زیستن با کتاب‌ها | مریم نیکومنش


Kanal geosi va tili: ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa: ko‘rsatilmagan



Kanal geosi va tili
ko‘rsatilmagan, ko‘rsatilmagan
Toifa
ko‘rsatilmagan
Statistika
Postlar filtri


راه هنرمند: سفری به سوی خلاقیت و خودآگاهی

در حال خواندن کتاب نقشۀ راه از کارل پیرسون بودم که به کهن‌الگوی معصوم بالغ رسیدم. تا چند روز پریشان‌حال بودم، چون فهمیدم که معصوم بالغ منفی هستم و ضعفم در این منزلگاه است.

این کشف آینه‌ای شد تا خودم را بهتر بشناسم. دیدم که زیاد فکر می‌کنم، اما اقدام نمی‌کنم. از دایرۀ امنم خارج نمی‌شوم، چون از شکست می‌ترسم. دنیا را پر از صلح و آرامش می‌خواهم و از درد و رنج گریزان هستم. متوجه شدم که نیاز به کمک دارم تا از این وضعیت خارج شوم.

به عنوان اولین قدم، کانال تلگرامم را بعد از چندین سال راه‌اندازی کردم و از مائده، مربی خلاقیت و کوچ حرفه‌ای، کمک خواستم تا کتاب راه هنرمند را با راهنمایی‌های او طی دوازده هفته بخوانم.

کار شروع شد.
هر هفته با انجام تمرینات نکات مهمی را یاد گرفتم و به دستاوردهای ارزشمندی گاه در همان هفتۀ مربوطه و گاه با تأخیر رسیدم.
به مهم‌ترین‌ها اشاره می‌کنم.

در هفتۀ اول که حس بازیابی امنیت بود، به مربی گفته بودم؛ همسرم در مسیر نویسندگی و هر نوع هنری که تا‌به‌حال آزموده‌ام همراهم نبوده و حتا مانعم بوده است.
اما در هفتۀ آخر به آن حس امنیت دست یافتم. در قسمتی از پذیرایی که نور اندکی داشت، در حال نوشتن بودم که همسرم چراغ را روشن‌ کرد و گفت: «توی تاریکی چشمات درد می‌گیره.» او با زدن کلید، فقط اتاق را روشن نکرد، بلکه قلبم را نیز روشن کرد و با من همراه شد.

در هفتۀ دوم که حس بازیابی هویت بود با رسم کیک زندگی آشنا شدم. کیک زندگی برش‌های شش قسمتی از دوستان، کار، معنویت، ورزش، تفریح و ماجراجویی است. فهمیدم که به تمام ابعاد زندگی توجه ندارم و تلاش کردم کیک زندگی را به‌تدریج کامل‌تر و شیرین‌تر کنم.

در هفتۀ سوم که بازیابی حس قدرت بود، با جیپسی سگِ خواهرم دوست شدم و از ترس بی‌مورد نسبت به حیوانات رهایی یافتم.

در هفتۀ چهارم که بازیابی انطباق گفتار و کردار بود، نتیجۀ استمرار در نوشتن صفحات صبحگاهی را دیدم.
در این هفته شاهد دگرگونی‌های زیادی در زندگی بودم. دیدم میزان خلوص و صداقتم با خودم بیشتر شده است. کشوه، کمدهای خانه‌ام با روش‌هایی که از پینترست یاد گرفته‌ام، نظم بیشتری یافته است. دیدم که در این مدت با نوشتن صفحات صبحگاهی در حال غبارروبی و کندن علف‌های هرز بودم.

جولیا کامرون می‌گوید: با نوشتن صفحات صبحگاهی زندگیمان از نو جلوه می‌یابد و شکل می‌گیرد.


در هفتۀ پنجم که بازیابی حس امکانات بود با سایه دوست شدم، هنرمند درونم.
برایش اسمِ سایه را انتخاب کردم تا او را به عینیت درآورم. هماهنگی با سایه، صلح و آرامش درونی را برایم به ارمغان آورد.

جولیا کامرون در انتهای کتاب می‌گوید: مراد از زندگی این است که با هنرمند درونمان ملاقات کنیم، برای همین آفریده شدیم.


در هفتۀ ششم و هفتم که حس اتصال و فراوانی بود، بر کمالگرایی و حس حسادت تمرکز داشتم و کانالم به لیست فعالان مدرسۀ نویسندگی افزوده شد.

در هفتۀ هشتم که بازیابی حس نیرومندی بود، شمال راستینم را با همراهی مائده جان یافتم و شاهد بهترین اتفاق این دوره بودم.
با این که همیشه و در همه‌جا از جرات، شجاعت و جسارت حرف می‌زنم، اما هنوز برایم عیان نشده بود. در این هفته فهمیدم تمام کارها و اهدافم در جهت یافتن جسارت است. می‌نویسم، می‌خوانم تا جسارت پیدا کنم. با پیدا کردن شمال راستین، راه برایم روشن‌تر و هموارتر شد.

از هفتۀ نهم که حس بازیابی شفقت بود تا پایان دوره، بر ترس‌ها‌ی زیادی غلبه کردم و سعی کردم با خودم مهربانتر باشم، ارزش کارها و توانایی‌هایم را بدانم و برای این هدف تصمیم گرفتم یک روز در هفته پیش مادرم باشم تا با یک تیر چند نشان زده باشم.

آموختم که رشد یک شبه اتفاق نمی‌افتد. خلاقیت از درون تاریکی جوانه می‌زند و باید به این تاریکی اعتماد کرد. مانند دانه‌ای که باید در دل تاریکی رشد کند، جوانه بزند و سر برآورد.
خواندن این کتاب و دستاوردهایش به تنهایی ممکن نبود. مائده با سوال‌هایش مرا به چالش کشید، به تفکر واداشت و کمکم کرد تا خودم به جواب برسم.
مطمئنم با دوباره‌خوانی این کتاب مرواریدهای بیشتری صید خواهم کرد و از مائده جان مربی نازنینم بسیار تشکر می‌کنم که همراهم بود.
@mhavaee❤️❤️
#راه_هنرمند


چرا کتاب نمی‌خوانید؟

چندی پیش تصمیم گرفتم از دوستان و آشنایان در سن‌، فرهنگ‌ و درآمدهای مختلف بپرسم: «چرا کتاب نمی‌خوانید؟» پاسخ‌های متنوع و جالبی دریافت کردم که در ادامه آن‌ها را با شما به اشتراک می‌گذارم.

برخی از پاسخ‌ها:

- قبلاً زیاد کتاب می‌خواندم، اما پس از ازدواج و مشکلات زندگی، ناخواسته از کتاب دور شدم. اکنون به دلیل مشغلۀ فکری نمی‌توانم تمرکز کنم. فقط به دنبال کاری هستم تا درآمدی کسب کنم. شاید دلایلم منطقی نباشند، اما فکر می‌کنم کتاب خواندن ذهن آرام می‌خواهد که من آن را ندارم.

- این پاسخ مرا به یاد هرم مازلو انداخت؛ وقتی دغدغه‌های اساسی زندگی وجود دارد، چطور می‌توان از افراد انتظار داشت که به کتاب خواندن بپردازند؟

- رفاه مالی خوبی دارم و به کشورهای زیادی سفر کرده‌ام. با این حال، تمرکزم به خاطر گشت‌وگذار در فضای مجازی کاهش یافته است.

- وقتی حالم خوب باشد، دوست دارم کتاب بخوانم. اما وقتی ذهنم درگیر است، نمی‌توانم. البته روزی یک فیلم را حتماً تماشا می‌کنم.

- در گذشته وقتی با او به کتابفروشی می‌رفتیم برایم کتاب می‌خرید و می‌گفت: «من که نمی‌خونم، لااقل تو بخون
روزهای دشوار برای همه وجود دارند و زندگی بدون چالش نیست. من تجربه کرده‌ام که چگونه کتاب می‌تواند منبع تسلی باشد. زمانی، خواندن پیرمرد و دریا برای من جانی دوباره شد.

- من از کودکی هر وقت می‌خواهم کتاب بخوانم، خوابم می‌گیرد و زود آن را کنار می‌گذارم.

