مرکز مطالعات علمی و ادبی ایران


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan


نقد علمی و ادبی ایران
مرکز و محلی برای معرفی، نقد، خلاصه، تحشیه، تطبیق و ارزشیابی آثار و کتاب‌ها
ارسال مطالب جهت انتشار از طریق آیدی مسئول روابط عمومی به شرح زیر امکان‌پذیر است:
@Pvahed
ایمیل مرکز:
icosalacenter@gmail.com

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


نکته‌های ویراستاری

ویرگول (،):

قبل از گروه‌های قیدی‌ای که در آغاز جمله می‌آیند، به‌کار‌بردنِ ویرگول الزامی است. مثال:

بالاخره،
درنهایت،
از‌این‌رو،
بنابراین،
به‌عبارتی،
به‌عبارت دیگر،
از‌سویی،
در‌غیر‌این‌صورت،
در‌این‌صورت،


مثال:
در‌این‌صورت، باید کتاب دوباره ویراستاری شود.
سرانجام، کتاب را به پایان رساند.
در‌نهایت، متقاعد شد.
دیر‌وقتِ غروب، با خودش نشست و درس‌هایش را مرور کرد.

گروهِ آموزش ویراستاریِ مرکز مطالعات علمی و ادبی ایران (ایکوسالا):

@icosala


نکته‌های ویراستاری

نقطه‌ویرگول (؛):

در جمله‌های مرکب، همیشه قبل از کلمات زیر (کلمات توضیحی) نقطه‌ویرگول می‌آید:


؛ یعنی
؛ یعنی‌اینکه
؛ مانند
؛ برای مثال
؛ چون
؛ زیرا
؛ چون‌که
؛ زیرا‌که
؛ بنابراین
؛ درنتیجه
؛ از‌این‌رو
؛ چنان‌که
؛ با‌وجود‌این
؛ در‌این‌صورت
؛ با‌این‌حال
؛ با‌این‌همه
؛ برای نمونه
؛ در مثل
؛ به فرض
؛ همان‌طور که


مثال:
شرکت را ترک کرد؛ یعنی دیگر برنگشت.
همه رأی دادند؛ همان‌طور که او می‌خواست.
آزمایش کرونای او مثبت شد؛ از‌این‌رو بستری شد.

گروه آموزشِ ویراستاریِ مرکز مطالعات علمی و ادبی ایران (ایکوسالا):

@icosala


«دنیای قشنگِ نو»

✍ مهدی اسفندیاری

یادداشت:
رمان «دنیای قشنگ نو» را باید در ژانر پادآرمانشهری قرار داد. آرمانشهری که همیشه رژیم‌های توتالیتر وعده‌ی آن را می‌دهند، بدل به دژشهری مخوف می‌شود. به‌نظر باید در حین مطالعه‌ی رمان‌های پادآرمانشهری یا دیستوپیایی به خصوصیت‌های حکومت‌های توتالیتر و جوامع تحت امر آن نظر داشت. شاید بهترین و مهمترین اثر درباره شناخت توتالیتاریسم کتاب «توتالیتاریسم» اثر هانا آرنت باشد که با توجه به زندگی وی به‌عنوان یک اندیشمند یهودی و آلمانی آن‌هم در اوج قدرت آلمان نازی، بسیار موشکافانه‌ و مستدل به حکومت‌های توتالیتاریسم می‌پردازد. حکومت‌های توتالیتر از دیدگاه آرنت خواهان نظارت تام بر کلیه‌ی امور اجتماعی، اقتصادی، آموزشی‌و‌پرورشی و... هستند که هیچ اندیشه‌ی مخالفی را برنمی‌تابند و از طریق اجبار، ترور، تهدید و خفقان رقبا را از میدان به‌در می‌کنند و تمام شئون جامعه و فرد را در اختیار می‌گیرند. انسان‌ها در جوامع توتالیتر دچار انزوا و بی‌خویشتنی شده و از واقعیت فاصله می‌گیرند و به اسطوره‌گرایی پناه می‌برند. توتالیتاریسم می‌کوشد کل تنوعات انسانی را از میان برداشته و انسان‌هایی اَلک‌شده در قالب فکری واحد تربیت کند. شعار و پروپاگاندا نقشی محوری برای تبلیغ ایدئولوژی و حاکمیت دارد. آرنت در کتاب «آیشمن در اورشلیم»(با نام فرعی «در بابِ ابتذال شر») فرمانبردارانی نظیر آیشمن را بوروکرات‌هایی «تهی از تفکر» معرفی می‌کند که فقط‌ برای پیشرفت در سیستم دست به هر عملی می‌زنند که ایدئولوژی حاکم طلب می‌کند...

