✔️ در باب فلسفه و فلسفیدن حوزویان؛
🔹1- جمعی از اساتید محترم حوزه در نامه ای به ریاست شورای عالی انقلاب فرهنگی، خواهان گنجاندن «پاسخ های "علمی و فلسفی" » در منابع درسی دانشکده های فلسفه غرب شده اند، تا به زعم خود ، «تهاجم بخشی از متون فلسفه غرب» به «وحی» و «خدا» گرفته شود؛ و نظریه هایی در این مراکز « بدون هیچ پاسخی تدریس» نشود که «قطعا" باطل" است» و «استاد و دانشجو» را دچار سردرگمی می کند؛ وقتی این متن را می خواندم، در حیرت فرو رفتم که آیا نسبتی میان فلسفه، فیلسوف، فلسفه ورزی، و این نامه وجود دارد؟
🔹2- فلسفه یعنی آزادی؛و فلسفیدن از آزاد ترین و در عین حال آرامش بخش ترین فعالیت هایی است که بشر آن را ابداع کرده است. آرامش برآمده از فلسفیدن نه محصول رسیدن به جزم ها و یقین های سترگ، بلکه آگاهی از این نکته است که در برابر بیکرانگی حقیقت، هستی و آگاهی ما ذره ای بیش نیست؛ و تنها باید همچون نور در فضای لایتناهی غرق شد: بی هیچ ایستایی و قراری؛ آگاهی فلسفی همانقدر که سازنده است، واژگون ساز است و فیلسوف می داند که با توجه به بیکرانگی حقیقت و محدودیتهای وی ، هیچ پاسخ «قطعا" نهائی» به پرسش های بنیادین فلسفه وجود ندارد.بخاطر این احساس کرانمندی و اشراق بیکرانگیست که فیلسوفان همیشه گرفتار سه چیز هستند: حیرت، پرسش و گشودگی به امکان های مختلف؛ و از درون این سه ویژگیست که آزادی هم زایش می یابد و هم ممکن می شود.
🔹3- حال چه نسبتی میان این گشودگی به آزادی و امکان؛ و تحمیل گری و تعبدورزی درباب پرسش های اساسی هستی وجود دارد؟ وقتی به متن نامه مراجعه می کنیم، احساس می شود که نویسندگان بیش از آنکه به مسائل فلسفی، فیلسوفانه بنگرند، نگاهی متلکمانه و فقیهانه به آنها دارند.از آن روست که به سهولت از ضرورت الحاق "پاسخ های علمی و فلسفی " یا به تعبیردیگر "استفتائات علمی و فلسفی" به منابع درسی سخن می گویند. به گمانم، علت بزرگ شکست فلسفه خوانان حوزوی در پاسخ گویی به پرسش های جدید، ریشه در همین نگاه غیرفلسفی آنها به این موضوعات دارد.
🔹4- برخلاف علوم اجتماعی، سنت فلسفی بخشی از دانش سنتی و مقبول حوزویان است و حوزه از پشتوانه تاریخی و منابع کافی برای ورود و بسط این دانش برخوردار است.اما، ایشان به علت وابستگی مزمن به کاربست ابزارهای حکومتی برای ترویج ایده های خود از دیدن این ظرفیت و بکاربستن آن ناتوان هستند.
🔹5- اما نکته مهم تر اینست که با فرض تحقق این پیشنهاد آیا مشکل حل می شود؟ با اندکی تعمق در روندهای فکری، علمی و تکنولوژیکی، می توان به این نکته متفتن شد که رشد خداناباوری و تضعیف جایگاه ادیان سنتی، نه یک رخداد محلی، بلکه بخشی از یک روند بزرگ جهانی است؛ و پاسخ به آن با افزوده شدن چند جزوه و کتاب به منابع درسی حل و فصل نمی شود. مدعیان مقابله و عرضه نهج بدیل، بایستی بتوانند ایدههای خود را در نسبت با روندهای جهانی عرضه کنند. بنابراین، برای موفقیت در سطح محلی بایستی، وارد گفتگو و مفاهمه با متفکران و فیلسوفان جهانی شوند. رسیدن به این موفقیت نیازمند آنست که این عزیزان، «مشکل را اساسی تر ببینند».
🔹6- اما، در انتها شاید لازم است که متذکر شوم، این فرض که مساله صرفا" « عدم آگاهی » فیلسوفان دانشگاهی به «میراث فلسفه سنتی» است، خطاست؛ معضل، «عدم اتقان و کفایت» پاسخ هاست. از این روست که متفکری همانند مصطفی ملکیان که شناخت وی از فلسفه اسلامی و غربی مورد تایید همگانیست، در یکی از مقالات[2] خود درباره میزان حجیت عقائد الهیاتی می گوید که: « مهم ترین و کلانترین عقائد ما، در باب "ازکجا آمده ایم؟"، "به کجا خواهیم رفت؟"، "برای چه آمده ایم؟"،...، هیچیک حاصل یک استدلال خدشه ناپذیر و قاطع نیست».(راهی به رهایی،ص 125) و « جز ریاضیات، منطق، بخشهایی از علوم تجربی، بخشهای اندک از علوم تجربی انسانی، و بخشهایی اندک از علوم تاریخی با باروها و گزاره های آفاقی بالفعل سروکار نداریم».(همان، ص 126)
✔️ پانوشت:
1. خبر نگارش نامه در لینک زیر؛ منبع خبرگزاری حوزه:
https://bit.ly/3bm3Ugz 2. مقاله "مبانی نظری مدارا"، در کتاب: راهی به رهایی:جستارهایی در باب عقلانیت و معنویت، مصطفی ملکیان،تهران، موسسه نگاه معاصر، 1380.
@kazemizamharir