- تجربۀ او تأیید جملۀ مایک توماسِ روزنامه‌نگار است که می‌گوید: «کتاب نخواندن بیشتر به ساختار خانواده مرتبط است تا سطح درآمد.»

- تا وقتی سرگرمی‌های دیگری هست، دلیلی برای مطالعه نمی‌بینم.

- بله، کتاب می‌خوانم. هدفم از مطالعه، بالا بردن سطح آگاهی و بهره‌گیری از کتاب به عنوان مشاور و راهنمایی در زندگی است.

-یک پاسخ دلگرم‌کننده.

پاسخ‌ها نشان می‌دهد که اولویت‌ها، سبک زندگی افراد را تعریف می‌کنند. باید به‌ انجام کاری تا حدی مشتاق باشید که در هر شرایطی آن را انجام دهید، حتی به میزان کم.

پیشنهاداتی برای آغاز کتاب‌خوانی:

۱- از ژانر مورد علاقه‌تان شروع کنید.
۲- کتاب را در نقاط مختلف خانه و در دسترس قرار دهید.
۳- گروه مطالعۀ مجازی تشکیل دهید.
۴- به کتابخانه‌های عمومی سر بزنید.
۵- با افراد کتابخوان معاشرت کنید.
۶- برای تعهد به کتابخوانی، برای خود جایزه‌ای تعیین کنید.
۷-از کتاب‌های کم‌حجم و سبک شروع کنید.

شما چه پیشنهادات دیگری برای افزودن به این لیست دارید؟
#کتابخوانی


گام‌های این هفته در مسیر رشد فردی

این هفته روزهای پرکاری را پشت سر گذاشتم.
در کلاس‌های دورۀ رسانۀ شخصی حاضر شدم، نکات مهم را یادداشت کردم، تمریناتم را انجام دادم و از استاد کلانتری بازخورد خوبی گرفتم.
هر روز یک یادداشت در کانال تلگرامم منتشر کردم.
بخش‌هایی از کتاب «جنایت و مکافات» را خواندم.
چند متن قدیمی را بازنویسی کردم.
دورۀ «راه هنرمند» را با مائده جان، مربی عزیزم، به پایان رساندم و قصد دارم در روزهای آینده دربارۀ دستاوردهایم بنویسم.
امروز یکی از بهترین اتفاقات زندگی‌ام رخ داد؛ پسرم در رشتۀ حقوق دانشگاه‌های دولتی و آزاد قبول شد و بابت این نعمت خدا را شاکرم.

پ‌ن: به علت کمبود وقت خیلی مختصر نوشتم تا زنجیرۀ یادداشت روزانه قطع نشود.

#گزارش_هفتگی


هدف از مطالعه چیست؟

مطالعه اهداف متنوعی را دنبال می‌کند که دو هدف اصلی آن به شرح زیر است:

 ۱- شناخت خود
مطالعه به افراد کمک می‌کند تا خودشان را بهتر بشناسند و استعدادها و توانایی‌های خود را کشف کنند. این شناخت می‌تواند به برآوردن نیازهای مادی و همچنین پاسخگویی به آرمان‌ها و آرزوها کمک کند.

به عنوان مثال:
آرنی اکورسی یکی از مدیران برجستۀ فوتبال است. وقتی دربارۀ آغاز مسیر حرفه‌ای‌اش در عرصۀ فوتبال ملی از او پرسیدند، پاسخ داد: «من در شهر هرشی پنسیلوانیا بزرگ شدم و همیشه عاشق ورزش بودم. علاقۀ زیادی به پیگیری بازی تیم‌های فیلادلفیا داشتم. وقتی در سال ۱۹۵۷ کتابی درباره برانچ ریکی، مربی بیسبال، منتشر شد، آن را خواندم و زندگی‌ام تغییر کرد. این کتاب مسیر شغلی‌ام را مشخص کرد.»

والت دیسنی نیز  گفته است: «همۀ ما در زندگی تحت تاثیر کتاب‌هایی قرار می‌گیریم. برای من، این کتاب دربارۀ فیلم‌های کارتونی بود که در کتابخانۀ کانزاس سیتی پیدا کردم، زمانی که قصد داشتم انیمیشن بسازم. این کتاب تمامی اطلاعات مورد نیازم را ارائه داد و کمک کرد تا هنر و ساخت تصاویر متحرک را بیاموزم و راه خود را در داستان‌پردازی ادامه دهم.»

۲- شناخت جهان

هنر مطالعه در چیست؟
هنر مطالعه در این است که مطالب آموخته شده را به درستی تفکیک کنیم و بدانیم چه چیزی ارزش به خاطر سپردن دارد. هر چیزی که یاد می‌گیریم باید مانند قطعات پازل کنار هم گذاشته شود تا شکلی معنادار پیدا کند و بتوانیم در زمان مناسب از آن استفاده کنیم. در غیر این صورت، خواندن صرفاً منجر به توهم دانش و غرور کاذب می‌شود.

کسی که هنر مطالعه را فرا گرفته باشد، می‌تواند به سرعت در کتاب‌ها، مجلات یا مقالات تشخیص دهد که چه چیزی ارزش حفظ کردن دارد. تنها در این صورت است که مطالعه معنا پیدا می‌کند و راه به جایی می‌برد.

#کتابخوانی


میان‌مایگی به چه معناست؟

تونی وبستر در کتاب درک یک پایان می‌گوید: میان‌مایه، این چیزی است که من از پایان مدرسه تا به امروز بوده‌ام. میان‌مایه در دانشگاه و کار، میان‌مایه در دوستی، در وفاداری، در عشق. میان‌مایه در زندگی، میان‌مایه در راست‌گویی و میان‌مایه در اصول اخلاقی.

تعریف من از میان‌مایگی این بود: معمولی بودن.
فکر می‌کردم چون توان ما محدود است، ناگزیریم در بعضی موارد معمولی بودن را بپذیریم. تصور می‌کردم اگر کسی در حرفه‌‌اش بهترین باشد، از میان‌مایگی عبور کرده است. اما وقتی چندین مقاله در این‌ مورد خواندم متوجه شدم که تعریف میان‌مایگی فراتر از این‌ تصورات است، یعنی هر فردی می‌تواند در عین مهارت‌مند بودن، میان‌مایه هم باشد.

میان‌مایگی در اصل به نوع تفکر، نگرش، باورها و ارزش‌های فردی بستگی دارد.


میان‌مایگی از نظر لغوی به چه معناست و چگونه وارد دایره‌ی واژگان ما شده است؟

میان‌مایه از واژه‌های خوش‌آهنگی است که استاد داریوش آشوری به جای لغت متوسط‌‌الاحوال به مجموعه‌ی واژگان زبان فارسی هدیه داده‌اند.

طبق خوانده‌هایم، متوجه شدم با نشانه‌هایی می‌توان افراد میان‌مایه را شناخت و خود را نیز محک زد تا در صورت نیاز اصلاحاتی را انجام داد.

نشانه‌های افراد میان‌مایه چیست؟

• با اندیشیدن، بیگانه هستند. آن‌ها با هر رخدادی در جامعه همراه می‌شوند، بدون آن که دلیلی برای این همراهی داشته باشند.

• تأثیرپذیر هستند. هیچ ایده‌‌ای ندارند. هر چه را که دیگران می‌گویند، بی‌کم و کاست می‌پذیرند. آن‌گاه همان شنیده‌ها را به دیگران تحویل می‌دهند.

• بیشترِ وقت خود را صرف امور اطرافیان می‌کنند
. کارهای دیگران را مهم‌تر و با ارزش‌تر از کارهای خود می‌دانند.

• رویه‌نگر هستند. آدم‌های رویه‌نگر، درک عمیقی از مسائل ندارند. نمی‌توانند برای سخنانشان استدلالی ارائه کنند و دانسته‌هایشان‌ همچون کف روی آب شناور است.

• به اقتضای زمانه رفتار می‌کنند. برای خود هیچ چارچوب و ارزشی تعریف نکرده‌اند. مانند آفتاب‌پرست رنگ محیط را به خود می‌گیرند‌.

• اهل معاشرت با کتاب‌ها نیستند. ساعت‌ها صفحات مجازی را بالا و پایین می‌کنند، ولی هنگام خواندن کتاب، پلک چشمانشان سنگین می‌شود، کتاب را می‌بندند و به خود قول می‌دهند که روز بعد جبران کنند.