برای مطالعه آثار پادآرمانشهری نظیر رمان دنیای قشنگ نو، بایستی به دنبال تشابهات وقایع رمان‌ها با خصوصیات جوامع توتالیتر بود تا پیرنگ، سرانجام و همچنین عقیده‌ی کلی که در پس وقایع داستان نهفته است را بهتر درک کرد. مثلاً در این رمان، دستکاری ژنتیک برای ساختن جامعه‌ای الک‌شده اجرا می‌شود؛ شعار‌ها و پروپاگاندایی که برای نوزادان پخش می‌شود؛ از بین بردن تنوعات نژادی انسان و کاربردِ اسطوره‌گرایی در قالب شخصیت‌های تاریخی همچون: فورد و فروید و... . از «سوما» (که نماد رسانه‌های جمعی مثل تلویزیون است) افیونی برای توده‌هاخلق می‌کند تا انسان را از اندیشه‌ی فردی تهی سازد و... .


دنیای قشنگِ نو || آلدوس هاکسلی || ترجمه: سعید حمیدیان || انتشارات نیلوفر.

مرکز مطالعات علمی و ادبی ایران (ایکوسالا):
@icosala


«دنیای قشنگِ نو»

✍ مقدمه‌ی سعید حمیدیان

برشی از کتاب:
نفرت هاکسلی از سیاست‌بازی‌ها و صنعت‌زدگی‌های امروز، از «دنیای قشنگ نو» سر بر آورده است. بعضی از منتقدان، طنزِ این کتاب را بیش‌از‌حد تلخ و تند می‌دانند. پرخاش توفنده‌ای که هاکسلی به صنعت‌گرایی دیوانه‌وار انسان امروز می کند، در عین حال هم امید او را به بشر و هم نومیدی او را از بشر نشان می‌دهد. به یک اعتبار در تحلیل آخر، این کتاب را باید خوشبینانه دانست زیرا با وجود تهدید همه‌جانبه‌ای که حیات بشر را احاطه کرده است، هاکسلی به بقای آن اعتقاد دارد. از طرف دیگر شاید بتوان گفت که هاکسلی «امروز» را هجو می کند، نه آینده را. ناکجا‌آبادِ فردای او همین خراب‌آبادِ امروز ما است. «دنیای قشنگ نو» از اعقاب «جمهوریت» افلاطون است و به گفته‌ی یکی از ناقدان، هاکسلی اتوپیا را از آن جهت عَلَم می کند که دیگر هرگز عَلَم نشود.

دنیای قشنگِ نو || آلدوس هاکسلی || ترجمه: سعید حمیدیان || انتشارات نیلوفر.

مرکز مطالعات علمی و ادبی ایران (ایکوسالا):
@icosala


بینام dan repost
Video oldindan ko‘rish uchun mavjud emas
Telegram'da ko‘rish
🎥 فیلم کوتاه «آدم‌کش‌ها»

▫️بر اساس داستانی از ارنست همینگوی
▫️با زیرنویس فارسی

✍ برگرفته از: کانال «عیش مدام»

@icosala


داستان کوتاه: «آدمکش‌ها»
اثر: ارنست همینگوی
ترجمه: رضا قیصریه
تنظیم رادیویی: مجتبیٰ گلستانی
بازخوانی: بهروز رضوی
تهیه و تدوین: برنامه‌ی کتاب شب (رادیو)

توزیع: مرکز مطالعات علمی و ادبی ایران (ایکوسالا):
@icosala


بینام dan repost
آدم‌کش‌ها-همینگوی.pdf
566.8Kb
داستان کوتاه: «آدمکش‌ها»
اثر: ارنست همینگوی
ترجمه: رضا قیصریه

مرکز مطالعات علمی و ادبی ایران (ایکوسالا):
@icosala


بینام dan repost
adamkosh ha.pdf
97.3Kb
داستان کوتاه: «آدمکش‌ها»
اثر: ارنست همینگوی
ترجمه: نجف دریابندری

