پی رنگ


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


@Pey_Rang
نوشتن بیرون جهیدن از صف مردگان است
کافکا
ارتباط با ادمین
@Rezangiabadi

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


زیر چاپ
@Pey_Rang


Forward from: مانیا هنر
عابری مرد به راه
کوزه ای بود و شکست
ودر این باره سخن ها
آنگونه گذشت
که کلاغی ز سر شاخه پرید
و کلاغی دیگر
آورد خبر :
عابری خسته به ره مرد ولی
پای اگر خسته به راه است
سنگ انداخته در راه اگر مرگ
بال رفتن نشکسته است
هدف گم نشده ست

اسماعیل شاهرودی
@maniahonar


همیشه کسانی هستند که دفاع از خدا را وظیفهٔ خود می‌دانند، انگار که واقعیت مطلق، چهارچوب نگهدارندهٔ وجود، چیزی ضعیف و بی دفاع است.

این آدم‌ها از کنار بیوه ای بر اثر جذام از شکل افتاده که چند سکه گدایی می‌کند رد می‌شوند، از کنار کودکان ژنده پوشی که در خیابان زندگی می‌کنند رد می‌شوند،

اما اگر کمترین چیزی علیه خدا ببینند داستان فرق می‌کند . چهره‌هایشان سرخ می‌شود ، سینه‌هایشان را بیرون می‌دهند ، کلمات خشم آلودی به زبان می‌آورند . میزان خشمشان حیرت انگیز است . نحوهٔ برخوردشان هراس آور است!

این آدم‌ها نمی‌فهمند که باید در درون از خدا دفاع کرد، نه در بیرون. آن‌ها باید خشمشان را متوجه خودشان کنند.


یان مارتل
زندگی پی
ترجمه : گیتا گرکانی
@Pey_Rang


آسیابان: هرچه داریم از پادشاه است
زن آسیابان: چه می گوئی مرد؟ ما که چیزی نداریم!
آسیابان: آن هم از پادشاه است.

#مرگ_یزدگرد
#بهرام_بيضايى
@Pey_Rang


Forward from: داستان شما
حکومت نمی توانست جلوی دزدی را بگیرد.هر بار پس از سروصدای زیاد وبگیر وببند دست آخر چند دزد درجه چندم را مجازات می کرد.نمایشی تکراری و خسته کننده.سیاستمدارها و کارچاق کن های اصلی به هم وابسته بودند،درست مثل سیب های بساط میوه فروشی که تنها می شد میوه های رویی اش را برداشت اگر یکی از سیب های زیری کرم می زد باید نادیده می گرفتی،اگر می خواستی آن را بیرون بکشی تمام بساط از هم می پاشید.حکومت عصبی بود،بلوف هایش را کسی باور نمی کرد،اثری از تقدسی که ادعا می کرد بر جا نمانده بود.پس ناچار مردمی را که جانشان از فقر به لب آمده بود با خشونت ساکت می کرد.تا کجا می توانست ادامه دهد کرم فساد کم کم همه سیب ها را می خورد. #مهدی_بهرامی #بیابان_نشین


کسانی که عقاید احمقانه شان را ابزار می کنند اغلب بسیار حساسند. هر قدر عقاید کسی احمقانه تر باشد کمتر باید با او مخالفت کرد. باگ می گفت حماقت بزرگترین نیروی روحانی تمام تاریخ بشر است. می گفت باید در برابر آن سر تعظیم فرود آورد، چون همه جور معجزه ای از آن ساخته است...

خداحافظ گاری کوپر
رومن گاری
ترجمه:سروش حبیبی
@Pey_Rang


Forward from: روزشمار ادبی
نامزدهای بخش مجموعه داستان هفتمین دوره جایزه ادبی هفت اقلیم


Forward from: روزشمار ادبی
نامزدهای نهایی بخش رمان هفتمین دوره جایزه ادبی هفت اقلیم


Forward from: روزشمار ادبی
نامزدهای جایزه هفت اقلیم اعلام شدند

نامزدهای دریافت بهترین رمان و بهترین مجموعه داستان در هفتمین دوره جایزه ادبی هفت اقلیم معرفی شدند.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)،دبیرخانه هفتمین دوره‌ی جایزه ادبی هفت اقلیم از بین آثار رسیده به دبیرخانه این دوره از جایزه، در مجموعه ۷ رمان و ۷ مجموعه داستان را به عنوان نامزد نهایی دریافت عنوان بهترین رمان و بهترین مجموعه داستان منتشر شده در سال ۹۵ به شرح زیر اعلام کرد:

نامزدهای بخش رمان

با داوری"رضا جولایی"، "منیرالدین بیروتی"، "رضا زنگی آبادی"

(به ترتیب حروف الفبا)

۱- آناتومی افسردگی / محمد طلوعی / افق
۲- بهشت و دوزخ / جعفر مدرس صادقی / مرکز
۳- تپه خرگوش / علی اکبر حیدری / روزنه
۴- چین خوردگی / هادی معصوم دوست / ققنوس
۵- سالتو / مهدی افروزمنش / چشمه
۶- کوچه ابرهای گمشده / کوروش اسدی / نیماژ
۷- ناتمامی / زهرا عبدی / چشمه



نامزدهای بخش مجموعه داستان
با داوری "علی خدایی"، "ناهید طباطبایی"، "هادی نودهی"

(به ترتیب حروف الفبا)

۱- باران بمبئی / پیام یزدانجو / چشمه
۲- بی باد ، بی پارو / فریبا وفی / چشمه
۳- بی وزنی / محسن عباسی / افق
۴- خانه کوچک ما / داریوش احمدی / نیماژ
۵- سایه تاریک کاج ها / غلامرضا رضایی / نیماژ
۶- سنگ یحیا / خسرو عباسی خودلان / نیماژ
۷- همین امشب برگردیم / پیمان اسماعیلی / چشمه


آیین اختتامیه هفتمین دوره جایزه ادبی هفت‌اقلیم در اسفندماه سال 96 برگزار می‌شود و این دوره از جایزه برگزیدگانش را خواهد شناخت.
http://7eghlimehonar.com/Events/Detail/a2421b97-468c-4560-bb8c-97ea27701320


امید از حق، نباید بریدن‏؛
امید سر راه ایمنى است.
اگر در راه نمی روى بارى سر راه را نگاه‏دار.
مگو که کژی ها کردم.
تو راستى را پیش گیر هیچ کژى نماند،
راستى همچون عصاى موسى است،
آن کژی ها همچون سحرهاست،
چون راستى بیاید همه را بخورد.


#فیه_ما_فیه
#مقالات_مولانا
@Pey_Rang


Forward from: داستان شما
انسان نبودن، تجسم رویاهای مرد دیگری بودن چه خواری و خفتی است. چه دیوانگی ای است بازی غم انگیز نقش آن مرد دیگر را بازی کردن، بازی خطرناک مثله شدن.
#احمد_اخوت
#برادران_جمال_زاده


تفاوت ما با تمام حکومت‌های موروثی گذشته در این است که ما می‌دانیم چکار می‌کنیم. دیگران، حتی آن‌هایی که خیلی با ما شباهت داشتند، ترسو و فریب‌کار بودند. آلمان‌های نازی و کمونیستهای روسیه از نظر روش خیلی به ما نزدیک شده بودند، اما هیچ وقت شهامت تشخیص انگیزه‌های خودشان را نداشتند. آن‌ها تظاهر می‌کردند و یا شاید هم باورشان شده بود که قدرت ناخواسته و برای مدتی محدود به آن‌ها واگذار شده، و این‌که جایی در همین نزدیکی بهشتی وجود دارد که در آن انسان‌ها آزاد و با هم برابرند. ما این طور نیستیم. ما می‌دانیم هرکس قدرت را تسخیر می‌کند، قصد ندارد آن را از دست بدهد. قدرت وسیله نیست، هدف است. هیچ‌کس یک حکومت دیکتاتوری را برای محافظت از یک انقلاب به وجود نمی‌آورد؛ بلکه انقلاب می‌کند تا یک حکومت دیکتاتوری درست کند.

