_lettersto_


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана


مجلّه‌ی«نامه‌»‌ها | دنیای«نامه»‌ها
صفحاتِ ما:
Instagram | _lettersto_
Twitter | _lettersto

Связанные каналы  |  Похожие каналы

Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


«و هر آدم تاریخی خواهد داشت:
تاریخ رسیدن او به خوشبختی»

نامه از فریدون رهنما به مرتضی کیوان

@letterssto


«باز سخن به درازا کشید و سرت را درد خواهم آورد. اما نمی‌دانم، امشب چرا سخت سر سخنم با تو باز شده است. باز هم کمی تحملم کن!»

۲۸ سپتامبر ۱۹۶۵/ نامه از فریدون رهنما به مجید رهنما

@letterssto




«من به بوئنوس آیرس بازگشتم و او را در مایورکا جا گذاشتم.
خود نیک می‌دانستیم که به جز این نزدیکی دروغین و متفاوت که در نامه‌هاست، یکدیگر را باز نخواهیم یافت.
آن‌چه در چنین لحظه‌هایی رخ می‌دهد، رخ داد؛
می‌دانستیم که آن وداع، در خاطرمان حک خواهد شد.»


نامه‌هایی به خاکوبو سوردا/ خورخه لوئیس بورخس مقاله‌ی «پوچی شخصیت»
از کتاب «تفتیش عقاید»

@letterssto


«می‌دانی از تو چه می‌خواهم ؟... یک محبت بزرگ، یک عشق سرشار، من از تو می‌خواهم که با محبت خود به محرومیت‌های من در زندگی پاسخ دهی من در محبت تو محبت مادر، مهر پدر و علاقه ی خواهر و برادر را جست و جو می‌کنم.  من از تو می‌خواهم در عین این که محبوب من هستی مثل پدر راهنمای من مثل مادر رازدار من و مثل خواهر تسلی دهنده ی من باشی. پرویز... من هرگز از او نخواسته ام که در قالب کلمات فریبنده این محبت را آشکار سازی مقصود من از به کار بردن کلمه ی شیرین این نبوده است. تو سراسرنامه ات را با جمله ی تو را دوست دارم و غیره پر سازی. نه... پرویز... تو اشتباه می‌کنی... روح من تشنه ی محبت است. ایا یک نامه ی کوتاه یک نامه ی پراز دلیل و منطق می‌تواند روح تشنه ی مرا سیراب  کند ؟ و ایا اگر تو به جای من بودی و با این شدت دوست می‌داشتی، چنین خواهشی از طرف نمی‌کردی»

•نامه از فروغ فرخزاد به پرویز شاپور، به کوششِ؛ کامیار شاپور و عمران صلاحی

@letterssto




«با من بمان. نگذار سکوت‌ها نگرانت کند: تو مثل شعله‌ا‌ی درخشان دور منی، هیچ چیز جز نقطه‌ویرگول نمی‌تواند نقطه‌ها و آپوستروف‌ها را پیدا کند.»

• نامه از هنری میلر به آنائیس نین
برگردانِ؛ محمد‌حسین واقف

@letterssto


«عزیزترینم پیش از آن‌که بخوابم دارم برایت نامه می‌نویسم. نامه‌ی تو شادم کرد. وقتی می‌خواندمش لبخند بر لب داشتم...
بگو ببینم کجا هم‌دیگر را ببینیم؟ من فقط می‌خواهم مال تو باشم. برایت پر دردسر است که به دور‌ها برویم؟
خوب زیاد دور نمی‌شویم!
وقتی من با تو هستم خواهی توانست کار کنی؟
وقتی پیش تو باشم زندگی بهتر از روزهایی خواهد بود که تنهایی؟ ای منزوی وحشتناک جوابم را بده!
این‌روزها، مادر حسابی درگیر است باید کمکش کنم...
درک می‌کنی عزیزم؟ اگر هوا خوب باشد تو می‌توانی بیای مسکو مگر نه؟_ نه نگو!»