مرکز مطالعات علمی و ادبی ایران (ایکوسالا):
@icosala


داستان کوتاه: «آدمکش‌ها»
اثر: ارنست همینگوی
ترجمه: نجف دریابندری

اجرا: احسانه حاجی‌اسماعیلی
تهیه و تدوین: رادیوگردون

توزیع: مرکز مطالعات علمی و ادبی ایران (ایکوسالا):
@icosala


«داستان دیالوگ‌محور» چیست؟

آیا هر داستان یا نمایشنامه‌ای که در آن دیالوگ‌ به کار‌رفته باشد را می‌توان «داستانِ دیالوگ‌محور» نامید؟

در داستانِ دیالوگ‌محور باید همزمان عناصر زیر رعایت شده باشند، والا به صِرف وجودِ دیالوگ در متن داستان یا نمایشنامه نمی‌توان آن را داستانِ دیالوگ‌محور نامید.

در داستان دیالوگ‌محور باید:

۱. دیالوگ‌، ضرورت داشته باشد.
۲. دیالوگ‌، منطقی باشد.
۳. دیالوگ‌، معرف شخصیت باشد.
۴. دیالوگ‌، به پیش‌بردنِ داستان کمک کند.
۵. دیالوگ‌، حس ایجاد کنند.
۶. دیالوگ، تنش ایجاد کند.
۷. دیالوگ، در ذهن خواننده بماند.

یکی از نمونه‌های بارز و قطعیِ داستان کوتاهِ دیالوگ‌محور، داستان «آدم‌کش‌ها» اثر ارنست همینگوی است که در آن کلیه‌ی ۷ عنصر فوق که لازمه‌ی داستان دیالوگ‌محور هستند، نهفته است.

چهار‌مترجم سرشناسِ ایرانی تاکنون داستانِ کوتاهِ «آدم‌کش‌ها»یِ همینگوی را به فارسی ترجمه‌ی کرده‌اند:

۱. احمد گلشیری (در کتاب: مجموعه بهترین داستان‌های کوتاه، ارنست همینگوی، انتشارات نگاه).
۲. نجف دریابندری
۳. رضا قیصریه
۴. اسدالله‌ امرایی (در کتاب: مردان بدون زنان، نشر افق)

در داستانِ کوتاه «آدم‌کش‌ها»، راوی، سوم‌شخصِ دوربینی است که هماهنگ با شخصیت‌ها حرکت می‌کند و بدون قضاوت، داستان را به تصویر می‌کشد.

برای آشنایی بیشتر با داستانِ دیالوگ‌محور، داستان «آدم‌کش‌ها» با ترجمه‌‌های نجف دیابندری و رضا قیصریه همراه با نسخه‌ی صوتیِ آنها تقدیم علاقه‌مندان به این نوع داستان‌ها می‌شود.

مرکز مطالعات علمی و ادبی ایران (ایکوسالا):
@icosala


📌 بهترین کتاب‌هایی که تاکنون خوانده‌اید، کدامند؟

پویش «بهترین کتابِ من»

دوستان کتاب‌دوست و کتابخوانِ گرامی،

لطفا حداقل پنج و حداکثر پانزده‌عنوان از بهترین کتاب‌هایی که در طول زندگی خود مطالعه کرده‌اید، در هر سبک و موضوعی، همراه با درج نام نویسنده، موضوع و خلاصه‌ی بسیار جزیی آن معرفی کنید و برای ما در مرکز مطالعات علمی و ادبی ایران ارسال کنید تا علاقمندان به کتاب و کتابخوانی راحت‌تر و بهتر بتوانند درباره‌ی انتخاب کتاب خود برای مطالعه تصمیم بگیرند. پست‌های شما در کانال مرکز ثبت و منتشر می‌شود.

ارسال پست به شناسه‌ی زیر:
@Pvahed

یا به ایمیل مرکز:
icosalacenter@gmail.com

مرکز مطالعات علمی و ادبی ایران (ایکوسالا):

@icosala


 «گزیدهٔ نامه‌ها و اشعار امیلی دیکنسون»

برشی از کتاب:
عنکبوت را به‌عنوان هنرمند هرگز درنیافته‌اند
هرچند نازک آرایی‌اش را درهمه جا گواهند
کنار هر جارو و زیر هر پل در هر سرزمین خدا
ای فرزند از یاد رفته نبوغ من می فشارم دستت را

هرگز نمی دانیم که می‌رویم وقتی روانه‌ایم
در به‌شوخی می‌بندیم
سرنوشت در پی ما می‌آید
و کلون در را می‌اندازد
و ما را دیگر دیداری نیست

عشق همه‌کار می‌تواند جز احیای مردگان
ای بسا چنین‌کاری نیز در توان چنان غولی باشد
اگر تن را جایگزینی تواند بود
اما عشق خسته است و باید بخوابد
گرسنه است و باید بچرد
پس ناوگان درخشان را وا می‌نهد
تا به کژ‌راهه از دیدرس نهان شود

این که جز عشق هیچ نیست
تنها چیزی است که از عشق می‌دانیم
همین کافی است-
بار کشتی باید به قدر گنجایش آن باشد.