رمان ۱۹۸۴
جورج اورول
ترجمه صالح حسینی
@Pey_Rang


دستخط فروغ
@Pey_Rang


عکس بالا فروغ فرخزاد، پرویز شاپور، سیزده بدر 1330 دشت میشان، سوسنگرد خوزستان ( ایامی که فروغ در اهواز زندگی می کرد)
@Pey_Rang


همهٔ هستی من آیهٔ تاریکیست
که ترا در خود تکرارکنان
به سحرگاه شکفتن‌ها و رستن‌های ابدی خواهد برد
من در این آیه ترا آه کشیدم، آه
من در این آیه ترا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد
زندگی شاید
ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میآویزد
زندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر میگردد
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد، در فاصلهٔ رخوتناک دو همآغوشی
یا نگاه گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر میدارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی‌معنی میگوید «صبح بخیر»
زندگی شاید آن لحظۀ مسدودیست
که نگاه من، در نی‌نی چشمان تو خود را ویران میسازد
و در این حسی است
که من آنرا با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت
در اتاقی که به اندازهٔ یک تنهائیست
دل من
که به اندازهٔ یک عشقست
به بهانه‌های سادهٔ خوشبختی خود مینگرد
به زوال زیبای گل‌ها در گلدان
به نهالی که تو در باغچهٔ خانه‌مان کاشته‌ای
و به آواز قناری‌ها
که به اندازهٔ یک پنجره میخوانند
آه...
سهم من اینست
سهم من اینست
سهم من،
آسمانیست که آویختن پرده‌ای آنرا از من میگیرد
سهم من پائین رفتن از یک پلهٔ متروکست
و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره‌هاست
و در اندوه صدائی جان دادن که به من میگوید:
«دستهایت را
«دوست میدارم»
دستهایم را در باغچه میکارم
سبز خواهم شد، میدانم، میدانم، میدانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت
گوشواری به دو گوشم میآویزم
از دو گیلاس سرخ همزاد
و به ناخن‌هایم برگ گل کوکب میچسبانم
کوچه‌ای هست که در آنجا
پسرانی که به من عاشق بودند، هنوز
با همان موهای درهم و گردن‌های باریک و پاهای لاغر
به تبسم‌های معصوم دخترکی میاندیشند که یکشب او را باد با خود برد
کوچه‌ای هست که قلب من آنرا
از محل کودکیم دزدیده ست
سفر حجمی در خط زمان
و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن
حجمی از تصویری آگاه
که ز مهمانی یک آینه بر میگردد
و بدینسانست
که کسی میمیرد
و کسی میماند
هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی میریزد، مرواریدی صید نخواهد کرد.
من
پری کوچک غمگینی را
میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی‌لبک چوبین
مینوازد آرام، آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد

#فروغ_فرخزاد #تولدی_دیگر
@Pey_Rang


معشوق من
هم‌چون طبیعت
مفهوم ناگزیر صریحی دارد
او با شکست من
قانون صادقانه قدرت را
تأیید می‌کند

او وحشیانه آزادست
مانند یک غریزه سالم
در عمق یک جزیره نامسکون
او پاک می‌کند
با پاره‌های خیمه مجنون
از کفش خود، غبار خیابان را

#فروغ_فرخزاد
#تولدی_دیگر
@Pey_Rang


چُنین ست کردار چرخ بلند
به دستی کلاه و به دیگر کمند
چو شادان نشیند کسی با کلاه
به خمّ کمندش رباید ز گاه
چرا مهر باید همی بر جهان
بباید خُرامید با همرهان
چُن اندیشه ی گنج گردد دراز
همی گشت باید سوی خاک باز
اگر هست ازین چرخ را آگهی
همانا که گشته ست مغزش تُهی!
چُنان دان کزین گردش آگاه نیست
ز چرخ برین بگذری، راه نیست.

(شاهنامه فردوسی _رستم وسهراب استاد جلال خالقی مطلق)
@Pey_Rang


Forward from: نارون
🌸کانالی با متن های آموزنده و متنوع.. اگر دنبال فرصتی برای مطالعه و رشد هستید به کانال نارون وارد شوید🌸
🌸🌸🌸👇👇👇👇🌸🌸🌸


