اِلْ


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана



Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций




اینبار خاطره،
اینبار عامیانه.


امروز سر زنگ ادبیات که بودیم،
یه برگه برداشتم راجبت بنویسم، مثل همیشه؛
اما انگار کاغذ و قلمم، همراهیم نمیکردن.
یه جای کار میلنگید و یه حس عجیبی بهم دست داد.
انگار دستام، دیگه توان نوشتن نداشتن؛
انگار چیزی نبود که ازش بگم.
دستم زیر چونم بود و همش داشتم فکر میکردم،
اینبار تو ذهنم، شعر یا متن غمگینی نبود.
دلم میخواست نوشته‌م امیدبخش باشه.
بازم، نشد که بنویسم.
چی بود که انقد منو نگه داشته بود؟
چی بود که دستمو بسته بود؟
چرا قلمم دیگه همدردم نبود؟
خیلی رفتم تو خودم و همش به یاد تو بودم.
وقتی فکر کردم، متوجه یچیزی شدم؛
انگاری وقتی آدما، عاشق میشن،
هروز عشقشون بیشتر و بیشتر میشه،
توان وصف معشوق هم کمتر و کمتر.
وقتی آدم یچیزی و با تمام وجودش دوست داره،
انقدر روحش، آمیخته به روح اون آدم
و در نهایت، جزئی از خودش میشه
که دیگه نه میشه گفت چرا دوسش داره،
نه میتونه درست توصیفش کنه.
منم همین حس بهم دست داد.
انقدر تو، من شدی، که دیگه از من جدا نیستی؛
واسه همین نمیتونستم چیزی که روحم احساس میکنه رو با زبون بیان کنم.
و گفتم:
«تو زیبایی و من عاجزم در وصف تو.»
۲۵ بهمن ۱۴۰۱

اِلْ


بینمت و لبخند همانند آبی زلال،
تیرگی روحم را می شوید و میبرد.
بینمت و درد ها، همانند مسافرانی که
شوق سفر دارند، از دلم پر میکشند.
حالت آشفته ی روحم ناپدید میشود
و دلم از سرمای وجود، به شومینه ی حضورِ تو،
پناه میبرد‌.
بینمت و شوق دیدار تو،
سببِ برق در چشمانم میشود.
من چه گویم که بودن تو اینجا،رو به روی چشمانم،
در قلبم، عشق را زنده میکند؛
باش تا هر روز این گل بخندد،
که بهارش آمده است.

اِلْ


من و برف:»




زمانی که رهگذران را در خیابان میبینم
با خود میگویم:«شاید این ها کسانی هستند که یک عاشق آرزوی یک بار دیدنشان را دارد.»
و چه خوشبختند، رهگذرانی که یک لحظه،چشمشان به تو میخورد !

اِلْ




easy as a kiss,we will find an answer.


-


وقتی نیستی، مثال من مانند به کودکیست که والدینش را میان ازدحامی از مردم گم کرده؛
وقتی نیستی،گوشه گیر ترین آدم دنیا میشوم گویی همه برایم غریبه هستند و در این دنیا تنها آشنای من تویی.
تنها آغوش گرم من، تنها پناه منی؛با من باش، بگذار دوستت بدارم، هنوز حرف هایی در دل دارم که از گفتنشان به تو اجتناب کردم.
ای تویی که همانند خون در رگ های من جاری هستی
تویی که هر روز به امید دیدنش، زود از خواب بیدارم میشوم
در دل من، تو تنها ترینی
من هستم، ببین مرا؛من دوستت دارم.
وقتی تو نیستی، انگار دنیا، خالی از هر آدمی است؛
تصویر تو نیست، که سیاه سفید چشمانم را، رنگی کند.
با خواندن هر بیت از سعدی، یادت میوفتم.
میدانی؟من ماهر ترین آدمم، در سکوتِ رو به روی تو، اما حال میخواهم عشقم را به تو، فریاد زنم و گویم تویی که در دل و جان من ریشه کردی؛
چشمانم را که میبینی؟برقش برای توست
تو، دلیل ذوق و شوق روز های من هستی
وقتی نگاهم میکنی، قلبم هم رنگ رنگین کمان میشود،
تو هستی که برایش مینویسم
و تویی که اگر قلمی به دستم افتد، نقاشی اش را میکشم.
بیا رو به روی چشمانم باش، همانند روزهای دیگر.
قول میدهم، فقط چشمانت و لبخند هایت را تماشا کنم
فقط و فقط نگاه،
سکوت مطلق.

اِلْ
[۱۷ بهمن، زمستان ۱۴۰۱]


اسیر و آشفته ی گیسو و روی تو
مهم تر از آن،مجنون وجود تو
عاشقم و عشق را جز دیدار، درمانی نیست
جز نوازش موهای یار، دوایی نیست
در دلم یک باقیست
که آن یک تویی
در دل و جانم، جز تمنای دیدار تو نیست
شب و روز نذر، برای برگشتنت
که چه گویم، که همتای تو نیست
مرا ببین در هرآنچه دوست میدارم
در آیینه ببین،که جز تو در دلم آرزویی نیست
ای تو، ای مرد زیبا که در قلب من
سیاه چشمی جز چشمان تو نیست
مرا مرا مرا دوست بدار
که در جهانِ من، هیچکس همانند تو نیست

اِلْ


اینبار سَعْدی.