گزیدهٔ نامه‌ها و اشعار امیلی دیکنسون || امیلی دیکنسون || ترجمه: سعید سعیدپور ||انتشارات مروارید || ۳۶۴ ص. || ۶۵۰۰۰ تومان.

مرکز مطالعات علمی و ادبی ایران (ایکوسالا):

@icosala


«... به خاموشی نقطه‌ها بر صفحه‌ی برف...»

معرفی کتاب:
این کتاب مشتمل بر تعداد زیادی از اشعار و نامه‌های امیلی دیکنسونِ شاعر به دو زبان انگلیسی و ترجمه‌ی اشعار به زبان فارسی توسط آقای سعید سعیدپور.

این کتاب در دو قطع رقعی و جیبی به چاپ رسیده است و این ترجمه گرچه حاوی کلیه‌ی اشعار امیلی دیکنسون نیست، تاکنون بیشترین اشعار ترجمه‌شده‌ی این شاعر را دربردارد.
همچنین این کتاب دارای دو چاپ دوزبانه و تک‌زبانه است که تعداد اشعار چاپ دوزبانه اندکی بیشتر از چاپ تک‌زبانه‌ی آن است.

برشی از کتاب:
خود را درون گُلم نهان می‌کنم
تا آن را بر سینه‌ات زنی
و مرا نیز بی‌اختیار دربرکشی
و دیگر هرچه پیش‌آید، خوش‌آید
................

I HIDE myself within my flower,
 That wearing on your breast,
You, unsuspecting, wear me too—
And angels know the rest.

I hide myself within my flower,
That, fading from your vase,
You, unsuspecting, feel for me
Almost a loneliness.

... به خاموشی نقطه‌ها بر صفحه‌ی برف... || امیلی دیکنسون || ترجمه: سعید سعیدپور ||انتشارات مروارید || ۲۴۶ ص. || ۶۵۰۰۰ تومان.

@icosala




نمونه‌هایی از فکاهه، هجو و طنزِ کلامی

✍ عباس پژمان

مثال برای هزل:
بدیهی است از آوردن مثال برای هزل در اینجا معذورم. چون هزل یعنی شوخی رکیکی که جایش فقط در جمع‌های کوچک و خصوصی است، و معمولاً هر‌کس هم از این شوخی‌ها نمی‌کند.

برای فکاهه:
کنار دریاچه از عمران صلاحی- یک هندی و یک هلندی و یک آمریکایی سوارِ یک هواپیمای اکتشافی شدند و رفتند به آفریقا. صاعقه‌ای زد و دُم هواپیما آتش‌گرفت. مسافرانِ لطیفۀ ما ناچار شدند با چترِ نجات توی دریاچه‌ای فرود بیایند. دریاچه پر از تمساح بود. اول آمریکائیه پرید بیرون. یک راست افتاد توی دهان تمساحی که داشت کنارِ دریاچه دهن‌دره می‌کرد. تمساح، آمریکائیه را قورت‌داد و گفت: «آمریکا، آمریکا، درود به فرهنگِ تو.» بعدش هلندیه از هواپیما پرید بیرون. او هم افتاد توی دریاچه. تمساحی رسید و او را قورت داد و گفت: «هلندی نگو، یه دسته گل.» آخر سر هندیه از هواپیما پرید بیرون و افتاد توی دریاچه. تمساحی آمد او را برداشت و با احتیاطِ فراوان برد گذاشت لبِ ساحل. دوباره با احتیاط چرخی زد و برگشت توی دریاچه. آن دو تمساحِ اولی خیلی تعجب کردند و پرسیدند: «چرا این مائدۀ آسمانی را از دست‌دادی؟» تمساحی که هندیه را برده و گذاشته بود لبِ ساحل، گفت: «شما خبر ندارید. پارسال یک هندی خورده‌ام، هنوز هم ضدِ مافوق‌ام دارد درد می کند.»