@sabznarvan


Forward from: داستان شما
ﺁﺩﻡ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩﻥ، ﺯﻣﯿﻦﮔﯿﺮ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ. ﻫﺮﻗﺪﺭ ﻫﻢ ﺿﺮﺑﻪ ﻣﻬﻠﮏ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎ ﯾﮏﺑﺎﺭ ﻃﻮﺭﯼﺵ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ. ﺷﻨﯿﺪﻩ‌ﺍﯾﺪ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﻃﺮﻑ ﻫﻔﺖﺟﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﻻﺍﻗﻞ ﺑﺎﯾﺪ ﺳﻪﭼﻬﺎﺭﺑﺎﺭ ﻗﺒﻠﺶ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﺎﺷﯽ ﻭ ﮔﯿﺮﻡ ﺧﻮﺩﺕ ﻫﻢ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﻩ ﺑﺎﺷﯽ ﯾﺎ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻩ ﺑﺎﺷﯽ. ﺑﺮﺍﯼ ﻋﻼﺝ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺁﻥﻫﺎ ﺑﮕﺮﺩﯼ. ﻣﺜﻞ ﺭﯾﺸﻪﻫﺎﯼ ﺣﺎﺩﺛﻪﺍﯼ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻘﯿﻪ ﻓﻘﻂ ﻇﺎﻫﺮ ﺩﻟﺨﺮﺍﺵﺍﺵ ﺭﺍ ﻣﯽﺑﯿﻨﻨﺪ. ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻭﯼ ﻭ ﺭﯾﺸﻪﮐﻦ ﮐﻨﯽ ﻫﺮﭼﻪ ﺭﺍ ﻫﺴﺖ. ﻣﺮﻫﻢ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﻫﺮﭼﻪ ﺭﺍ ﺑﻮﺩﻩ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﺮﮔﺮﺩﯼ ﻭ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺷﻮﯼ...

#سیلاب
#لب_خوانی
#ابوذر_قاسمیان


⁠🔴⁣محمدرحیم اخوت: نقد بنیان ادبیات هر دوره را بنا می‌کند.


🔘⁣اگر منتقد نداشته باشیم،‌ ادبیات تکان نمی‌خورد و از پیشرفت باز می‌ماند. نقدهای ضعیف و یادداشت‌های سطحی امروز نتیجه خوب نخواندن کتاب‌هاست. منتقدانی را می‌شناسم که با خواندن یک یا دوپاراگراف کتاب یا نهایتا بیست صفحه اول به نوشتن یادداشت و نقد می پردازند،‌ که این امر به شدت آسیب‌زننده است. درست است که گاه با خواندن چند صفحه اول یک اثر می‌توان قدرت و ارزش ادبی یک اثر را تا حدی ارزیابی کرد اما این مساله در نقد طور دیگری است. نقد بنیان ادبیات هر دوره را بنا می‌کند.

🔵⁣در زمانی که من برگزیده جایزه ادبی یلدا شدم،‌ دبیر جایزه مرحوم مدیا کاشیگر بود. من آن زمان با توجه به علاقه‌ای که به مدیا داشتم از رفتن به محل برگزاری جایزه سرباز زدم. این نرفتن به دلیل نخواستن جایزه نبود. بلکه شخصا شرکت در چنین مراسمی را یک نوع خودنمایی می‌دانستم. خودنمایی که ناشر و نویسنده و تمام دست‌اندرکاران آن جایزه در آن شریکند.

🔴⁣به نظرم نشروادبیات ما به سمت بازار خریدوفروش می‌غلتد و ضمن اینکه من با فروش و بازار هم مخالفتی ندارم اما کلا این جشنواره‌ها را محلی برای خودنمایی می‌بینم. به ندرت جوایزی به وجود می‌آید که هدف اصلی آن ادبیات است و نگاه به ادبیات در اغلب این جوایز کمرنگ است. البته شاید من به غلط چنین احساسی دارم اما به نظرم هر چه جلوتر می رویم از اصالت این جوایز کاسته می‌شود.

⁣⚫ساعت و زمان دقیقی برای خواندن و نوشتن ندارم. اما بازه زمانی مطالعه‌ام در شب است. از نوجوانی عادت داشتم شب‌ها مطالعه کنم. اوایل به این دلیل که چشم‌هایم سنگین شوند اما کم کم علاقه به مطالعه در من شدت گرفت و خواب از سرم می‌پراند. صرفا به دلیل سرگرمی مطالعه نمی‌کنم و تفکر نقادانه‌ام را همیشه سطربه‌سطر با خودم دارم.

🔴⁣یک نویسنده اگر بخواهد اصیل باشد نباید نثر مقلدانه‌ای داشته باشد. در عین حال که تحت‌تاثیر برخی نثرها قرار می‌گرفتم اما هیچ‌وقت شیوه نگارش‌شان را تقلید نمی‌کردم. نویسندگانی مانند ابراهیم گلستان، مترجمانی مانند نجف دریابندری، محمد قاضی و ابوالحسن نجفی و شاعرانی مانند محمد حقوقی و ضیاء موحد همگی در نثر من تاثیرگذار بودند.
@Pey_Rang

20 last posts shown.

133

subscribers
Channel statistics