• خود‌ویرانگر هستند. عزت‌نفس پایینی دارند. اشتباهات خود را نمی‌بخشند و بابت کوچکترین مسئله خود را ملامت می‌کنند.

• هدف و آرزو ندارند. انسان زمانی تلاش می‌کند و از جسم و جانش مایه می‌گذارد که قصد رسیدن به جایی یا چیزی را داشته باشد. رشد، خلاقیت، پویایی و نظم، ثمرۀ داشتن هدف و رویاست. کسانی که فاقد این دو هستند خود را به روزمرگی، زندگی کسالت‌بار و بی‌معنا محکوم کرده‌اند.

•ریسک‌پذیر نیستند. خطر کردن شجاعت و جسارت می‌خواهد که در وجود انسان‌های میان‌مایه به ندرت یافت می‌شود بنابراین زندگی یکنواخت، خطی و عاری از هیجانی را سپری می‌کنند.

شما چه مواردی را می‌توانید به این فهرست اضافه کنید؟


روزنگار با طعم یادگیری

۱- به محض بیدار شدن صفحات صبحگاهی‌ام را نوشتم و برنامۀ روزانه‌ام را فهرست کردم.

۲- به امور خانه رسیدگی کردم، از آشپزی و نظافت گرفته تا خرید نان و سبزیجات.

۳- ساعت ۱۰:۳۰ در جلسه‌ی تکمیلی مدیریت رسانه شرکت کردم. استاد کلانتری نوشته‌های تعدادی از دوستان را خواند و نکات مهم آن‌ها را توضیح داد.

۴- کتاب «راه هنرمند» را همراه با مائدۀ عزیز به پایان رساندم. این کتاب به اهدافی چون شفای خلاقیت، خودآگاهی، ارتباط با کودک درون، مراقبت از خود و شناخت بهتر از خود می‌پردازد. جولیا کامرون در پایان کتاب جمله‌ای زیبا دارد که می‌گوید:
«مراد از زندگی این است که با هنرمند درون خود قرار ملاقاتی داشته باشیم. به همین دلیل است که آفریده شده‌ایم.»

۵-ساعت ۱۹ کلاس مدیریت رسانۀ شخصی برگزار شد. تمرین جدید این هفته نوشتن یک کتابچه با موضوع دلخواه‌مان است. کانال‌ها و متن‌های دوستان را بررسی کردند و بازخورد خوبی گرفتم.

۶-بخشی از کتاب «جنایات و مکافات» را مطالعه کردم.
#روزنگار


جلسات بازخورد

۱۳-از کلمات ساده استفاده کنید و از عبارت‌پردازی غیر‌ضروری بپرهیزید.

۱۴-اصطلاحات، ضرب‌المثل‌ها، تشبیهات و نقل‌قول‌ها باید به‌طور طبیعی در متن جای گیرند، نه این که به اجبار در متن بنشینند.

۱۵-نوشته باید دارای رنگ، بو و فردیت باشد، در غیر این صورت شبیه مطالب ویکی‌پدیا خواهد شد.

۱۶- نثر باید دارای فصاحت، نگاه و استدلال باشد.

۱۷- از آوردن کلماتی غیرضروری در ابتدای بندها خودداری کنید، مانند: بنابراین، حالا ببینید، حتماً می‌دانید که و… .

۱۸- کلمات را باید در معنای واقعی‌شان به کار برد و از ساختن سالاد کلمه‌ پرهیز کرد.

۱۹- نوشته را به سمت انشا نویسی، لوح‌تقدیر و تعارفات رسمی هدایت نکنید.

۲۰-عباراتی مانند؛ به نظر من، به گمانم، به خیال من، من فکر می‌کنم، در نوشته‌های حساس به کار می‌روند. در یادداشت‌های کوتاه، این عبارات زائد هستند.

ادامه دارد.
#نکاتی_برای_خلق_نثر_خوب


«دوست بازیافته» اثری‌ست به قلم فرد اولمن، نویسنده‌ و نقاش آلمانی.

این اثر داستان دو پسر بچه‌ی شانزده ساله است، هانس شوارتس فردی یهودی و از خانواده‌ای متوسط و کنراد هوهنفلس از خاندان مهم و اشرافی آلمان. آنها در شهر اشتوتگارت آلمان زندگی می‌کنند و در مدرسه‌ی کارل آلکساندر درس می‌خوانند.

کنراد اواسط سال تحصیلی وارد این مدرسه شده و همکلاسی هانس می‌شود.
کنراد و هانس بعد از مدتی با هم دوست می‌شوند، دو دوست جدانشدنی. بچه‌ها در مدرسه به آن‌ها لقب دوقلوهای افسانه‌ای داده بودند.

آن‌ها به دور از سیاست، شایعات و اخبار نگران کننده با هم روابط دوستانه‌‌ای داشتند به علایق و سرگرمی‌هایشان می‌پرداختند و تعطیلات آخر هفته به گشت‌و‌گذار در اطراف شهر می‌رفتند و مهم‌ترین مسئله‌ی آنها این بود که؛ چگونه بهترین استفاده را از زندگی بکنند؟

آن دو علایق مشابهی داشتند و در عین حال در بعضی موارد بسیار متفاوت بودند، هانس در مورد همه چیز فکر می‌کرد، سوال می‌کرد و به دنبال پاسخی برای سوالاتش بود، حتا گاهی شک به جانش می‌افتاد و سخنان و تجربه‌‌های دیگران به تنهایی برایش قابل باور نبود. اما کنراد آن‌چه را که ثابت شده و به صورت سنت و فرهنگ درآمده بود، بدون چون‌و‌چرا می‌پذیرفت.

زمانی که در همسایگی هانس، خانه‌ای آتش گرفت و سه بچه زنده زنده در آتش سوختند، تغییرات شگرفی در درون هانس اتفاق افتاد. او سوالاتش تغییر کرد، می‌گفت: «زندگی چیست؟ چگونه باید از زندگی استفاده کرد؟ آیا باید به نفع شخصی پیش رفت یا به نفع بشریت؟ چگونه می‌توان از این اوضاع نامساعد بهترین بهره را گرفت؟»

آنچه که برای هانس و خانواده‌اش اهمیت ویژه‌ای داشت، وطن‌پرستی بود. می‌گفتند: «آلمان وطن ماست و برای همیشه خواهد بود و یهودی بودن به همان اندازه‌ای بی‌اهمیت است که کسی به جای موی بور، موی خرمایی داشته باشد.»

والدین هانس او را در عقاید و انتخاب دین، آزاد گذاشته بودند و خودشان هم تعصب دینی نداشتند. پدرِ هانس پزشک محترمی بود. آن‌ها انسان‌های واقعی و سخاوتمندی بودند. مادر هانس در روزِ بخششِ بزرگ به کنیسه می‌رفت و در روز عیدِ پاک سرود مسیحیان را می‌خواند.

اما وقتی نظام هیتلری روی کار آمد اوضاع زندگی برای هانس، خانواده‌اش و دیگر یهودیان دشوار شد. روابط دیگر مانند قبل نبود، حتی کنراد هم صمیمیت قبل را نداشت. تا حدی که والدین هانس، بعد از چند ماه از شروع این فاجعه، او را به آمریکا فرستادند تا زندگی تازه‌ای را آغاز کند.

هانس در آمریکا تحصیلاتش را ادامه داد. وکیل دعاوی شد، ازدواج کرد، صاحب فرزند، خانه و چندین ماشین شد ولی هیچ‌وقت از عمق وجودش احساس موفقیت نکرد.
او همیشه دوست داشت شاعر شود یا کتابی بنویسد، آن زمان پولی در بساط نداشت که به این کارها بپردازد و اکنون که اوضاع مالی مساعد است، تصور می‌کند که دیگر نمی‌تواند.

در همان روزهای پر‌آشوب و وحشتناک، روزی پدر هانس بقدری از برخورد نازی‌ها و اوضاع کشور به تنگ آمده بود که  وقتی همسرش در خواب بود، شیر گاز را باز می‌گذارد، به بستر می‌رود و در اثر گازگرفتگی هر دو از دنیا می‌روند.