برای هجو:
قسمتی از عارفنامۀ ایرج میرزا- عارف قزوینی در یکی از کنسرت‌هایش غزلی‌خواند که در مقطع یا بیت آخر آن به فتحعلی شاه که به «خاقان» شهرت‌داشت بد‌گفت:

چو جُغد بر سرِ ویرانه‌های شاه عباس
نشست عارف و نفرین به روح خاقان کرد

فتحعلی شاه جد ایرج میرزا بود و ایرج با آن که خودش هم مثل عارف آزاده و روشنفکر بود، و حتی خیلی با هم دوست بودند، نتوانست این اهانتِ عارف به جدش را تحمل کند و او را در عارف‌نامۀ مشهورش به شدت هجو‌کرد:

بیا عارف که روی کار‌برگشت
مرا با تو روابط تیره‌تر گشت
نمی گویم چه گفتی شرمم آید
ز بی آزرمی‌ات آزرمم آید
چنین گفتند کز آن چیزِ عادی
همی‌خوردی ولی قدری زیادی
ترا گفتند تا تصنیف سازی
نه از شیشه اِماله قیف سازی
تو آهویی مکن جانا، گُرازی
تو شاعر نیستی، تصنیف‌سازی
عجب اشعارِ زشتی ساز‌کردی
عجب مُشتِ خودت را باز‌کردی
نمایند اهلِ معنی ریشخندت
چو می‌خوانند اشعارِ چرندت
کسانی می‌زنند از بهرِ تو دست
که یا مثلِ تو نادانند یا مست
شود شعرِ تو خوش با زورِ تحریر
چو با زورِ بزک رویِ زن پیر
به دادِ تو رسیده ای دل ای دل
وگرنه کارِ شعرت بود مشکل...


البته عارف‌نامه همه‌اش هجوِ عارف نیست و در بعضی قسمت‌ها طنز می‌شود.

برای طنزِ کلامی- بیتی از یک غزلِ اخوان ثالث:

یک خانۀ خرابم دادی به کوچه‌ای تنگ
گر نادِمی بگیر این صد کاخِ مرمر از من

در مصرعِ دومِ این بیت، منظور از صد کاخِ مرمر همان خانه‌ای خراب درکوچه‌ای تنگ است. یعنی چیزی مثل عکس خودش را معنی می دهد. اخوان این بیت را خطاب به خدا می گوید.

مرکز مطالعات علمی و ادبی ایران (ایکوسالا):
@icosala


مفاهیم «هزل، فکاهه، هجو و طنز» و تفاوت‌ بین آن‌ها

✍ عباس پژمان

نوشته ها یا گفته هایی که ایجاد خنده می کنند به چهار دسته تقسیم می شوند:

الف- هَزْلْ dirty joke: یعنی شوخی رکیک برای تفریح و شادی اما در سطحی محدود و خصوصی. مثل شوخی‌های رکیکی که دو یا چند نفر پیشِ خودشان، و نه هر جا یا در هر جمعی، با‌هم می‌کنند.

ب- فُکاهه humour: یعنی شوخیِ ملایم، و نه رکیک، برای تفریح و شادی در سطحی نامحدود یا عمومی. مثل تمام شوخی‌هایی که در کتاب‌ها یا رسانه‌ها منتشر می‌شود.

ج- هَجْوْ lampoon: یعنی مسخره کردنِ عیب ها و نقص‌های واقعی یا خیالیِ دیگران، که از روی غرض‌های شخصی صورت می‌گیرد.

د- طنز satire : یعنی مسخره‌کردنِ عیب‌های اشخاص و مناسبات غلطِ اجتماعی، اما نه فقط برای تفریح و شادی بلکه به منظورِ اصلاحِ آنها. خنده‌ای که در طنز هست معمولاً خندۀ تلخی است.

