#آدمکش_کور
#فصل_دوم
#بخش_اول
#تخم_مرغ_آبپز
#قسمت_سوم
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
۸- نه، جدی می گویم. می توانی کوتاه مدتش کنی، ممکن است گفتن این داستان چندین روز طول بکشد. باید دوباره همدیگر را ببینیم.
زن مکث میکند. "خیلی خوب. بگذار ببینم می توانم بیایم. اگر بتوانم می آیم.خیلی خوب. بگذار فکر کنم." باید لحن صدایش عادی باشد. شاید اگر اصرارکند عقیده دختر عوض شود.
💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎
۸-"كلّا فأنا جاد، ولا يمكنك أن تضنى علىَّ،قديستغرق الأمر ايامًا. فعلينا أن نلتقي ثانية."
ترددت وقالت: اتفقنا إذا كان ذلك بمقدوري. إذا استطعت تدبرالأمر.
فقال: "حسن. الآن علىّ التفكير". وأظهر في صوته نبرة عدم اكتراث، فلربمالو أظهر مزيدا من الاهتمام لأثناها عن ذلك.
✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍
٩-"بگذار ببینم، در یک کره دیگر. در کره کیوان، نه آنجا خیلی نزدیک است. در کره زیکرون که در بعد دیگری از فضا واقع شده، دشتی پوشیده از قلوه سنگ وجود دارد. در شمال این دشت اقیانوسی به رنگ بنفش وجود دارد. در غرب آن سلسله کوهی است که زنان بیشوهری که در قبرهای مخروبه آن منطقه ساکنندپس از غروب آفتاب در آن پرسه میزنند. ببین، چه راحت قبر هم در داستان
آورده ام". زن میگوید:" چه آدم با وجدانی."
"به قولی که دادم عمل میکنم. جنوب این دشت را شنهای سوزان میپوشاند و شرق آن را چند دره عمیق که احتمالاً زمانی رودخانه بودهاند."
💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎
٩-وفوق كوكب... دعنا نرى أی الكواكب. فلنقل "نوت ساتورن"، لكنه شديدالقرب. فوق كوكب ذيكرون في مكان آخر بعيد من الفضاء حيث يتناثر الحصي في سهل ممتد. يحده من الشمال محيط بنفسجي اللون، وفي الغرب تمتد سلسلة من الجبال يقال إنه بعد غروب الشمس يجوبها ساكنو المقابرالمتداعية هناك، بالإضافةإلى الموتى من الإناث. ارايت، لقد أتيت بالمقابر دون أدنى تفكير.
قالت: "يالك من رجل يقظ الضمير".
"التزم بصفقاتي. وإلى الجنوب بقايا رمال محترقة، أما إلى الشرق فتمتدبعض ودیان شديدة الانحدار، لعلها كانت يومًا انهارًا."
✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍✍
١٠- "آنجا، مانند کره مریخ، کانال هم دارد؟"
"بله، کانال و چیزهای دیگر هم دارد. نشانه های زیادی از تمدنی که زمانی بسیار پیشرفته بوده وجود دارد. هرچند در حال حاضر چادرنشینان بدوی ساکنان این منطقه اند. وسط این دشت یک تپه بزرگ پوشیده از قلوه سنگ وجود دارد.زمین اطراف آن اگر چند بوته خاردار را نادیده بگیریم، بایر است. می شود گفت آن جا کویر است. از ساندویچ پنیر چیزی مانده؟"
زن دستش را توی پاکت قهوه ای می برد:"نه، اما یک تخم مرغ آبپز داریم". هیچ وقت این قدر خوشحال نبود. همه عناصر داستان تازه است.
مرد می گوید:"درست مطابق دستور دکتر. یک بطری لیموناد، یک تخم مرغ آبپز و تو". تخم مرغ را بین دو دستش میگذارد، پوسته اش را خرد و از
تخم مرغ جدا میکند. زن دهان مرد، فک و دندان هایش را تماشا می کند. می گوید:کنار من در پارک آواز می خواند. با این هم نمک.
"متشکرم ،هرچه لازم بوده آوردهای."
💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎
١٠-"أليس بها قنوات مثل كوكب المريخ؟"
"بلى بالطبع، بها قنوات وأشياء كثيرة من هذا القبيل. فبها أثار كثيرةالحضارة متطورة قديمة، مع أن هذه المنطقة الآن يسكنها مجموعات متجولة من قبائل بدائية في مناطق متباعدة. وفي منتصف السهل كومة هائلة من الحصى تحيط بها منطقة جرداء تتناثر بها بضع شجيرات غير مهذبة. إنها ليست صحراءبالضبط، لكنها قريبة من هذا المعنى بعض الشيء. هل بقي معك سندوتش جبنة؟"
فتشت في الحقيبة الورقية. وقالت: "كلّا ولكن معي بيضة مسلوقة". لم تشعربمثل هذه السعادة من قبل. لقد عاد كل شيء جديدا كما كان ولا يبقى إلا تنفيذه.
قال: "هذا ما وصفه الطبيب تماما. زجاجة ليمون، بيضة مسلوقة وأنت". كوَّرالبيضة بين كفيه ليكسر قشرتها، ثم قشرها. أخذت تراقب فمه، وفکه و أسنانه.
قالت: أضف إلى ذلك غنائي في الحديقة العامة. إليك الملح من أجل البيضة.
"أشكرك. لقد تذكرت كل شيء."
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
ادامه دارد....
#القاتل_الأعمى
#الفصل_الثاني
@taaribedastaniکانال تعریب متون داستانی