هفده سال گذشت. سالهایی که هانس می‌کوشید تا آلمان و تمام خاطرات را از ذهنش پاک کند ولی در همین گیرودار یک نامه تمام تلاش او را به هدر داد.  نامه‌ای از مدرسه‌ی کارل آلکساندر به دستش رسید که درخواست کمک مالی کرده و اسامی کشته شدگان مدرسه را نیز ضمیمۀ نامه کرده بودند.

هانس  با خودش کلنجار می‌رفت تا اسامی را ببیند یا نه؟ کمک مالی را انجام دهد یا نه؟ البته او همیشه به یهودی‌های لهستان، به فلسطینی‌ها و حتی به آلمان پول می‌فرستاد.

این داستان پایانی تکان‌دهنده دارد. نویسنده در این اثر، تاثیر نظام هیتلری را در روابط بین انسان‌ها به خوبی نشان می‌دهد و می‌خواهد بگوید، تفاوت در دین و مذهب اهمیتی ندارد، آن‌چه که مهم است؛ انسانیت، بزرگی، مهربانی و بخشش است.
#مرور_کتاب


جلسات بازخورد

در دورۀ مدیریت رسانۀ شخصی، جلسات بازخورد داریم. استاد متن‌ها را به دقت می‌خواند و اشکالات آن‌ها را می‌گوید. گاهی بعد از بازخوردهای تند و ضروری با لهجۀ ترکی می‌گوید: «بلند شوید و قدمی بزنید تا غرورتان جریحه‌دار نشود.»
احساس کردم که باید به اولین جلسهٔ بازخورد برگردم و هم‌زمان یادداشت‌برداری کنم، زیرا نکاتی که مطرح می‌شود، برای خلق نثری خوب ضروری است. این نکات مهم را با شما به اشتراک می‌گذارم:

۱-هر فضایی، زبان مخصوص خود را می‌طلبد: نثر فضای آکادمیک با نثر یادداشت‌های کانال تلگرامی تفاوت دارد. فضای آکادمیک معمولاً نوآوری و سادگی را نمی‌پذیرد و فضای تلگرام کلمات و عبارات پیچیده و دشوار را.

۲-از زیاده‌گویی و تکرار بپرهیزید: کلمه یا عباراتی را که در متن کارایی ندارد، حذف کنید. چند کلمۀ مترادف را کنار هم قرار ندهید و در نوشتن کلمات روی کاغذ خسیس باشید.


۳-تجربۀ نوشتن متفاوت: هر جمله را به چند شکل مختلف بنویسید و سپس به ویرایش بپردازید، به یک‌بار نوشتن و سپس ویرایش اکتفا نکنید. 

۴-انسجام بین پاراگراف‌ها و سطرها: سعی کنید بین پاراگراف‌ها و سطرها انسجام برقرار کنید، تا هر کدام به نغمه‌ای جداگانه نپردازند.

۵-استفاده از کلمات رایج: از کلمات ساده و رایج بهره ببرید.

۶-شروع‌های جذاب: هنگام شروع، از نوشتن بدیهیات و اطلاعات بیهوده بپرهیزید و با مثال‌ها و توضیحات ملموس، مفاهیم را برای مخاطب شفاف‌ کنید.

۷-صیقل دادن متن: در بازنویسی، جملات را بتراشید و متن را صیقل دهید، تا نثری الماس‌گونه شکل گیرد، به‌طوری‌که حذف هر کلمه در متن آسیب‌زا باشد.

۸-جملات کوتاه: اگرچه جملات طولانی می‌توانند مفید باشند، اما هنر در موجز‌نویسی است.

۹-استفاده از دیدگاه شخصی: بیان نظرات و دیدگاه شخصی مفید است، اما باید به‌اندازه و به‌جا از آن استفاده کرد.

۱۰-گستردن دایرۀ واژگان: سعی کنید دایرۀ واژگان خود را گسترش دهید، تا تاوان بی‌کلمه‌گی را با جمله ندهید.

۱۱-توجه به یک‌دستی متن: در متن از شکسته‌نویسی و زبان معیار به‌موقع و در جای درست استفاده کنید، تا یک‌دستی متن حفظ شود
  
۱۲-قصه‌گویی به جای توضیح: به توضیح یک مفهوم اکتفا نکنید؛ آن را با قصه‌گویی و مثال‌های ملموس نشان دهید.

شاهین کلانتری می‌گوید: «نویسنده، گزیده سخن می‌گوید و اعتباریافته.»


ادامه دارد.
#نکاتی_برای_خلق_نثر_خوب


گام‌های این هفته در مسیر رشد فردی

۱-شرکت در جلسات مدیریت رسانۀ شخصی
هر روز در جلسهٔ تکمیلی مدیریت رسانۀ شخصی شرکت کردم و نکات مفیدی دربارهٔ خلق یک نثر خوب آموختم.

۲-کتاب‌خوانی
- مطالعهٔ «جنایات و مکافات» تا صفحه ۱۸۰
- مطالعهٔ «در جستجوی دانایی» تا صفحه ۷۷
- مرور اجمالی «آلیس در سرزمین عجایب» با ترجمهٔ زویا پیرزاد

۳- انتشار یادداشت در تلگرام
هر روز یک یادداشت در کانال تلگرام منتشر کردم.

۴- دورهٔ دوم مدیریت رسانه شخصی
در دورهٔ دوم مدیریت رسانه شخصی حاضر شدم و تمرینات مربوطه را انجام دادم.

۵- وقت‌گذرانی با خانواده
طبق قراری که با خودم گذاشتم، یک شب در کنار مادرم ماندم.

۶- گفت‌وگو با یک دوست قدیمی
گفت‌وگوی خوبی دربارهٔ رشد فردی با یک دوست قدیمی داشتم و به یک گروه خودشناسی دعوت شدم.

۷- صفحات صبحگاهی
هر روز صفحات صبحگاهی را نوشتم و در انتهای شب عملکرد روزانه‌ام را بررسی کردم.

جمع‌بندی
خوشحالم که با وجود مشغله‌های فراوان و محدودیت زمانی، توانستم گام‌های موثری در مسیر رشد فردی و دستیابی به اهداف بلندمدتم بردارم.

اگر مایلید شما هم بنویسید که این هفته چه‌ کارهایی انجام داده‌اید؟

#گزارش_هفتگی


 چگونه مانند آلیس زندگی کنیم؟

نه، اشتباه نکنید! منظورم این نیست که مانند آلیس به دنبال خرگوش بدویم، در سوراخ‌ بیفتیم، بدون اینکه به راه بازگشت‌مان فکر کنیم. 
 می‌خواهم از رفتار آلیس بگویم. او اهل خطر کردن است و با امید پیش می‌رود. منتظر کسی نمی‌ماند، بلکه با عقل و درایت مسائلش را حل می‌کند. یقین دارد که هر کاری شدنی است. کنجکاوی، خودباوری و شجاعت از خصلت‌های برجستۀ اوست.

آلیس در سرزمین عجایب، سفری سه مرحله‌ای را می‌پیماید که می‌توان آن را سفر قهرمانی نامید: جدا شدن از زندگی روزمره، ورود به دنیای جدید، بازگشت با نگرشی تازه.
او در سفر قهرمانی از زندگی روزمره دل می‌کَند. با خوردن شیشۀ دارو، کوچک می‌شود تا با دنیای تازه هماهنگی یابد. او در این محیط جدید با شخصیت‌های گوناگونی روبرو می‌شود، از هر کدام درسی می‌آموزد، خود را به چالش می‌کشد و با کوله‌باری از تجربه و نگاهی نو بازمی‌گردد.