• ۱۱ مارس، پترزبورگ-شب/ نامه از اولگا کنیپر به آنتوان چخوف

@letterssto


برای شب‌های ساکت و غمگین✨

@letterssto
⬇️


«نه می توانیم بمیریم
نه می توانیم زندگی کنیم
نه می توانیم همدیگر را ببینیم
نه می توانیم همدیگر را ترک کنیم
به تنگنای عجیبی افتاده ام»

• ۱۹۳۳/ نامه از ژان پل سارتر به سیمون دو بووار، برگردانِ؛ سودابه گیوراد

@letterssto


«هرگز اندیشیده‌ای به کجا؟
کشتی‌ها می‌دانند به کجا می‌روند.
ماهی‌ها می‌دانند
و پرستوها
جز ما
در آب غوطه می‌خوریم و غرق نمی‌شویم
لباس سفر می‌پوشیم و سفر نمی‌کنیم
نامه می‌نویسیم و پستش نمی‌کنیم
برای تمام پرواز‌ها بلیط می‌گیریم
اما در فرودگاه می‌مانیم
تو و من، ترسوترین مسافرانی هستیم
که روزگار به خود دیده.»

•نزار قبانی/ صد نامه عاشقانه

@letterssto


Репост из: PersonalMedia1
از آنتوان چخوف به اولگا کنیپر 22 سپتامبر-یالتا: "روز بخیر اولگای عزیز, کبوتر خودم, حالت چطور است؟ خیلی وقت است که برایت نامه ای ننوشته ام. وجدانم دارد سیخونک میزند. هر چند آنطور که به نظر میرسد مقصر نیستم. نمیخواهم بنویسم, چه بنویسم؟ از زندگیم در کریمه؟. مادر فردا عازم مسکوست و من هم ممکن است به زودی بیایم. هر چند که روشن نیست که چرا باید بیایم, چرا؟ که تو را ببینم و بعد دوباره ترکت کنم؟ چه جالب, برو عده ای از بچه های تئاتر را ببین و بعد دوباره آنها را ترک کن. از آنجا میروم پاریس, احتمالن به نیس و از نیس به آفریقا, اگر طاعون آنجا نباشد. باید یکجوری این زمستان را سر کنم. عزیزم از دست من عصبانی هستی؟ چکار میتوانم بکنم؟ هوا برای نوشتن تاریک شده است و شمع هایم خوب نمیسوزند. میبوسمت. مرا ببخش, مواظب خودت باش, شاد باش. آنت تو"


[ دلبند عزیزترینم ]
نامه های آنتوان چخوف و اولگا کنیپر
برگردان احمد پوری


Репост из: PersonalMedia1
جنابِ چِخوف، نویسنده ای که تقریبا همه می شناسیمشون، با خانم هنرپیشه ای به اسمِ اولگا کنیپر ازدواج می کنه. چخوف مریض می شه و مجبور می شه برای درمان دور از اولگا زندگی کنه. در عین حال که اولگا هم به خطر نقشش در تئاتر مجبور بوده تو مسکو بمونه. ازدواج اونا چهار سال طول می کشه. از این چهار سال اونا حتی چهار ماه هم با هم زیر یه سقف نبودن و از طریق نامه با همدیگه ارتباط داشتن. چخوف از دنیا میره. اولگا بعد از چخوف، 55 سال عمر میکنه و دیگه هرگز با کسی ازدواج نمی کنه...


پس...

از آنتوان چخوف به اولگا کنیپر / 22 سپتامبر/ یالتا...
.
.
.


🎵 Bright nights _ Peyman Yazdanian


«مدت زیادی است از تو بی‌خبرم و به شدت دل‌نگرانت شده‌ام. به خاطر خشم وحشیانه و ناخشنودی‌ات نسبت به زندگی، از تو عصبانی‌ام. به نظرم تو شادمانی را امری بیش از حد مقدور و میسر می‌دانی، و فقدان شادی که حالت دیرینه‌ و معمول ماست، به شدت تورا برمی‌آشوبد و متحیر می‌کند.
از دوستانت دوری می‌جویی، خود را در کار غرقه می‌سازی، و زمانی را که ممکن است به عشق ورزیدن یا معشوق بودن سپری کنی، وقتی تلف شده و احمقانه می‌دانی...
تنها ماندن نفرت انگیز است، مرگبار است، و نیز ظلمی است به آن‌ها که دوستت دارند.
چه می‌گویم؟ زیستن در دیگری بد است. وقتی شخص مدتی زیاد بیرون از خویش به سر برده باشد، حتی در احتمال بازگشتش به خود نیز لذتی ذهنی وجود دارد؛ اما زیستن دائمی در این “من” که ستمگرترین، سخت‌گیرترین و غیر واقعی‌ترین همراه انسان است، نه، نباید.
به من گوش بده، تو گوهره‌ای پر فیض و فروغ را در زندانی خفه می‌سازی، تو از قلبی لطیف و بخشنده، مردم گریزی خود‌خواسته بیرون می‌آوری، خلاصه که برایت نگرانم . همین! دوستت دارم»

