یک . اووووه ...بالاخره خوابید و سخت ترین کار جهان به سرانجام رسید .
این ساعت های آخر که حبه نمی خوابد و من هم خسته و کلافه میشوم به زن غرغروی بدبین وجودم اجازه می دهم بلند شود و بیاید پشت تریبون و بگوید : چرا آدم با بچه دار شدن اینقدر خودش را گرفتار می کند ؟ چه چیزی قرار است به ما مادرها بدهند در ازای این همه وقت و حوصله و جسم و جانی که برای بچه هایمان می گذاریم ؟
سوال فلسفی عمیقی ست که مادرها همیشه از خودشان می پرسند اما تا به این لحظه کسی به جواب درستی برای آن دست نیازیده ، که اگر دست می یازید نسل بشر منقرض همی می گشت !
دو . بعد ازظهرها می خوابم و این اتفاق مهمی ست اگر بدانی !
جلد چهارم کلیدر را تمام کرده ام و وقت نشده که بروم کتابخانه سراغ جلد بعدیش.آبنبات هل دار را می خوانم از مهرداد صدقی .داستان روان و ساده ای دارد با مایه های طنز ...آدمی که به کلیدر با آن زبان فاخر و دنیای کلمات بکر و تازه اش عادت کرده باشد ، سخت پسند می شود ...آبنبات هل دار کتاب خوبیست اما قدرت پراندن خواب های بعد ازظهرانه را از سرمن یکی ندارد .فقط کلیدر می توانست من را ساعت ها بنشاند پای قصه آدمهایش .
دو .با سین بیشتر از قبل بحث و بگو و مگو میکنیم .سر چیزهای کوچک و سر چیزهای بزرگ .سر کیفیت و کمیت زندگی . من به این چیزهایی که دارم قانعم به شرطها و شروطها و یکی از شرط هایش این است که دلم خوش باشد و محبت ببینم و بیشتر حرف بزنیم باهم و مهمانی برویم و مهمان بیاید خانه مان و ...سین هیچ کدام از اینها به دهانش مزه نمیدهد اگر پول نداشته باشد .سین دنبال پول بیشتر و بیشتر و رفاه مادی است توی زندگی من دنبال معنای زندگیم و معنای زندگی برای من خلاصه می شود توی این جمله که : بیشتر و بیشتر از قبل همدیگر را دوست داشته باشیم و بفهمیم .گور بابای پول !..اختلافات عمیقی باهم داریم انگاری .
@zendegimibafam