داستان «آلیس در سرزمین عجایب» تنها برای کودکان نیست، او برای بزرگسالان نیز درس‌های زیادی دارد، از جمله:
۱- ماجراجویی
۲- پرسش‌گری
۳- خودابرازی
۴- هنر گفت‌وگو
۵- گفت‌و‌گوی درونی سازنده
۶- قدرت تخیل
۷- تفکر خلاق
۸- به‌کارگیری آموخته‌ها
۹- خودکاوی
۱۰- سنجش ایده‌ها

۱-ماجراجویی
چندی پیش، پسرم حین مطالعه گفت: «زندگی بعضی‌ها چقدر هیجان‌انگیزه. مثلاً فالاچی زمان جنگ به عنوان خبرنگار به ویتنام می‌ره، فقط برای شناخت آدما و دفاع از عقید‌ه‌‌ش. ماجراجویی‌ میگل سروانتس رمان دن کیشوت رو خلق کرد و دکارت هم توی بیست‌سالگی به جهانگردی رفت. زندگی پرماجرای این افراد واقعاً شگفت‌انگیزه و هر روز فرصت جدیدی برای تجربه و یادگیری فراهم می‌کنه. منم زندگی ماجراجویانه رو دوست دارم، زندگی یکنواخت و تکراری برام غیر‌قابل‌تحمله، درست مثل ماهی سیاه کوچولو.»

حرف‌های پسرم مرا ترساند. نمی‌دانم. شاید به خاطر احساس مادرانه‌ام باشد.

ماجراجویی یعنی داشتن جرأت و جسارت در مواجه با ناشناخته‌‌ها. آلیس زندگی روزمره را کسالت‌بار می‌داند و به دنبال چیزهایی فراتر از آن است. ماجراجویی فقط به سفرهای خطرناک محدود نمی‌شود؛ حتی یک سفر کوتاه یا سفری به درونِ خود می‌تواند نوعی ماجراجویی باشد.

من هم خودم را ماجراجو می‌دانم، زیرا با خواندن و نوشتن، سفر می‌کنم. با کشف جهان‌های متفاوت، جهان‌بینی‌ام را وسعت می‌بخشم و تاب‌آوری‌ام را افزایش می‌دهم. این ماجراجویی هرگز به پایان نمی‌رسد.
   
۲-پرسش‌گری
 وقتی به پرسش‌گری فکر می‌کنم،  سقراط به ذهنم می‌آید که با طرح سؤال‌های هوشمندانه افراد را به فکر وامی‌داشت. آلیس هم با هر کسی رو‌به‌رو‌ می‌شود، سؤالاتی می‌پرسد و با او به گفت‌و‌گو می‌پردازد. پاسخ‌های نادرست را نمی‌پذیرد و از مخالفت با شاه و ملکه هم ابایی ندارد.

اخیراً در یک برنامۀ تلویزیونی دیدم که خبرنگاران سؤالاتی از یک فرماندۀ آمریکایی دربارۀ جنگ ایران و اسرائیل می‌پرسیدند، اما او نمی‌توانست پاسخ قانع‌کننده‌ای ارائه کند.
این سؤال و جواب‌ها توجهم را جلب کرد. احساس کردم خبرنگاران برخی از سؤالات را بسیار صریح می‌پرسند و فرمانده به دلایل سیاسی و امنیتی نمی‌تواند پاسخ مناسبی بدهد.
متوجه شدم پرسیدن سؤال درست در زمان مناسب و به روش صحیح می‌تواند منجر به دریافت اطلاعات مفید و ارتباط مؤثر شود.
در نتیجه می‌توانیم با طرح سؤالات هوشمندانه از خود و دیگران به پاسخ برسیم و کیفیت زندگی خود را بهبود ببخشیم.

ادامه دارد.
#آلیس_در_سرزمین_عجایب


۱۴ نکته برای خلق یک اثر ماندگار

برای خلق یک اثر باید به دو چیز توجه کنیم: زیبایی و کاربردی بودن.

آلن مور، نویسندۀ کتاب «دیزاین کن که زیبایی امری کلیدی است» چهارده نکته را می‌آموزد، که با بکارگیری آن‌ها می‌توان اثری زیبا و ماندگار خلق کرد.

۱- کنجکاو باشید.
وقتی برای پیاده‌روی به خیابان می‌روید، یا وارد جمعی می‌شوید به همه چیز با دقت و پرسش‌گرانه نگاه کنید.
دفترچۀ یادداشتی همراه خود داشته باشید و آن‌چه را که برایتان جالب به نظر می‌رسد، بنویسید، این اطلاعات در جایی به‌کار خواهد آمد.
وقتی مطالعه می‌کنید زیر جملات مهم خط بکشید، یادداشت‌برداری کنید و نظر خود را بنویسید.

۲- عمق دید خود را گسترش دهید.
زمانی که می‌خواهید کاری انجام دهید یا مطلبی بنویسید یا سوالی ذهنتان را مشغول کرده، نظر دیگران را بپرسید. این کار نگاه انسان را به مسائل عمیق‌تر می‌کند. 

۳- خود را بروزرسانی کنید.
باورها، دیدگاه، ارتباطات و نحوۀ کسب‌وکار خود را مدام بازآفرینی کنید، راه‌ها و ایده‌های جدیدی کسب کنید تا زودتر به اهداف خود دست پیدا کنید.

۴- مشاهده‌گر باشید.
در حرفه‌ی خود افراد موفق را به دقت زیر نظر بگیرید. ببینید چگونه کار می‌کنند. چه ارتباطاتی دارند؟ چرا فلان شرکت موفق است یا چرا فلان نویسنده می‌تواند آنقدر متفاوت و زیبا بنویسد.

۵- بروید و ببینید‌.
کسب‌و‌کارها و آدم‌های موفق را از نزدیک ببینید. با آن‌ها گفت‌و‌گو کنید و از طرز کارشان سوال کنید. همیشه دیدار حضوری، مؤثرتر از ارسال ایمیل یا چت‌های مجازی است.

۶- دانش خود را گسترش دهید.
وقتی دانش و اطلاعات خود را افزایش دهید ایده‌های بیشتری دارید و می‌توانید خلاقیت خود را بالا ببرید.

۷- پذیرا باشید.
 مانند طبیعت عمل کنید. طبیعت مرتب خود را احیا می‌کند. انسان‌ها هم باید افکار و باورهای خود را بازبینی کنند و ایده‌های جدید، افکار جدید، ابزار جدید و ارتباطات جدید را بپذیرند، بیاموزند و با دیگران به اشتراک بگذارید.

۸- کار تیمی انجام دهید.
در هر حرفه‌ای مشغول هستید، کار گروهی می‌تواند بسیار مفید باشد. افرادی که با هم همکاری می‌کنند توانمندتر و کارآمدتر هستند.

۹- خوش‌بین باشید.
هدف خود را درست انتخاب کنید و برای به ثمر رساندن آن؛ اشتیاق، انگیزه و هیجان داشته باشید. با خوش‌بینی و احساس خوب آن را انجام دهید.

۱۰- خود را محدود نکنید.
محدودیتی برای خلاقیت و ساختن نگذارید. هر کاری که دوست دارید انجام دهید. نقاشی کنید. متن بنویسید، شعر بگویید و هر کاری که از عهده‌تان برمی‌آید انجام دهید. چون هیچ قاعده و اصولی برای انجام دادن یا ندادن هیچ کاری وجود ندارد. وقت اندک است، کاری کنید که ارزشش را داشته باشد.

۱۱- به حس خود اعتماد کنید.
همیشه که نباید به دنبال دلیل و منطق بود. خوب ببینید، بشنوید، تأمل کنید و به حس شهودی خود اطمینان کنید. وقتی قرار است ایده‌ای را اجرا کنید معطل نکنید.

۱۲-با افراد هم‌مسیر کار کنید.
با افرادی همراه شوید که هم‌مسیر و هم‌دغدغه‌ی شما هستند. تا با انگیزه‌ی بهتری پیش بروید.

۱۳- ترس را کنار بگذارید.
ترس مانع بزرگی برای موفقیت است.
وقتی به کارتان باور دارید و می‌دانید راه درست را انتخاب کرده‌اید، به جای ترسیدن با کلمات مهر‌آمیز از خود حمایت کنید.

۱۴- در جست‌وجوی خلق یک اثر ماندگار باشید.
فرصت‌ها را از دست ندهید تا بتوانید چیزهای نو خلق کنید.

مریم نیکومنش


روزنگار با طعم یادگیری

۱- صفحات صبحگاهی
به محض بیدار شدن، نوشتن صفحات صبحگاهی را آغاز کردم. بر اساس نظریۀ یونگ، حالت هوشیاری ۴۵ دقیقه پس از بیدار شدن به‌تدریج فعال می‌شود. این اولین ۴۵ دقیقه پس از بیداری، بهترین زمان برای نوشتن است.