• ۲۶ اکتبر ۱۸۲۷/ نوهان، نامه از گوستاو فلوبر به ژرژ ساند

@letterssto


لطفا در حین گوش دادن به این قطعه، نامه زیر را بخوانید ✨

@letterssto

⬇️


«امروز پنجشنبه است
و تو منتظری و فکر میکنی که من نشسته‌ام با تمام حواس‌ام برای تو نامه می‌نویسم.
و من هم این‌کار را می‌کنم...
حال من مطابق معمول است. نه خوب است نه خیلی بد، فکر تو برایم تنها چاشنی‌ای است که گاه بیگاه مشغول‌ام داشته است»

۲۰ تیرماه ۱۳۴۱/ نامه از غلامحسین ساعدی به طاهره کوزه‌گرانی

@letterssto


«چه عمری را در دوری از هم هدر کردیم!
بهترین سالهای عمر ‌ما همه‌اش در تب و تاب گذشت
و همانطور در تب و تاب و اضطراب و دوری و فقر دارد می‌گذرد. باید فکری برای این مسئله کرد.
تا کِی زندگی موقّتی باید کردن، در صورتی که متن زندگی همین سالهاست.
همین روزهای تنهایی است که می‌گذرد.
بس است.»

• ساعت ۴ بعد از ظهر جمعه ۲۱ فروردین / ۱۳۳۲، نامه از جلال آل احمد به سیمین دانشور

@letterssto


«من فکر نمی‌کنم که اندوه یک آدم به هنگام ترک چیزی ناشی از این باشد که دارد چیزی را که دوست دارد ترک می‌کند. اندوه آدم ممکن است ناشی از نقطه‌ی مقابلش باشد. آدم احساس می‌کند که پیوند‌ها چه آسان پاره می‌شود، و نیز این‌که دیگران چه آسان از آدم جدا می‌شوند..
آدم با اندوه شبه‌روابطی را به یاد می‌آورد که شکل گرفته بودند، و اندوه پیشاپیشِ شبه‌روابطی را می‌بیند که شکل خواهند گرفت. در واقع آدم هم به آزادی نیاز دارد و هم به وابستگی، اما هر کدام بجای خود، و آدم با ناراحتی درمی‌یابد که جاها را با هم قاطی کرده است.»

🌙
• نوامبر ۱۹۱۲/ نامه از فرانتس کافکا به فلیسه باوئر

@letterssto


«کسانی که برایم اهمیتی ندارند، بدی‌ها یا حماقت‌هایی که در مورد من یا خودشان مرتکب میشوند نیز برایم اهمیتی ندارد. می‌گذرند، چنان که باران می‌گذرد.
اما، تو حق نداری شادمان نباشی. برای شاد بودن باید نخست طعمِ غم را چشید.من آن را چشیده‌ام، و به قدر کافی در موردش می‌دانم؛ اما به فراموشی‌اش سپرده‌ام.{}
خوب، بد یا شاد، دوستت دارم و در انتظارت هستم»

• ۲۷ نوامبر ۱۸۷۲/ نوهان، نامه از ژرژ ساند به گوستاو فلوبر از کتابِ «آواز‌های کوچکی برای ماه»

@letterssto


«دارم نگاه می‌کنم و چیزها در من می‌روید. در این روز ابری، چه روشنم. همهٔ رودهای جهان به من می‌ریزد. به من که با هیچ پر می‌شوم. خاک انباشته از زیبایی است. دیگر چشم‌های من جا ندارد... چشم‌های ما کوچک نیست. زیبایی کرانه ندارد.»
☁️
• ۶ فروردین ۱۳۴۲| نامه از سهراب سپهری به دوستش نازی

@letterssto

Показано 20 последних публикаций.

386

подписчиков
Статистика канала