تورا در هر آنچه بینم،جویم،
در کوچک ترین چیز ها؛
لا به لای نقاشی هایم،
تورا بینم؛
آنگونه که هنرِ دست من،
زیبایی اش از توست.
تورا جویم در قطعه های پیانو،
که نت ها،چینش منظم و آوایی اشان،
از آن توست.
این آسمان، رنگ آبی اش
و قلمم، مشکی اش را از چشمان تو بگرفته.
احساس نوشته هایم،برای وجود توست،
برای نگاهت و خنده هایت.
موسیقی هایی که دوست دارم،
درباره ی تو سخن میگویند.
حتی دیگران، در شوق چشمانم،
تورا میبینند؛
سر تا سر وجود من
خبر می‌دهد از بودن تو،
اما، نه از کنار من بودنت.

اِلْ


𝖶𝗁𝖾𝗇 𝗒𝗈𝗎 𝗐𝖾𝗋𝖾 𝗁𝖾𝗋𝖾 𝖻𝖾𝖿𝗈𝗋𝖾
𝖢𝗈𝗎𝗅𝖽𝗇'𝗍 𝗅𝗈𝗈𝗄 𝗒𝗈𝗎 𝗂𝗇 𝗍𝗁𝖾 𝖾𝗒𝖾
𝖸𝗈𝗎'𝗋𝖾 𝗃𝗎𝗌𝗍 𝗅𝗂𝗄𝖾 𝖺𝗇 𝖺𝗇𝗀𝖾𝗅 𝖸𝗈𝗎𝗋 𝗌𝗄𝗂𝗇 𝗆𝖺𝗄𝖾𝗌 𝗆𝖾 𝖼𝗋𝗒
𝖸𝗈𝗎 𝖿𝗅𝗈𝖺𝗍 𝗅𝗂𝗄𝖾 𝖺 𝖿𝖾𝖺𝗍𝗁𝖾𝗋 𝖨𝗇 𝖺 𝖻𝖾𝖺𝗎𝗍𝗂𝖿𝗎𝗅 𝗐𝗈𝗋𝗅𝖽
𝖨 𝗐𝗂𝗌𝗁 𝖨 𝗐𝖺𝗌 𝗌𝗉𝖾𝖼𝗂𝖺𝗅 𝖸𝗈𝗎'𝗋𝖾 𝗌𝗈 𝖿𝗎𝖼𝗄𝗂𝗇' 𝗌𝗉𝖾𝖼𝗂𝖺𝗅
𝖡𝗎𝗍 𝖨'𝗆 𝖺 𝖼𝗋𝖾𝖾𝗉 𝖨'𝗆 𝖺 𝗐𝖾𝗂𝗋𝖽𝗈
𝖶𝗁𝖺𝗍 𝗍𝗁𝖾 𝗁𝖾𝗅𝗅 𝖺𝗆 𝖨 𝖽𝗈𝗂𝗇' 𝗁𝖾𝗋𝖾? 𝖨 𝖽𝗈𝗇'𝗍 𝖻𝖾𝗅𝗈𝗇𝗀 𝗁𝖾𝗋𝖾
𝖨 𝖽𝗈𝗇'𝗍 𝖼𝖺𝗋𝖾 𝗂𝖿 𝗂𝗍 𝗁𝗎𝗋𝗍𝗌 𝖨 𝗐𝖺𝗇𝗇𝖺 𝗁𝖺𝗏𝖾 𝖼𝗈𝗇𝗍𝗋𝗈𝗅
𝖨 𝗐𝖺𝗇𝗍 𝖺 𝗉𝖾𝗋𝖿𝖾𝖼𝗍 𝖻𝗈𝖽𝗒 𝖨 𝗐𝖺𝗇𝗍 𝖺 𝗉𝖾𝗋𝖿𝖾𝖼𝗍 𝗌𝗈𝗎𝗅




دوستت دارم همچون خود زندگی که گاهی بر فراز قله‌های جهان احساسش می‌کنم و منتظرت هستم با سماجتی به درازای ده زندگی، با محبتی که تمام‌شدنی نیست، با میلی شدید و نورانی که به تو دارم، با عطش وحشتناکی که به قلب تو دارم.

آلبر کامو


این عکس قشنگی که مَه گرفته»


و من دریایی میشوم در دل تاریکی؛
تو ای نور مهتاب،
بر من بتاب

اِلْ


همانگونه که مهتاب بر دریا می تابد
و جلوه گر زیبایی اش میشود،
زیبایی روح تو، بر چهره ی کم نظیرت تابید.
من دلباخته ی این بازتاب بی همتا شدم،
دلباخته ی ‘وجودت’
که با این کلماتِ محدود، وصف تو
نا ممکن است.

اِلْ

Показано 20 последних публикаций.

34

подписчиков
Статистика канала