۲-جلسۀ تکمیلی مدیریت رسانه
ساعت ۱۰:۱۵ در جلسه‌ی تکمیلی مدیریت رسانۀ شخصی شرکت کردم. کلاس با خواندن شعری زیبا توسط استاد آغاز شد و پس از آن گفت‌وگو دربارۀ مقاله‌ای پیرامون زبان فارسی داشتیم. استاد همچنین برخی از نوشته‌های دوستان را به‌طور دقیق بررسی کردند. مهم‌ترین نکته‌ای که از کلاس آموختم این بود:
ما تاوان بی‌کلمه‌گی را با جمله می‌دهیم.


۳-کتاب در جستجوی دانایی
کتاب دیگری از جولیا کامرون به نام «در جستجوی دانایی» را شروع کردم و تا صفحۀ ۶۷ خواندم. این کتاب با عناوین دیگری نیز چاپ شده و نویسنده در آن به چهار شیوه برای دعا و ارتباط با خدا در مسیر شش هفته‌ای خلاقیت اشاره کرده است:
- صفحات صبحگاهی
- قرار ملاقات با هنرمند درون
- پیاده‌روی
- نوشتن کامل راهنمایی‌ها
هفتۀ اول دربارۀ مفهوم خداست. در این هفته، نویسنده تجربیات خود را به اشتراک می‌گذارد و نظرات دوستانش را نیز جویا می‌شود. کتاب بسیار زیباست، اما متأسفانه ترجمۀ چندان خوبی ندارد. سؤالی که برایم پیش می‌آید این است که چرا برخی افراد بدون داشتن توانمندی، بر ترجمه اصرار می‌ورزند؟

۴-کلاس مدیریت رسانۀ شخصی
ساعت ۱۹ در کلاس مدیریت رسانۀ شخصی حاضر شدم. این کلاس نیم‌ساعت به طول انجامید و استاد دو موضوع را ارائه کردند:
•نوشتن دربارۀ یک شخصیت خیالی موضوعی قابل انتشار و جذاب، اما به دلیل چالش‌های آن، دشوار به نظر می‌رسد.
•یادداشت‌برداری فعالانه از تجربه‌ها
این موضوع به تمرکز روی زوایای شخصی و تجربیات فردی ما مربوط می‌شود.
دوره‌ی مدیریت رسانۀ شخصی بهترین دوره‌ای است که تاکنون شرکت کرده‌ام؛ زیرا با دریافت بازخورد از تمرینات، نقاط ضعف و قوت خود را بهتر می‌شناسم.

۵-رمان جنایت و مکافات
رمان جذاب «جنایت و مکافات» را تا صفحۀ ۱۶۴ خواندم. داستان دربارهٔ دانشجویی است که وضعیت مالی خوبی ندارد. در نزدیکی او، پیرزنی نزول‌خور و پولدار زندگی می‌کند که فقرا برای تأمین نیازهای خود، اموالشان را نزد او گرو می‌گذارند و وام می‌گیرند. بسیاری از مردم در فکر کشتن این زن هستند و در نهایت، راسکلنیکف، شخصیت اصلی داستان، این کار را انجام می‌دهد و ماجرای داستان تازه از اینجا آغاز می‌شود.

#روزنگار


چگونه آگاهانه آیندۀ مطلوب خود را بسازید اثری است از بنجامین هاردی

بنجامین هاردی، دکترای روانشناسی سازمانی از دانشگاه کلمسون، در کتاب «چگونه آگاهانه آیندۀ مطلوب خود را بسازید» نگاه عمیقی به نحوه‌ی بهبود و ساماندهی زندگی دارد.

این کتاب مجموعه‌ای از مقالات است که نویسنده به تدریج در کاتالوگ اندیشه منتشر کرده و اکنون همه را در این کتاب گردآورده است. هر مقاله به بخش‌های کوچکتری تقسیم شده که مطالعه را برای مخاطب ساده‌تر و دلپذیرتر می‌کند.

محتوای کتاب

هاردی در این کتاب، مخاطبان خود را ترغیب می‌کند تا به رفتارهای روزمره، افکار و باورهای خود آگاهانه نگاه کنند و بررسی کنند آیا در مسیر درستی قرار دارند یا نه.

بخش اول: به مخاطبی که از مسیر زندگی خود خارج شده است، راهکارهای ساده‌ای می‌آموزد تا زندگی خود را سروسامان دهد و به مسیر بازگردد.
بخش دوم: برنامه‌ریزی هوشمندانه را آموزش می‌دهد، تا مخاطبان بتوانند اهداف خود را بهتر تنظیم کنند.
بخش سوم: مخاطبان را به بازبینی افکار و باورهای خود فرامی‌خواند و از کارهایی صحبت می‌کند که به بالا بردن کیفیت زندگی کمک می‌کنند.

نکات برجسته

اهمیت سلامتی: نویسنده صحت و سلامتی را به عنوان اساسی‌ترین رکن زندگی معرفی می‌کند.
آموزش و یادگیری: انسان‌هایی که به دنبال یادگیری هستند، از نگاه نویسنده انسان‌هایی شگفت‌انگیز هستند.
یادداشت‌نویسی روزانه: هاردی با مقاله‌ای جامع اهمیت نوشتن روزانه را توضیح می‌دهد و مخاطب را ترغیب می‌کند که این کار را ترک نکند.
زندگی در لحظه: از نیایش، مدیتیشن و نوشتن یادداشت‌های روزانه به عنوان راهکارهایی برای زندگی در لحظه نام می‌برد.

تجربه شخصی
نویسنده تجربیات زیستۀ خود را با خوانندگان در میان می‌گذارد، که این موجب می‌شود مفاهیم به خوبی در ذهن مخاطبان جا بیفتد. این سبک نگارشی مطالب را جذاب و خواندنی کرده است.

این کتاب پرمحتوا با ترجمه‌ی روان پروین قائمی؛ مطالب کاربردی و مفیدی را ارائه می‌دهد که انسان را به تلاش و حرکت ترغیب می‌کند. مطالعۀ آن نیازهای شما را برطرف کرده و باعث می‌شود بارها به این کتاب مراجعه کنید.
#مرور_کتاب


کارهای تکراری، گامی به سوی خودآگاهی و کمال

جولیا کامرون کارهای تکراری را راهی برای رهایی از منیت و افزایش قدرت فروتنی می‌داند.
من پس از خواندن این دیدگاه، تکرار‌های روزانه‌ام را مرور کردم.

صفحات صبحگاهی‌ام از غم‌ها، شادی‌ها، گلایه‌ها، خشم‌ها و سرزنش‌ها پر شده است. این‌ها نشان می‌دهد که من انسانی با احساسات متنوع و نواقص فراوان هستم. پس این‌جا کمال‌گرایی چه معنایی دارد؟
من در مسیر کمال پیش می‌روم، اما نباید انتظار کامل بودن داشته باشم. بنابراین نوشتن صفحات صبحگاهی، کمال‌گرایی را در من کم‌رنگ می‌کند.

در نوشتن یادداشت روزانه گاهی به خشکسالی ایده می‌خورم و چیزی برای نوشتن ندارم. انگار صفحه‌ی سفید به من می‌گوید: «تو که برای چند خط نوشتن درجا زده‌ای، غرورت برای چیست؟» اینجاست که می‌فهمم هنوز راه طولانی برای یادگیری در پیش دارم، پس خودبینی و منیت به کارم نمی‌آید.

با تکرار در نوشتن و هر نوع کار هنری دیگر، می‌فهمم که باید از فرآیند لذت ببرم. باید گام‌به‌گام پیش بروم تا بذری که در تاریکی کاشته‌ام، جوانه بزند. تکرار روزانه، صبوری را به من می‌آموزد و یادآوری می‌کند که رشد سریع اتفاق نمی‌افتد.

نوشتن یادداشت روزانه وادارم می‌کند، هر روز به دنبال تجربۀ تازه‌ای باشم تا با نوشتن دربارۀ آن‌ها آموخته‌هایم از دست نرود. این روند چشمانم را به روی واقعیت‌ها باز می‌کند، تا با وضوح بیشتری ببینم.