پس می توان گفت هَزْلْ و فُکاهه و هَجْوْ فقط برای ایجادِ خنده و تفریح ساخته می‌شوند و اگر غرضی هم در آنها باشد غرضِ شخصی است. اما طنز، حتی، اگر گاهی غرض‌های شخصیِ طنز نویس هم در کارش دخالت داشته باشد، هدفِ اصلی‌اش انساندوستی و دل‌سوزاندن به سرنوشت‌های تلخِ انسانی در قالبِ خنده است. گذشته از این، طنز معمولاً کمبودها و زشتی‌های واقعی را به تمسخر می‌گیرد نه خیالی را. مثلاً وقتی دزدی‌های یک سیاستمدار دستمایۀ طنز می شود، این دزدی‌ها معمولاً واقعیت دارد. یا دست کم تا حدی واقعیت دارد. اما عیب‌ها و زشتی‌هایی که در آن سه تای قبلی موردِ تمسخر قرار می‌گیرند، معمولاً واقعی نیستند. مثل خصلت‌های ناپسندی که در بعضی لطیفه‌ها به مردمِ بعضی شهرهامان نسبت داده می‌شود. اما گاهی طنز به همۀ این‌ها اطلاق می‌شود. یعنی وقتی می‌گوییم طنز، منظورمان نه فقط ِخود طنز بلکه هر کدام از آن سه‌تای دیگر هم می‌تواند باشد.

تکنیک‌های ایجاد این خنده‌ها هم بسیار زیاد و گوناگون است. اما دوتای آن بسیار مشهور و رایج است. یکی خلقِ موقعیت‌هایی که منجر به اتفاقاتِ غیر منتظره‌ای می‌شود، یا حتی گاهی عکسِ آن چیزی اتفاق می‌افتد که انتظارش می‌رفت. طنزهایی را که با این تکنیک خلق می‌شوند طنز‌های موقعیت می‌گویند. یکی دیگر هم همان است که گاهی مفهومی را با کلماتی بیان می‌کنیم که در ظاهر چیز دیگری می‌گوید، یا حتی عکسِ آن چیزی را می‌گوید که منظورِ ماست. اما همچنان که گفتم، گاهی به هَزْلْ و فُکاهه و هَجْوْ هم طنز گفته می‌شود. بنابراین، وقتی می‌گوییم طنزِ موقعیت، ممکن است منظورمان فقط خودِ طنز نباشد، بلکه هزل یا فُکاهه یا هَجْوی هم باشد که با تکنیکِ موقعیت خلق شده است.

و نکتۀ آخر این که از میانِ هزل و فکاهه و هجو و طنز، هزل معمولاً همیشه ساده و سطحی است، به طوری که هر‌کسی با هر اندازه هوش و سواد می تواند آن را درک کند. همچنان که این را در مورد لطیفه‌های امروزی از این نوع به راحتی می‌توان دید. اما درکِ بسیاری از طنزها معمولاً کارِ هر کسی نیست، و هوش و سواد و حتی ذوقِ خاصی می‌خواهد. حتی گاهی بعضی هجوها و فُکاهه ها هم ممکن است این طور باشد. هفته‌نامۀ معروفِ توفیق صفحه‌ای داشت که در آن با افرادِ مشهور، از بازیگر و خواننده گرفته تا فوتبالیست و سیاستمدار و غیره، شوخی می‌کرد. شعار ِآن صفحه این بود: «قربانِ آدمِ متلک‌فهم». آن شعار به همین نکته اشاره می کرد.

مرکز مطالعات علمی و ادبی ایران (ایکوسالا):
@icosala


📌مرکز مطالعات علمی‌و‌‌ادبی ایران برگزار‌ می‌کند:

دوره‌ی آموزش ویراستاری و درست‌نویسی

آموزش مجازیِ ویراستاریِ فنی، ساختاری و محتوایی مطابق آخرین مصوبات فرهنگستان ادب فارسی در املاء و درست‌نویسی، دستور زبان و سجاوندی از سطح مبتدی

با درسنامه‌ی دکتر حسن ذوالفقاری

آخرین مهلت ثبت نام: دوازدهم دی‌ماه ۱۳۹۹
مهلت فوق به‌هیچ‌عنوان قابل تمدید نیست.
ارتباط جهت پاسخ به سوالات و ثبت‌ نام از طریق تماس با آیدی زیر:

@Pvahed
ایمیل:
icosalacenter@gmail.com

@icosala


«دلایلی برای زنده‌ماندن»

