد او را برداشت و با احتیاطِ فراوان برد گذاشت لبِ ساحل. دوباره با احتیاط چرخی زد و برگشت توی دریاچه. آن دو تمساحِ اولی خیلی تعجب کردند و پرسیدند: «چرا این مائدۀ آسمانی را از دستدادی؟» تمساحی که هندیه را برده و گذاشته بود لبِ ساحل، گفت: «شما خبر ندارید. پارسال یک هندی خوردهام، هنوز هم ضدِ مافوقام دارد درد می کند.»
برای هجو:
قسمتی از عارفنامۀ ایرج میرزا- عارف قزوینی در یکی از کنسرتهایش غزلیخواند که در مقطع یا بیت آخر آن به فتحعلی شاه که به «خاقان» شهرتداشت بدگفت:
چو جُغد بر سرِ ویرانههای شاه عباس
نشست عارف و نفرین به روح خاقان کرد
فتحعلی شاه جد ایرج میرزا بود و ایرج با آن که خودش هم مثل عارف آزاده و روشنفکر بود، و حتی خیلی با هم دوست بودند، نتوانست این اهانتِ عارف به جدش را تحمل کند و او را در عارفنامۀ مشهورش به شدت هجوکرد:
بیا عارف که روی کاربرگشت
مرا با تو روابط تیرهتر گشت
نمی گویم چه گفتی شرمم آید
ز بی آزرمیات آزرمم آید
چنین گفتند کز آن چیزِ عادی
همیخوردی ولی قدری زیادی
ترا گفتند تا تصنیف سازی
نه از شیشه اِماله قیف سازی
تو آهویی مکن جانا، گُرازی
تو شاعر نیستی، تصنیفسازی
عجب اشعارِ زشتی سازکردی
عجب مُشتِ خودت را بازکردی
نمایند اهلِ معنی ریشخندت
چو میخوانند اشعارِ چرندت
کسانی میزنند از بهرِ تو دست
که یا مثلِ تو نادانند یا مست
شود شعرِ تو خوش با زورِ تحریر
چو با زورِ بزک رویِ زن پیر
به دادِ تو رسیده ای دل ای دل
وگرنه کارِ شعرت بود مشکل...
البته عارفنامه همهاش هجوِ عارف نیست و در بعضی قسمتها طنز میشود.
برای طنزِ کلامی- بیتی از یک غزلِ اخوان ثالث:
یک خانۀ خرابم دادی به کوچهای تنگ
گر نادِمی بگیر این صد کاخِ مرمر از من
در مصرعِ دومِ این بیت، منظور از صد کاخِ مرمر همان خانهای خراب درکوچهای تنگ است. یعنی چیزی مثل عکس خودش را معنی می دهد. اخوان این بیت را خطاب به خدا می گوید.
مرکز مطالعات علمی و ادبی ایران (ایکوسالا):
@icosala