مگر همۀ دنیا تکرار نیست؟ فصل‌ها، شب و روز و‌ زندگی انسان‌ها هر بار تکرار نمی‌شوند؟ آیا این تکرار بیهوده است؟ نه. مطمئناً معنا و هدفی در پس آن نهفته است. اگر تکرارهای ما هم آگاهانه باشد، بهرۀ بیشتری از زندگی می‌بریم.

در نهایت ما می‌توانیم با کارهای تکراری به عظمت انسان و قدرت فروتنی دست یابیم. این امر به ما کمک می‌کند از منیت‌ فاصله بگیریم و به رشد شخصی خلاقانه بپردازیم.

آیا شما تا به حال از این بُعد به کارهای تکراری نگاه کرده‌اید، یا آن‌ها را طاقت‌فرسا و خسته‌کننده می‌بینید؟

مریم نیکومنش


توازن در زندگی: کلید پختگی و خردمندی

می‌دانی سایه؟
تغییر، مانند یک سفر پرماجراست. همواره سوال این است: آیا آماده‌ایم بر ترس‌هایمان غلبه کنیم و به سمت نور قدم برداریم؟

تغییر آسان به نظر می‌رسد، اما تحقق آن نیازمند شجاعت و تلاش است. در این مسیر، باید از ترس‌ها عبور کنیم و برای تحمل درد آماده باشیم. باید چشم‌مان را به نوری که در انتهای جاده می‌درخشد معطوف کنیم، نه به سنگ‌ریزه‌هایی که در مسیر تغییر جسم و روح ما را می‌خراشند.

می‌دانی سایه! وقتی در زندگی به‌اندازه نباشی، می‌بازی.
اگر همیشه در دسترس باشی، اطرافیان به این وضعیت عادت می‌کنند و حتی بهترین خدماتت به یک وظیفه تبدیل می‌شود. اما اگر یک بار کمتر از معمول حاضر شوی، تمام زحمات و خوبی‌هایت در یک چشم برهم‌زدن فراموش می‌شود. علاوه بر این، اگر تا حدودی در پس‌زمینه باشی و سپس یک بار بیشتر از همیشه ظاهر شوی، ممکن است به‌ناگاه تو را از ما‌بهتران بدانند و توجه‌ها را جلب کنی.

چرا ما انسان‌ها اینقدر عجیبیم؟
چاره چیست؟ چه باید کرد تا انسان بهتری باشیم؟
پاسخ ساده است: باید «به اندازه» باشیم. به اندازه خوب و به اندازه بد. این دنیا پر از تضادهاست و برقراری تعادل در آن چالش‌برانگیز، اما ضروری است. به همین دلیل، ما باید به دو سلاح مهم، یعنی پختگی و خردمندی، مجهز شویم.

ویژگی‌های انسان پخته و خردمند چیست؟
- صبور و پرتحمل
- مشتاق شنیدن و یادگیری
- اهل سکوت
- مسئولیت‌پذیر
- اقرار به ندانستن‌ و ضعف‌ها
- تفاوت قائل شدن بین تواضع و عزت‌نفس پایین
- صداقت
- داشتن مدیریت زمان
- احترام به خود و دیگران
- امیدواری در دشواری‌ها
- و...

اگر ویژگی‌های یک انسان خردمند را در خود پرورش دهیم، در تمام ابعاد زندگی‌مان بهتر عمل خواهیم کرد.
در حقیقت، تغییر نه تنها چالشی است که باید با آن روبرو شویم، بلکه فرصتی برای رشد، یادگیری و تجدید نظر در خود و ساختن آینده‌ای بهتر است. با پذیرش خود و دیگران به اندازه، می‌توانیم به سوی زندگی پربارتر و متعادل‌تر حرکت کنیم.

به یاد داشته باشیم که پختگی و خردمندی، کلیدهایی هستند که درهای موفقیت و رضایت را به روی ما می‌گشایند.
#گفت_و_گو_با_سایه

مریم نیکومنش


گام‌های این هفته در مسیر رشد فردی

مطالعۀ کتاب جنایت و مکافات
پیش از این، رمان‌های ابله و بیچارگان از داستایوفسکی را خوانده‌ بودم. این هفته کتاب جنایت و مکافات را از این نویسنده شروع کردم. خواندن کتاب‌های داستایوفسکی برایم کمی ترسناک است؛ نمی‌دانم شاید به خاطر حجم زیاد کتاب، تعدد شخصیت‌ها یا پرحرفی نویسنده است. خلاصه اینکه بر ترسم غلبه کردم و کتاب را آغاز کردم‌. این کتاب را با ترجمۀ مهری آهی از نشر خوارزمی می‌خوانم. مهری آهی کتاب را از روسی به فارسی برگردانده و ترجمه‌اش وفادارانه و نزدیک به سبک و زبان داستایوفسکی است، هرچند مترجمان دیگری نیز این کتاب را ترجمه کرده‌اند.

مطالعۀ کتاب راه هنرمند
هفته‌ی یازدهم راه هنرمند را خواندم و تمریناتش را انجام دادم، هفته‌ی دوازدهم را نیز مرور کردم که در هفته‌ی آینده تمام خواهم کرد. در مسیر نویسندگی به نکتۀ مهمی پی بردم: برای ماندن در این مسیر دشوار و در عین حال شیرین، نیاز به انگیزه و انرژی مضاعف داریم. کتاب‌های جولیا کامرون از بهترین همراهان در این مسیر هستند و خواندن کتاب‌هایش امید و شور و شوق نوشتن را در آدمی زنده نگه می‌دارد.

یادداشت روزانه
این هفته با وجود انواع بیماری‌ها در خانه - فشار خون، پارگی مویرگ‌های چشم، معده‌درد، کلیه‌درد، حساسیت دارویی و سرماخوردگی- همچنان یادداشت‌های روزانه‌ام را نوشتم و کانالم را بروز کردم.

بازخورد انرژی‌بخش
استاد کلانتری بابت یادداشت‌های تلگرامی به من و دوستانم بازخورد دادند و انرژی ما را برای ادامۀ راه دوچندان کردند.

قرار ملاقات با هنرمند درون
این هفته برای قرار ملاقات با هنرمند درون به کتابفروشی رفتم. ساعتی را با کتاب‌ها خلوت کردم. از کتاب‌های پیشنهادی طیبه جان، یکی را که موجود بود تهیه کردم و سه کتاب دیگر را اتفاقی و با قیمت شگفت‌انگیزی خریدم.

صفحات صبحگاهی
به جز شنبه، باقی روزها صفحات صبحگاهی‌ام را نوشتم و شب‌ها دقایقی به بررسی عملکرد روزانه‌ام پرداختم.

جمع‌بندی
خوشحالم با وجود همۀ مشغله‌ها و چالش‌ها، توانستم به رشد فردی خود ادامه دهم و به اهدافم نزدیک‌تر شوم.
#گزارش_هفتگی


البته که می‌توانی

تشویق در پارسی به معنای دلگرم کننده و به شور‌درآوردن است.
تشویق کردن در هر سنی باعث افزایش انرژی و انگیزه می‌شود. تشویق صحیح می‌تواند یک انسان معمولی را به فردی خلاق و نوآور تبدیل کند.

چندی پیش مقاله‌‌ای می‌خواندم که در آن نوشته بود: «زمانی که دوم دبیرستان بودم دربارۀ محل زندگی خود، مقاله‌ای نوشتم. دوست داشتم در نشریۀ محلی چاپ شود، اما آن‌ها بودجۀ کمی داشتند و نوشته‌ی آزاد نمی‌خریدند و اگر هم قبول می‌کردند، به خاطر سن کمی که داشتم مقاله‌ام رد می‌شد. کسی که باعث شد من از تردید رها شوم، به نوشته‌ام اعتماد کرده و راهی برای چاپ آن پیدا کنم، پدرم بود. او در لحظاتی که نیاز داشتم سرمی‌رسید و می‌گفت: البته که می‌توانی. من نوشته‌ام را با نام مستعار و به عنوان هدیه برای نشریه فرستادم، که چندی بعد مورد تایید و حتی قدردانی قرار گرفت.»