برشی از کتاب:
اگرچه شوپنهاور خودکشی را توصیه نکرد، نوعی زندگیِ خودکشی‌وار را توصیه کرد، که در آن هر چیز لذت‌آوری باید تحقیر شود. اما شوپنهاور ریاکار بزرگی بود. حرف و عملش یکی نبود. همان‌طور که برتراندراسل در تاریخ فلسفه‌ی غرب خود این‌گونه توضیح می‌دهد:
«شوپنهاور معمولاً در رستورانی خوب شام مفصلی می‌خورد، ماجراهای عاشقانه‌ی سطحی بسیاری داشت که نفسانی اما فاقد شور بودند؛ خیلی اهل دعوا و به طرزی غیرمعمول خسیس بود. در یک مورد از دست زنِ خیاطِ مسنی عصبانی شد که پشت در آپارتمان او با دوستش حرف می‌زد. زن را از پله پایین انداخت و به آسیب‌دیدگیِ دائم دچار کرد... به سختی می‌توان جز مهربانی به حیوانات در زندگی او خصلت نیکویی پیدا کرد... او از هر نظر دیگر به کلی خودپرست بود.»
شوپنهاور -برترین بدبین- در واقع نشان می‌دهد ناشادمانی چگونه عمل می‌کند. آثار او تشریح‌کننده‌ی اهداف ضدِهدف است که خودش نمی‌توانست به آن‌ها عمل کند. او داشت در زندگی در تاریکی با مشکل دست‌و‌پنجه نرم می‌کرد؛ اغلب به معنی واقعی.

دلایلی برای زنده‌ماندن|مت هیگ|ترجمه: گیتا گرکانی|انتشارات علمی‌و‌فرهنگی|چاپ ۳|۱۳۹۹|۲۱۷ ص

@icosala


«اسطوره‌های موازی»

✍ معرفی از: سولماز امینی

انسان از زمانی که به زبان دست یافته، اسطوره هم داشته است. اسطوره نخستین شکل بیان ادبی و مبنای سراسر تاریخ و اخلاقیات است. در این کتاب، اسطوره‌های اصلی همه‌ی سنت‌های مهم جهان گرد آورده‌ شده، و مضمون‌ها، انگاره‌ها و معانی مشترک آن‌ها آشکار شده است.

این اثر، بازیگران اصلی اسطوره‌های بزرگ جهان را معرفی می‌کند: دوازده المپی اسطوره‌های یونانی، خدایان خشن اسکاندیناوی، خدایان رازآمیز هند، خدایان مصر، و خدایان نیرومند بومیان آمریکا، چین، و فرهنگ‌های گوناگون آفریقا و اقیانوسیه. نویسنده با کنار هم قرار دادن قوی‌ترین داستان‌ها و نمادهای هر یک از این سنت‌ها، به بررسی توازی و شباهت عناوین مهمی همچون اسطوره‌های آفرینش، توفان، قصه‌های عشق، اسطوره‌های اخلاق، اسطوره‌های جهان زیرین و مکاشفه‌های آخرالزمانی می‌پردازد.
بیرلین با استناد به آثار اسطوره‌شناسان و روانشناسان بزرگ منجمله آثار جوزف کمبل، میرچا الیاده، کارل یونگ، کارل یاسپرس، کلود لوی اشتراوس و دیگران در معنای اسطوره، مشخص کردن و تفسیر شباهت‌ها و تاثیر اسطوره بر روان‌شناسی، انسان‌شناسی، فلسفه و مطالعات ادبی قرن بیستم نیز به تأمل می‌نشیند.

اسطوره شناسی و مطالعه اساطیر اقوام منجر به کشف عناصر شبیه به هم و تکراری در اساطیر مردم دنیا شد، اقوامی که در گذشته‌های دور هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشته‌اند. قصه هایی مانند هم پرداخته‌اند با تخیلات شبیه به هم به پرسشهای هستی‌شناسانه خود پاسخ داده اند؛ به این عناصر و مشخصه های شبیه‌به‌هم و تکرار‌شونده «اسطوره های موازی» می گویند. یونگ، روانشناس سوئیسی، در زمینه ریشه اشتراکات اساطیر مردم جهان تحقیقات دامنه داری به عمل آورد و به این نتیجه رسید که اسطوره بخشی از ساختار ذهنِ ناخودآگاه ما است. ساختارهای ذهنی ثابت و مشترک بین همه انسانها که به آن‌ها «کهن‌الگو» گفته است.


اسطوره‌های موازی|ج.ف.بیرلین|ترجمه: عباس مخبر|نشر مرکز|چاپ هشتم|۱۳۹۸


@icosala


«اسطوره‌های موازی»


اسطوره‌های موازی|ج.ف.بیرلین|ترجمه: عباس مخبر|نشر مرکز|چاپ هشتم|۱۳۹۸

@icosala

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.

308

obunachilar
Kanal statistikasi