روزی یکمقاله(شماره ۲)
درود به دوستان گرامی.
اینبار در راستای بررسی اندیشه متفکران به بخشهایی از اندیشه بارن دلباخ میپردازم و بدلیل اهمیت مطالب عینا آنرا ارائه میکنم.
(دلباخ در کتاب نظام طبیعت میگوید
تا اینجامبنای سست آن تصوراتی را که انسانها برای خودشان از الوهیت درست کرده اند ملاحظه نمودیم و دیدیم دلایلی که مردمان برای وجود خدا ارائه میدهند پایه محکمی ندارد.
عقاید ناهماهنگی که در مورد این موجود ساخته شده ،و همچنین غیرممکن بودن شناختش توسط ساکنان این کره خاکی ، ما ناسازگاری صفاتی را که الهیات به وی نسبت میدهد نشان دادیم و ثابت نمودیم که این موجود که اسمش کافی است رعب و وحشت برانگیزد چیزی جز ثمره بی شکل جهل و نادانی نیست.( منظورش خداست)
زاده وهمی هراسیده ، شیفتگی و رنج و محنت .
ما نشان دادیم نظریاتی که مردمان از او برای خود ساخته اند مبنایش افکار خامدوران کودکی است که تربیت غلط رواجش داده و عادت آن را استحکام بخشیده . از ترس و وحشت تغذیه کرده و با زور و فشار ابقاء و اشاعه یافته است.
کوتاه سخن اینکه هر چیزی باید متقاعدمان کرده باشد که تصور ذهنی ما از خدا که اینهمه جهانگیر بوده چیزی جز یک اشتباه جهانی از جانب انواع نژاد بشری بیش نبوده است.
افلاطون گفته است فضیلت یعنی به خدا شباهت داشتن.
ولی این خدایی را که انسان باید به او شباهت داشته باشد کجا میتوان یافت؟
آیا جای او در طبیعت است؟
افسوس. اویی که تصور میشود طبیعت را به تحرک وادار میسازد سهمی برابر با پلیدیهای عظیم و مواهب بزرگ بر نژاد بشری مقرر میدارد. او اغلب نسبت به پاکترین انسانها بی انصاف است. بزرگترین الطاف او شامل حال پست ترین نوع آدمیان میگردد و اگر آنطور که به ما اطمینان میدهند بنا باشد روزی به عدل رفتار کند ناچاریم تا آن هنگام صبر کنیم تا ما هم رفتارمان را بر اساس رفتار او تنظیم نماییم.
آیا به سراغ ادیان وحی شده میباید رفت تا ایده های خودمان از فضیلت را بیابیم که چیست؟
افسوس.
آیا تمامی اشارات در این ادیان حاکی از وجود خدایی قهار ،حسود، کینه توز و خودخواه نیست که هیچ قانونی را نمیشناسد و در هر چیزی فقط از هوی و هوس خویش پیروی میکند. خدایی که مهر یا نفرت میورزد . خدایی که هر جور میل مبارکش باشد گزینش نموده و یا چیزهایی را تحریم میکند. خدایی که رفتارش معقول نیست. خدایی که از قتل عام ، غارت، و جنایت لذت میبرد. خدایی که بندگان ضعیف خود را به بازی گرفته و با قوانین احمقانه و کمرشکن دمار از روزگارشان درمیاورد. خدایی که پیوسته دام برسر راه مردمان میگستراند و آنها را از اینکه به عقل و شعور خودشان رجوع کنند شدیدا باز میدارد؟
بر سر اخلاقیات چه میآمد اگر آدمیان اینچنین خداهایی را بر میگزیدند و از آنها سرمشق میگرفتند.
ولی خدایانی با اینگونه خلقیات مورد پرستش همه اقوام میباشند.
بنابراین به سبب ثمره همین اصول است که میبینیم دین در تمامی کشورها بجای اینکه اخلاقیات را تحکیم کند آن را به لرزه انداخته و نابودش میسازد.
دین بجای اینکه انسانها را با هم متحد سازد افتراق و جدایی بینشان میاندازد به جای اینکه مهر و محبت در میانشان برقرار کند آنها را به یاری و کمک یکدیگر وادارد تفرقه و تنفر ببار آورده بطوری که به آزار و اذیت همدیگر پرداخته و به خاطر عقاید پوچ و نامعقول گلوی همدیگر را میدرانند.
کوچکترین تفاوت در عقیده مذهبی ، آنها را از همان لحظه به عداوت وامیدارد . خرجشان را از همسوا نموده و دعوا و مرافعه همیشگی را برقرار میسازد.)
@imansoleymaniamiri