کسی که از همراهیْ همدل و مهربان برخوردار باشد، احساس امنیت و توانمندی بیشتری می‌کند و نسبت به دیگران چند گام جلوتر است. البته باور دارم که تشویق‌های اغراق آمیز و امیدهای واهی می‌توانند آسیب‌زا باشند.

همانطور که جکسون براون می‌گوید: فراموش نکن که بزرگترین نیاز هر فرد تشویق شدن است.


نقش تشویق در زندگی خانوادگی و حرفه‌ای یک عنصر کلیدی در موفقیت افراد است. وقتی فرزندمان در مدرسه نمرات مطلوبی نمی‌گیرد به او اطمینان دهیم، «تو می‌توانی بهتر از این باشی.»

تشویق در زندگی زناشویی هم باعث تحکیم بقای خانواده می‌شود. همسرانی که بابت زحمات یکدیگر از هم قدردانی می‌کنند، باعث می‌شوند که با عشق، امید و انرژی بیشتر به کارشان ادامه دهند.

در نهایت، نقش ما به‌عنوان حمایت‌کنندگان در زندگی یکدیگر، بیش از آنچه تصور می‌کنیم اهمیت دارد. هیچ چیزی همچون یک کلمه‌ی مثبت و انگیزه‌بخش نمی‌تواند فضایی سرشار از عشق و حمایت و رشد ایجاد کند.

مریم نیکومنش


دلخوشی شما چه رنگیه؟

دلخوشی یعنی چیزی داشته باشی که دلت را خوش کند. چیزی که فقط برای خودِ خودت باشد.
دلخوشی برای من یعنی، نشستن کنار مادرم و گوش سپردن به حرفهایش، خواندن کتابی که روح و روانم را تازه کند، خوردن چای و خرما بعد از پخت‌و‌پز و رفت‌و‌روب خانه، دیدن قدوقامت مردانۀ پسرانم.

ساموئل اسمایلز می‌گوید: «راز شاد بودن این است که از دل‌خوشی‌های کوچک هم لذت ببرید.»


وقتی می‌خواستم در مورد دلخوشی‌های کوچک بنویسم، به یاد داستانی افتادم که چندی پیش خوانده بودم.
داستان دربارۀ خانوادۀ کم‌بضاعتی بود که درآمد اندک خود را باید خیلی حساب‌گرانه خرج می‌کردند، بلکه بتوانند تا آخر ماه دوام بیاورند. تنها دل‌خوشی بانویِ خانه این بود که وقتی صبح، همسر و فرزندانش به سرکار می‌رفتند، چادرش را سر کند، پای پیاده تا سر جاده برود، بلکه مجسمه‌ی فرشته‌ای را که بسیار دوست داشت از پشت ویترین یک مغازۀ لوکس تماشا کند. زمانی که این مجسمۀ کوچک سهمش نشد، دیگر دلش خوش نبود. او مانند رباتی شده بود که فقط وظایفش را انجام می‌داد.

دل‌خوشی‌ها، هرچند کوچک و ساده، نقشی بزرگ در زندگی ما دارند. آن‌ها می‌توانند همانند رنگ‌های درخشان در بوم زندگی‌مان، سایه‌ها و نورهایی را به تصویر بکشند که ما را شاد و خرسند می‌کند.

با خودم فکر می‌کردم که دلخوشی چه رنگیه؛ که رنگ صورتی و یاسی چشمانم را پر کرد.
از چند نفر این سوال را پرسیدم.
شهرزاد گفت: «چون پسرم رنگ آبی را دوست دارد، من هم به عشق او، دل‌خوشی‌هایم آبی‌رنگ است.»
مریم گفت: «دل‌خوشی به نظر من سبز و صورتی است.»
بتی گفت: «دل‌خوشی برای من مثل رنگین کمان است.»
مهناز گفت: «دل‌خوشی‌های کوچک من زرد و سبز هستند، البته می‌توانند قرمز هم باشند، گرم و آتشین.»
زری گفت: «تصور کن روی بلندی ایستاده‌ای و حین نگاه کردن به آسمان، لکه‌های آبی را می‌بینی که از لابه‌لای اشعه‌های طلایی خورشید رخ‌نمایی می‌کند. این تصویر رنگ دل‌خوشی من است رنگی بین طلایی و آبی

زندگی با همین لحظات رنگی و دلخوشی‌های کوچک معنا می‌یابد. بگذاریم این رنگ‌ها پرچم شادی و امید ما باشند. اگر مایل بودید برایم بنویسید، دلخوشی‌های شما چه رنگیه؟

#دلخوشی_های_کوچک


اهمیت دوستی و تنهایی

در طول زندگی از همۀ مفاهیم بیشتر با دو مفهوم دوستی و تنهایی روبه‌رو بوده‌ام. دوستْ، حمایت‌گر است و احساس ارزشمندی و تعلق می‌بخشد. از سوی دیگر، هر چند تنهایی، آزاردهنده و ترسناک به نظر می‌آید، اما فرصتی بی‌نظیر برای خودشناسی و رشد فردی به وجود می‌آورد.

من همیشه دوستی داشته‌ام که تنهایی‌ام را با او پر کنم؛ دوستی که در غم‌ها و مشکلات با مهربانی دستانم را بگیرد و با اطمینان‌خاطر بگوید: «نگران نباش، من کنارت هستم.»

همۀ ما از بودن در جمع و مصاحبت با یکدیگر لذت می‌بریم، اما اگر خود را در تنهایی نیافته باشیم، نمی‌توانیم در جمع، خودِ واقعی‌مان باشیم. چون به رقابت ناسالم می‌افتیم، حسد می‌ورزیم، قیاس می‌کنیم و کارهای یکدیگر را زیر ذره‌بین می‌گذاریم.

اگر دربارۀ کهن‌الگوها خوانده باشید، می‌دانید که ما سفری درونی را به تنهایی از معصوم تا جادوگر طی می‌کنیم تا خود را بشناسیم. در هر مرحله از کهن‌الگوها، به طریقی خود را می‌یابیم؛ مثلاً کهن‌الگوی یتیم در درد و رنج خود را پیدا می‌کند، همانطور که من در سوگ عزیزترین فرد زندگی‌ام یتیم شدم. سپس، به جستجوی علاقه‌مندی‌ها و نیازهای روحی‌ام پرداختم و فهمیدم که خواندن و نوشتن می‌تواند مرا خشنود و آگاه کند. کهن‌الگوی جستجوگر خود را در تنهایی می‌یابد، همانطور که من پس از شناخت خواسته‌هایم تلاش کردم موانع را کنار بزنم و به آن‌ها برسم.

حال چرا در تنهایی؟ 
این دنیای پرهیاهو فرصتی برای اندیشیدن به ما نمی‌دهد. این دنیا به دنبال ضعف‌ها و کمبودهای ماست و آدم خودساخته و اندیشمند نمی‌خواهد. رسانه‌ها با تزریق اطلاعات، اجازه نمی‌دهند کمی بیندیشیم و به معرفت درونی برسیم. بنابراین تا تنهایی را در آغوش نگیریم، به آگاهی نمی‌رسیم.

ما با چالش‌های زندگی به تنهایی روبه‌رو می‌شویم، تصمیمات مهم زندگی را به تنهایی می‌گیریم و تلخ‌ترین و شیرین‌ترین روزهای زندگی‌ را به‌تنهایی تجربه می‌کنیم. سفر ابدی را حتی اگر هزاران مشایعت‌کننده داشته باشیم، به‌تنهایی طی می‌کنیم.

اغلب ما از تنها بودن با خود وحشت داریم و به هر دستاویزی متوسل می‌شویم تا تنها نمانیم.
اروین یالوم می‌گوید: «برای نیرومند شدن، باید رویارویی با تنهاترین تنهایی‌ها را بیاموزی.»


بنابراین، همانطور که با دوستان خود قرار می‌گذاریم و با هم به گفت‌وگو می‌نشینیم تا از نظر روابط اجتماعی رشد کنیم، باید ساعتی را هم به قرار ملاقات با هنرمند درون خود اختصاص دهیم؛ صدایش را بشنویم، خواسته‌ها و نیازهایش را بفهمیم تا به سمت رشد فردی حرکت کنیم.

#دوستی_و_تنهایی

20 ta oxirgi post ko‘rsatilgan.